نقدی بر تقلیل‌گرایی مهدی نصیری؛ تقلیل سیاست به سیاست داخلی

گروه سیاسی خبرگزاری فارس؛ محسن سلگی، کارشناس مسائل سیاسی: مهدی نصیری در مطلب اخیر خود سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را زیر سؤال بوده است. اما او تنها بنا را مورد نقد قرار داده یا مبنا و بُن را نیز نقد کرده است؟ نشان خواهیم داد او دچار برداشتی از واقعیت شده که این برداشت، لاجرم جِرم گرایانه و نه حتی حجم گرایانه است. این یعنی او در عین داشتن بن مایه معنوی اما دچار رخنه ماده گرایی شده است که دست بر قضا با ظاهرگرایی سابق او سازگار است.  یک مثال برای تصدیق این سازگاری، آن است که ماده گرایان نیز همچون جریان سلفی تنها به ظاهر باور و یا دست کم تاکید و تکیه دارند. در نقد بر نقد نصیری در باره سیاست خارجی جمهوری اسلامی، لازم است ایجابا گفته شود که سیاست آرمان گرایانه انقلاب اسلامی، واقع گرایانه هم هست. اساسی تر از این باید به او متذکر شد که خودِ واقعیت نیز آرمانی است. یعنی بخشی از واقعیت، آرمان است. باید از ایشان خواست به همان غرب که رفته رفته دچار انفعال در برابر آن می شود، رجوع کند و دست کم جریان رئالیسم انتقادی را در آنجا مورد توجه قرار دهد. کسانی مانند آلن نُری و روی بَسکار به خوبی از عهده استدلال برای این گزاره بر آمده اند که واقعیت را نمی توان به واقعیت بالفعل فروکاست. بر این اساس، «واقعیت بالقوه» نیز وجهی دیگر از واقعیت است و بنابراین، آرمان متضمن و آبستن تحقق ذاتیت یا خصوصیتی از شی، پدیده یا در یک کلام جهان است. جهان عینی را نمی توان به عین فروکاست و عین را نمی توان به آنچه دیده می شود کاهش داد. حتی فعلیت یا امر بالفعل را هم نباید به آنچه دیده می شود تقلیل داد. آنچه دیده می شود، در آن چه گفته می شود جا نمی شود. فراسوی این مباحث قابل اعتنا و اتکا، نظام اسلامی در رویکرد خارجی خود، داخلی عمل کرده است و در رویکرد داخلی خود، خارجی. به بیان بنیانی تر، در نگاه برون مرزی آن، می بینیم آرمان اش واقعی و واقعیت اش آرمانی بوده است. مهمترین مؤلفه قدرت بالفعل و خاصتاً عینی جمهوری اسلامی ایران «حمایت» او از مقاومت و بهتر است گفته شود، «رهبری» او در جریان مقاومت جهانی بوده است. البته که این رهبری اگر صرفا ً یک حمایت بود، سرانجامی نداشت. بلکه سرانجام یافتن آن منوط به هزینه دادن از حیث مالی و جانی و نیز داشتن ارزشهای متمایز و ممتاز (قدرت نرم) بوده است. امروز اگر این مؤلفه قدرت نبود و ایران صرفاً به مواضع ارزشی در اعلام _و نه همراه عمل_ بسنده کرده بود، توسط کشورهای اردوگاه سرمایه داری متأخر بلعیده می شد. مثال ملموس تر این مدعا، کلافه شدن قدرت های جهانی در برابر ایران در ماجرای برجام است. امروز ایران با استدلال و منطق روشن، استکبارستیزی می کند اما به صِرف استدلال درست و معتبر در جهان بی سر و آنارشیک امروز نمی‌توان کار چندانی از پیش برد. بر این اساس، در کنار این عامل، عواملی مانند حضور منطقه ای و توان موشکی هم بس تعیین کننده است. گویا آقای نصیری عنایت ندارند که سیاست خارجی کشوری مانند آمریکا و حتی ژاپن به شدت ایدئولوژیک است. مفهوم استثناگرایی آمریکا مفهومی چنان بنیادین است که با گفتن این حرف از سوی بایدن که دوران «اول امریکا» گفتن ترامپ گذشته است، تغییری نمی کند. بایدن هم اگر بیش از رقیب خود بر پیمان های بین المللی و وجاهت خارجی تاکید دارد، درست مبتنی بر بازسازی استثنا دانستن آمریکا است. به بیان دیگر روی استثنابودن آمریکا نزد سیاستمردان آن کشور توافق وجود دارد و تنها در نحوه اجرای این ارزش ایدئولوژیک اختلاف نظر آن هم اختلاف نظر جزئی وجود دارد. مشکل دیگر نگاه نصیری و کسانی مانند تاج زاده، تقلیل سیاست به سیاست داخلی است. عدم اطلاع این افراد از آنچه در جهان می گذرد از طرفی محصول آشنا نبودن با زبانهای دیگر و از سوی دیگر نبود تمایل نزد آنها برای شناخت واقعیت واقعی و وقوع یافته در جهان است. آنها به درستی نمی دانند که امروز جریان های منتقد جهانی سازی چگونه با جمهوری اسلامی ایران هم داستان شده و حتی از آن متأثر شده اند. بر این اساس باید گفت نگاه ایستای منتقدان بنیان‌های سیاست خارجی کشورمان، محصول یک تقلیل گرایی طولی و عرضی است، از سویی تقلیل گرایی طولی یا عمیقاً سطحی بودن! و از طرف دیگر، نداشتن نگاه فرازبین (چشم عقاب) و وسیع سبب می‌شود تا سیاست واقعی_ آرمانی یا بهتر است گفته شود، سیاست بالفعل _بالقوه نظام اسلامی که منشا مفهوم قدرت به مثابه قوت -که توسط رهبر حکیم دوسال پیش مطرح شد- درک نشود. سخن نهایی این که درست آن است که بگوییم برای سیاست خارجی قوی باید سیاست داخلی و اقتصاد قوی شود. لیکن تلازم و رابطه ضروری میان دست کشیدن از رویکرد خارجی و اصلاح امور داخلی نیست. بلکه دو مؤلفه قوت داخلی و قوت خارجی نسبت به هم دلالت التزام دارند. به نظر می رسد عنصر مردم نیز نزد نصیری هم عمیقاً سطحی شده و بهره ای از عنصر حقیقت ندارد. برای همین او حتی در مردم بنیانی خود، بی بنیان و سطحی شده است. مردم ایران در صورت داشتن اقتصادی قوی با سیاست خارجی کشورشان همراهی بیشتری نشان می دهند. ضمنا همیشه هم شرایط اقتصادی کشور چنین پرمشکل نبوده و مردم خاطرات خوب از اقتصاد کشور پس از انقلاب را به یاد دارند. انفعال نظیر نصیری در برابر غرب اگر نبود و اگر نبود امید کاذب برجام ، شرایط امروز متفاوت و بهتر بود. به راستی ناامیدی پس از امید بسیار خطرناک تر از ناامیدی پس از ناامیدی است. کاری که برجام نیم بند با بندبند اقتصاد و امید مردم کرد از همین سنخ بود. انتهای پیام/