حسن میرباقری:«معصومیت از دست رفته» کمرمان را خرد کرد/ جنون «شوذب» به ما رسیده بود!
شتابزدگی بلای جان آثار تلویزیونی است/ زمان نوشتن معصومیت از دست رفته با محمد بیرانوند به جنوب شوذب گرفتار شدیم/ قصه داشت کمرمان را خرد می کرد/ از سریال «یلدا» راضی نیستم / مفاهیم آنطور که می خواست درنیامد/ هنرمندی که تخیل نداشته باشد خودش را ویران می کند به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس، حسن میرباقری، نویسنده، کارگردان و بازیگر سریال «یلدا» که مهمان برنامه «سریالیست» با اجرای پدرام کریمی بود، در ابتدای این برنامه گفت: شغلی که در تمام سال هایی که وارد این حوزه شدم، از ابتدا دوست می داشتم به هر طریق نزدیکش شوم و حرفه اصلی من شود کارگردانی بود. امروز اما کارگردانی عقب تر از همه علایقم است. با کارگری صحنه از سریال امام علی (ع) شروع کردم وی افزود: معمولا اینطور است. آدم اصرار دارد اتفاقی بیفتد اما اتفاق دیگری می افتد. نویسندگی، بازیگری و خیلی کارهای دیگری که از ابتدای ورودم به این حوزه بود با کارگری صحنه از سریال امام علی(ع) شروع شد. بعدها وارد دانشگاه شدم. در حوزه های دیگر هم در بخش های مختلف دیگر سریال سازی هم فعالیت داشتم اما همواره اگر نوشتم و بازی کردم به امید این بوده است که روزی بتوانم کار مورد علاقه ام را بسازم. او افزود: کارگردانی به یک وزنه خیلی سنگین تبدیل شده است. هربار به سمتش رفته ام یک طوری نشده است. شاید من خیلی نگاه ایده آل گرایی دارم و دوست دارم یک اتفاق خیلی شایسته در این زمینه بیفتد. شاید وقتش نرسیده است. میوه ای است که هنوز کال است و نرسیده است. باید صبر کنم. میرباقری در ادامه بیان کرد: سریال «یلدا» اولین کار بلند کارگردانی من بود و البته حضور داوودمیرباقری به عنوان مشاور من بسیار تاثیرگذار بود. کار به دلایلی باید در یک تایم بسیار فشرده آماده می شد. زمانی به فیلمبرداری این کار تخصیص داده بودند و این زمان با توجه به کنداکتور پخش کمی زمان فشرده ای بود. از جایی به بعد سیدداوود هم به کمک آمد و نتیجه اش محصولی شد که دیدید. وی تصریح کرد: از حاصل کار راضی نیستم. به لحاظ جوهری کار بسیار قابل احترامی است و دوستش دارم. چون مفهوم خیلی گسترده و بدیعی را در یک ظرفی خواستیم بریزیم که خیلی نو بود. اما احساسم بر این است که در نیامد. بخشی به دلیل همان تعجیلی که وجود داشت بود. برادر داوود میرباقری درباره قصه سریال «یلدا» گفت: یک خانواده داشتیم و پدری که از متن جامعه سنتی با اعتقادات بسیار عمیق و جوهری به ساختار و مفاهیم عاشورا می آید. اصلا این شخصیت از دل عاشورا بیرون می آید. عقبه و شجره اش اینطور است. می گوید من اصل برایم عاشوراست و اصل برایم رسیدن به شعائر عاشورایی و تبیین و تدوین آن در ساحت زندگی است. ولی زمانه به گونه ای رقم می خورد که هر کدام از بچه هایش به سمتی می روند و هر کدام عملکردی دارند. از راه جدا می شوند. منحرف می شوند و یادشان می رود. از یک جایی اینقدر با باورهایش تنها می شود می گوید چه کنم در این تنهایی و شرطی برای این بچه ها می گذارد تا دور هم جمعشان کند و با تکیه به این آیین اینها را به وحدتی برساند. او تاکید کرد: وقتی این اتفاق می افتد تازه می بینیم دلایل انحراف و گمراهی اینها چیست. به هر دلیلی گمگشتگی اینها را که از هم پراکنده و دور شده اند و هیچ ارتباط و علقه عمیق دینی و خویشی و آیینی بینشان نیست. مضمون بدیع و نویی بود و مسئله هر روز ما است. این شرط بین این اولاد بستر کشمکش می شود. در دل این کشمکش رفته رفته شخصیت ها تراش می خورند. هویت گمگشته خود را پیدا می کنند و به اصل خود و ذاتشان برمی گردند. حسن میرباقری در ادامه تصریح کرد: معتقدم اساس شریعت حضرت رسول و آنچه که از جوهره عاشورا می آید بردو اصل استوار است. اول رزق حلال و دیگری فتوت و جوانمردی. جز این دو هر چه هست از فرعیات است. هرچه در دامنه و پیرامون این دو صحبت کنیم فرعیات است. قیام عاشورا در شرایطی شکل گرفت که این دو گمشده بود. نه رزق حلالی بود نه فتوتی و نه شرافتی در کار بود. گم شده بود. در حالی که اینها جوهره شریعت است. از دل شریعت حضرت رسول می آید. جامعه اسلامی دچار وضعیتی شده بود که این به کل از بین رفته بود. اساس این است. گم شده است. اگر امام حسین (ع) قیام کرد براساس احیای این خواسته و این اصل آمد. هیچ خواسته غیرمعقول و پیچیده ای نداشت. وی اذعان کرد: مبنای جوهره بشریت و انسانیت رزق حلال و جوانمردی است. این از شریعت دین ابراهیم می آید. جوهره عمیقی است. این مسئله ای بود که در سریال یلدا میخواستیم به طریقی از طریق شخصیتی که مرحوم چنگیز جلیلوند بازی کردند به یک بازخواست و توبیخی نسبت به عملکرد او برسیم. او این شرط را می گذارد که در دل این آیین این مفاهیم را درونش دارد. اگر توانست با این مفاهیم فرزندانش را دوباره به راه بیاورد از دل اینها عشق بیرون می آید. فتوت، جوانمردی و رزق حلال را در کنار هم بگذارید محصولش عشق است. آن وقت است که می توانی عاشق شوی. مفهوم وسیع عشق منظور است. رابطه ای بین مخلوق و خالق است که رابطه ای غریب است و همواره هرچقدر پیش بروی باز باید پیش بروی. اینجا می توانیم بگوییم در کشمکش درونی با عشق وصل چه معنایی دارد. وگرنه اینطرف من وصلی نمی بینیم. این مفاهیم را تلاش کردیم در این کار نشان بدهیم. اما متاسفانه این مفاهیم درنیامد. او خاطرنشان کرد: دلیلش شتابزدگی بود. شتابزدگی اساسا بلای جان آثاری است که در تلویزیون تولید می شود. نمی دانم چرا تلویزیون می روی کاری را شروع کنی بدو بدو می کنند. از جایی می روی کار را شروع می کنی و می گویی این کار اینطور است. با این تایم و این زمان باید پیش برود. نیاز به این زمان بندی داریم تا به کنداکتور و زمان پخشی که شما مد نظر دارید برسد. بعد به دقیقه ۹۰ می رسد و حالا می آیند می گویند چرا ایستاده ای بدو! آقا من ۶ ماه است می گویم بدو و شما دقیقه ۹۰ می گویی بدو. نتیجه اش این می شود. بازیگر نقش «ابراهیم» در سریال «مختارنامه» تاکید کرد: شتابزدگی اثر هنری را ویران می کند و از بین می برد. هر چه زمان در تولید برنامه های تلویزیون جلوتر رفته بسیار آزاردهنده بوده است. در متون هم این اتفاق افتاده است. در فواصل این آخری های دهه چهل تا پنجاه سالگی عمرم یک سری متن نوشتم که کسی کاری با من نداشت. دو سه پیشنهاد به من شد که گفتند فقط برو این ها را بنویس. هر وقت تمام شد هیچ کس با تو کاری ندارد. گفتم دستتان درد نکند. یکی از اینها ابوطالب بود که ۵ سال درگیرش بودم و متن بسیار درخشانی شد. تهیه کننده آقای محمدرضا شفیعی است. کار دیگری هم درباره تاریخ صفویه شروع کار کردیم به دلایلی متوقف شد و فکر می کنم اینجا زمانش نیست درباره اش بگویم. بازیگر سلمان فارسی در ادامه درباره نقش ابراهیم بن مالک اشتر در «مختارنامه» گفت: یکی دو روایت در یکی از نسخ تحقیقی داریم و به این مورد برخورد کردم که براساس آنها ابراهیم بن مالک از دوستان نزدیک حضرت عباس (ع) بوده است. او درباره نحوه اضافه شدنش به عنوان بازیگر در مختارنامه توضیح داد: «معصومیت از دست رفته» و «مختارنامه» پشت هم کار شدند. قرار نبود بازی کنم. سر معصومیت داشتم خودم را آماده می کردم که بتوانم کاری را بسازم. سرصحنه بودیم و نقشی بود آنجا و نمی دانم چه اتفاقی افتاد که بازیگری قرار بود بیاید و نیامد. رضا شریفی نیا گفت تو بیا بازی کن. در معصومیت از دست رفته چریک هایی هستند که یک جایی در یک مخفیگاهی کار رزمی می کنند و از مخالفین حکومت وقت دمشق هستند. این رل کوتاه را که بازی کردم خیلی به چشم آمد. دوستان زنگ زدند و گفتند تبریک می گوییم. میرباقری اظهار کرد: فقط شرایطی بود که توفیق اجباری شد. بعد از اینکه سریال تمام شد، نگارش مختارنامه توسط سیدداوود هم تمام شد. او براساس نقش کوتاهی که در «معصومیت از دست رفته» داشتم و نقش را دوست داشت به من گفت می خواهم نقش ابراهیم را تو بازی کنی. ظرفیت را در آن چند سکانس دید. آن زمان شرایطی برای کارگردانی برایم پیش آمد و خودم نوشته بودم و قصه بحیرا در کودکی حضرت رسول(ص) بود. این اثر را که مرحوم حسینی نوشته بود بازنویسی کردم و می خواستم این را کار کنم. اما سیدداوود گفت فعلا بیا این طرف نیاز دارم این نقش را بازی کنی. من هم لبیک گفتم. آمدم و وظیفه بود و نقش را سپرده بودند. عادت دارم وقتی در کاری وارد می شوم و متعهد می شوم باید بهترین خودم باشم. اینکه نتیجه چه می شود را کار ندارم. مبنا را برکم نگذاشتن می گذارم. بازیگر سریال امام علی(ع) در ادامه بیان کرد: وقتی می خواستم در دانشگاه پایان نامه را بنویسم موضوع پیچیده ای را انتخاب کردم. شیطان در آثار نمایشی. بعد شد شیطان در یکی از آثار شکسپیر و خلاصه داشتم مطالعه و کار می کردم. به قصه ای رسیدم و پایان نامه را رها کردم. دوسال در را به روی خودم بستم و شروع کردم فیلمنامه ای به عنوان «انجمن کفتربازان» نوشتم. بسیار عنوان عجیبی درآمد. به داوود دادم و گفتم این را نوشته ام. ببین چه کارش می توانی بکنی. فیلمنامه بسیار سنگین و حجیمی شد. تا اینکه یک رپرتوار در حوزه هنری از کارهای او بود اجرا کردیم. قصه «معصومیت از دست رفته» داشت کمرمان را خرد می کرد وی افزود: داوود یک روز ایده ای به من داد. گفت بیا کار مذهبی انجام بده. گفت من یک ایده دارم به تو می دهم. ایده «معصومیت از دست رفته» را داد. گفت این را بنویس و کار کن. روی نوشتن آن کار کردم. محمد بیرانوند خبرنگاری می خواند و به نوشتن سریال قصه و نمایشنامه علاقه داشت. داوود به او نزدیک شده بود و کارهایش را تعقیب کرده بود و یک طور رابطه شاگرد استادی پیدا کرده بودند. از این طریق محمد را بردم و گفتم کنار من باش. خیلی سخت بود. ۴- ۵ ماه به جنون رسیدیم. بسیار سنگین بود. محمد از یک لحظاتی فرار کرد. لحظاتی که شوذب مجنون می شود آن حس به ما رسیده بود. شرایط عجیبی بود. برای اولین بار جوگیر شده بودیم و در دل قصه رفته بودیم. قصه داشت کمرمان را خرد می کرد. شخصیت به عبارتی با ما همگن شده بود. با هم یکی شده بودیم. نتیجه کاردرآمد و شرایط به گونه ای شد نتوانستیم آنجا کار کنیم. کار را به تلویزیون دادیم و روایت آنطور شد و قرائتی شکل گرفت و معصومیت از دست رفته شد. او درباره روش نگارش خود در آثار تاریخی بیان کرد: معمولا در تقسیم کار وجوه پنهان و تخیلی کار را بررسی می کنم. آن چیزی که در پس یک حادثه بوده و پنهان است. گفته می شود فلان شخصیت وارد فلان قبیله شد و آنجا برسریک موضوعی یا برسر یک اختلاف نظری کشمکشی به وجود آمد و اینکه چه اتفاقی در پس آن رخ داد در تاریخ نیست. معمولا می گردم وجوه پنهان را پیدا می کنم. از مفهوم عناصر اتفاق افتاده اینها را پیدا می کنم. از جنس حادثه به پس اتفاق می روم. کشف و شهود کارگاهی هم هست. حقیقتش نمی توانم برایش مثالی بزنم. اما می نشینیم در آن حادثه و اتفاق و حدس می زنیم. در نهایت دری باز می شود. در پس آن حادثه از این گزار عبور می کنیم و وقایع پنهان را با توجه به مفهوم حادثه کشف می کنیم. واکاوی می کنیم و پروبال و شکل می دهیم. این فیلمنامه نویس تاکید کرد: عنصر تخیل در نگارش خیلی مهم است. اصولا کسی که کار هنر می کند موتور محرک او تخیلش است. اگر تخیل نداشته باشد اشتباه است. کسی که تخیل نداشته باشد اشتباه است وارد این حرفه شود. خودش را ویران می کند. تنها عنصری که می تواند یک هنرمند را هم خلاق هم پویا نگاه دارد تخیل است. اگر شما از ظرف واقعیت علی الخصوص متریال خودت را برداری. تخیل پیرامون یک اتفاق واقعی جدای از این که بسیار سخت است اگر پرورشش بدهی به نظرم خیلی کار سختی نیست . به شوق می آیی. اینکه چگونه می روی نیاز به محفل کارگاهی دارد. یک کارگاهی باشد که بنشینیم و درباره اش بحث کنیم. حسن میرباقری گفت: محمد بیرانوند بیشتر در حوزه خود اتفاقات چیدمان اتفاقات را رصد می کرد. مادامی که با سیدداوود کار می کردیم هر دو می نوشتیم. من یک ورژن می نوشتم و محمد یک ورژن، قبل از اینکه هر دو با هم کار کنیم لحن مشترک را داوود برایمان به وجود می آورد. نوشته من و محمد را می گرفت و قرائت سوم را خودش اختلاس می کرد. او در پایان درباره محاوره ای بودن زبان در مختارنامه بیان کرد: این تهمیدی بود که داوود اندیشیده بود. خودش توسط دوران و عقبه غنی و با پشتوانه ای که در حوزه نگارش داشت رفته و رسیده بود که الان کلام در ساحت این قصه باید این گونه قرائت شود که تاثیرش مهم بود که مخاطب احساس کند هم جنس او است. یعنی اتفاقی که به لحاظ تصویری می افتد و قصه ای که قرائت می شود خیلی احساس همذات پنداری کند. شاید از طریق نوشتار و کلام این نزدیکی به وجود بیاید. تاثیرش اینگونه عمیق تر است. در جهان هر چه جلوتر می رویم زبان به محاوره نزدیک تر شود بهتر است. اما عده ای هم این اعتقاد را ندارند و این هم قابل احترام است. نمی شود گفت اشتباه است. اینها فرضیاتی است که اثباتش کار دشواری است. هر کس با فرضیه ای می آید و حقیقت کمی پیچیده است. «سریالیست» به تهیهکنندگی محمد باریکانی و مجتبی فرجی و با اجرای پدرام کریمی کاری است از گروه تاریخ، فرهنگ و هنر شبکه یک که در دهه نخست محرم هر شب ساعت ۱۹:۳۰ به صورت زنده روی آنتن شبکه یک سیما می رود. انتهای پیام/