افغانستان، صحنه بازی بزرگ چین و آمریکا
گروه بینالملل خبرگزاری فارس – مهدی پورصفا: فروپاشی دولت غنی در افغانستان و تسلط طالبان بر تمامی سرزمینهای افغانستان به جز دره پنجشیر تغییری راهبردی است که تا سالها تأثیر آن بر تمام منطقه حس خواهد شد.
پیشبینی آینده افغانستان در شرایط فعلی بسیار مشکل و شاید غیرممکن است. افشاگری روزنامه واشنگتن پست در خصوص دیدار «ویلیام برنز» رییس آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا با «ملا عبدالغنی برادر» در کابل به خوبی نشان میدهد که نباید بازی واشنگتن در افغانستان را تمام شده فرض کرد و همچنان سایه این کشور بر تحولات درونی این کشور سنگینی میکند.
طالبان از هماکنون نشان داده است که به دنبال جلب اعتماد بینالمللی برای رسیدن به دسترسیهای دولت غنی در افغانستان است. افغانستان کشوری است که سالهاست با کمکهای بینالمللی در حال گذران امور است از این رو قطع دسترسی به منابع خارجی و احتمال وضع تحریمهای مالی میتواند تبعات بسیار گستردهای حداقل در کوتاهمدت و میانمدت برای افغانستان داشته باشد.
در این میان شاید سایر کشورهای همسایه افغانستان هر کدام به نحوی درگیر یک بازی بزرگ در افغانستان باشند اما احتمالا بر خلاف دهه هشتاد و نود میلادی این بار یک بازیگر جدید پای به میدان گذاشته باشد؛ چین قدرتی است که حالا تحولات روی داده در افغانستان را به امنیت ملی خود مربوط میداند.
* پکن و کابل از همسایگان عادی تا نبرد مشترک با شوروی
روابط چین و افغانستان از قدمت تاریخی بالایی برخوردار است و حداقل نشانههایی از ۴۰۰۰ سال روابط فرهنگی و سیاسی بین دو طرف وجود دارد. رابطه دولت کمونیستی چین و افغانستان نیز در دهه ۵۰ میلادی برقرار شد؛ زمانی که پکن خود را حامی کشورهای جهان در رقابت بین دو ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا میدانست.
در اواخر دهه ۷۰ میلادی قرن بیستم ،زمانی که اتحاد جماهیر شوروی خاک افغانستان را اشغال میکرد، چین چنین اقدامی را نوعی تهاجم به امنیت ملی خود دانست که مانع عادیسازی روابط با مسکو شد. در دهه ۸۰ میلادی چین از جمله کشورهایی بود که از مجاهدین افغانی در مقابله با تهاجم شوروی حمایت میکرد.
موشکهای زمین به هوای دوش پرتاب چینی با وجود اینکه تاثیرگذاری کمتری نسبت به نمونههای غربی داشتند اما کار با آنها راحتتر بود و نیاز به آموزشهای کمتری داشت. اغلب این کمکها از طریق پاکستان به عنوان یک متحد راهبردی به افغانستان منتقل میشد. در دهه ۹۰ میلادی چین یک بازیگر منفعل در تحولات افغانستان بود که تلاش میکرد با همکاری روسها از گسترش افراطگرایی و تروریسم به آسیای میانه جلوگیری کند.
* اولویت برای چین، کار اقتصادی است
زمانی که آمریکاییها در سال ۲۰۰۱ میلادی به بهانه حمایت طالبان از القاعده، افغانستان را اشغال کردند، چین با یک معادله سخت در برابر خود روبهرو بود. از یکسو گسترش حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان میتوانست یک تهدید جدی برای پکن باشد و از سوی دیگر فعالیت گروه طالبان که بستر را برای فعالیت سایر گروههای افراطی فراهم میکرد، یک تهدید راهبردی برای این کشور محسوب میشد.
در طول حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان، چین تلاش کرد تا حضور اقتصادی خود را در افغانستان گسترش دهد. نمونه چنین سرمایهگذاریهایی مربوط به حوزه معدن است. افغانستان دارای معادن گسترده زیرزمینی به ارزش یک هزار میلیارد دلار است که برای هر کشوری وسوسهانگیز است.
در سال ۲۰۰۸، شرکت متالورژی گروه چینی (MCC) و کنسرسیوم Jiangxi Copper Company Limited با اجاره ۳۰ ساله، به استخراج دومین ذخایر مس جهان دست پیدا کرد. در سال ۲۰۱۱، شرکت ملی نفت چین (CNPC) در یک پیشنهاد ۴۰۰ میلیون دلاری برای حفاری سه میدان نفتی به مدت ۳۰ سال برنده شد.
با این حال و به دلایل مختلف حضور چینیها از سرمایهگذاری در بخش معدن افغانستان فراتر نرفت که آن هم هیچگاه به اهداف خود در این حوزه نرسید. دولت اشرف غنی تمایلی نداشت تا از وامهای چینی با بهره بالا استفاده کند. افغانستان به شدت مایل بود تا از طریق بندر چابهار که دولت هند اصلیترین سرمایهگذار آن بود به آبهای گرم خلیج فارس متصل شود.
با این حال حالا و با سقوط ناگهانی دولت غنی و کنترل طالبان بر تمام افغانستان تمام معادلات تغییر کرده است. چین با یک معمای غامضتر روبهرو شده است.
* از خروج مسئولانه تا تحیر از اقدامات آمریکاییها
چین در طول سالهای گذشته سرمایهگذاری وسیعی بر کریدور تجاری خود با پاکستان کرده است. این کریدور تجاری چین را از طریق پاکستان و بندر گوادر به دریای عمان میرساند و از سوی دیگر کریدور موازی از طریق کشورهای آسیانه میانه به سمت ایران و از آنجا به سمت ترکیه تعریف کرده است.
همچنین سایر مسیرهای احتمالی از آسیانه میانه به سمت ترکیه تحت عنوان خط لاجورد به عنوان رقیبی برای ایران مطرح شده است. تسلط دولت طالبان بر افغانستان و احتمال گسترش نا امنی در افغانستان به شدت پکن را در خصوص امنیت این چند کریدور نگران کرده است.
بهخصوص اینکه سوابقی در خصوص حملات احتمالی شاخههای طرفدار طالبان به چینیها در پاکستان وجود دارد. همچنین نهادهای اطلاعات چین بدگمانی بسیار عمیقی در خصوص نحوه تعامل آمریکا با گروه طالبان و احتمالاً شاخههای قدرتمندتر آن دارند. مجموع عوامل فوق سبب شد که چین بحث خروج مسئولانه را در خصوص نحوه خروج آمریکاییها مطرح کند اما آنچه در افغانستان روی داد نه تنها یک عملکرد مسئولانه نبود بلکه عملاً نوعی هرج و مرج را در این کشور به وجود آورد.
البته چین از مدتها پیش تلاش کرده بود تا روابط خود با طالبان را در قالب یک تشکل مستقل سیاسی تعریف کند که نمونه آن دیدار هیات سیاسی طالبان با وزیر خارجه چین در شهر تیانجین بود اما سوال اصلی اینجاست که چین چه فرصتها و تهدیداتی در شرایط فعلی در افغانستان میبیند؟
* معادن و کریدورها زبان مشترک دو کشور
چین و افغانستان در یکی از صعبالعبورترین مناطق جهان نزدیک به ۷۶ کیلومتر با یکدیگر مرز مشترک دارند. این منطقه همواره برفی و فاقد جادههای مناسب برای عبور ماشینهاست اما وزارت فواید عامه طرحی را برای جادهکشی در این منطقه شروع کرده بود که میتوانست شرایط را عوض کند.
یک جاده فرضی از منطقه «دالاخان» به هرات و سپس مرز ایران میتواند یک کریدور جدید و کوتاه برای اتصال چین به ایران و سپس اروپا باشد. علاوه بر تمامی این موارد افغانستان دارای یکی از مهمترین معادن مهم دنیا در حوزه کبالت و لیتیوم است. این عناصر شاید تا چند سال پیش چندان در حوزه صنعت دارای اهمیت راهبردی نبودند اما با جدیتر شدن توسعه ماشینهای برقی، کشورهای صاحب این دو عنصر به عنوان جایگزین کشورهای نفتی در دنیا معرفی شدند؛ همانگونه که کودتای سال ۲۰۱۹ میلادی در بولیوی تلاشی برای مصادره معادن لیتیوم این کشور محسوب میشد.
وجود این معادن هم میتواند انگیزه جدی برای کشوری مثل چین برای حضور در افغانستان باشد. در خصوص همکاریهای امنیتی برای جلوگیری از سرایت ناامنی به خطوط حساس کریدورهای چینی نیز پکن باید به سراغ حاکمان کنونی افغانستان برود.
چینیها نشان دادهاند در دیپلماسی اقتصادی زبان بسیار نرمی دارند. اگر فشارهای اقتصادی غرب علیه طالبان بالا بگیرد، چین یکی از کشورهایی است که با بالاترین توان فنی و مالی در افغانستان آماده کمک به کابل خواهد بود؛ همانگونه که پاکستان از این کمکها بهره برده و ترکیه نیز به دنبال استفاده از این فرصت است. درخواست طالبان از کشور کره جنوبی برای شروع فعالیت در معادن افغانستان نیز نشانهای است که میتواند پکن را در این خصوص امیدوار نگه دارد.
پکن همچنین میتواند به صورت جدی به باز شدن تنگه دالاخان نیز فکر کند؛ اگرچه فعلاً در این منطقه تنها نیروهای نظامی چینی مستقر هستند که با فرمان رئیسجمهور این کشور آماده واکنش به انجام هرگونه اقدام ضد امنیتی در این منطقه هستند.
* استارت بازی بزرگ در افغانستان
رقابت سنگین چین و آمریکا در افغانستان میتواند به بازی بزرگ بریتانیا و روسیه در آسیای میانه بیشباهت نباشد. از هماکنون برخی از شخصیتهای سیاسی در غرب از جمله «جوزپ بورل»، هماهنگکننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا در خصوص سوءاستفاده چین و روسیه از شرایط فعلی هشدار دادهاند.
طبیعی است که آمریکاییها نیز نسبت به تلاشهای چین برای نفوذ در افغانستان بیتفاوت نخواهند نشست. شاید در شرایط فعلی مهمترین ابزار آمریکاییها گسترش ناامنی در افغانستان برای مقابله با تحرکات چین در افغانستان باشد؛ کمااینکه امکان چنین اقداماتی از سوی برخی طرفها محتمل است.
در مقابل، چینیها از این امتیاز بزرگ برخوردار هستند که میتوانند روی همکاری با سایر کشورها در خصوص مساله افغانستان حساب باز کنند. یکی از مهمترین برگهای برنده چین در این زمینه عضویت دائم ایران در پیمان شانگهای در ماه جاری میلادی است. چنین اتفاقی میتواند همکاری هر دو کشور در مهار هرگونه خشونت را تقویت کند. همانگونه که در گفتوگوی روسای جمهور چین و ایران در هفته گذشته نیز بر این مساله تاکید شد. پاکستان هم به عنوان یکی از متحدان منطقهای چین نفوذ بسیار عمیقی بر گروه طالبان در منطقه دارد.
البته پاکستان همواره نشان داده که به دنبال استفاده از افغانستان به عنوان یک کارت در روابط بینالمللی خود است اما برخی مشکلات در روابط بین اسلامآباد و واشنگتن زمینه را برای جلب همکاری پاکستان با چین بیشتر فراهم کرده است.
در هر صورت رقابت چین و آمریکا در افغانستان با اتفاقات پیشرو وارد مرحله جدیدی شده است. سیال بودن جهتگیری بازیگران هرگونه پیشبینی را مشکل کرده و باید به انتظار حرکت آینده آنان در صفحه شطرنج این منطقه از دنیا بود.
انتهای پیام/