یادداشت: ورشکستگی تراکتور و یک معضل همیشگی
به گزارش ورزش سه تجربه ناموفق باشگاهداری خصوصی در تراکتورسازی که تقریبا مشابهی از تجربه ناموفق استیلآذین در فوتبال ایران شده است بار دیگر اذهان را به سمت المانهای مهم و حیاتی برای نیل به رسیدن به فوتبال و باشگاهداری حرفهای جلب کرده است. دو تجربهای که نشان میدهد دوپینگ مالی نه تنها به کسب موفقیت منجر نمیشود بلکه حتی میتواند تاثیر مخرب هم داشته باشد.
در واقع دو تجربه باشگاهداری تراکتور و استیل آذین نشان میدهد که تا زمانی که پشت هر ریال پولی که در یک باشگاه یا فوتبال خرج میشود نیت برداشتن یک ریال بالاتر و کسب سود نباشد، موفقیت هم حاصل نخواهد شد. به عبارتی تا زمانی که در ایران خواست و ارادهای برای پیادهکردن تجربهای که فوتبال حرفهای دنیا به آن رسیده و آن مواجه شدن به یک باشگاه فوتبال به مثابه یک بنگاه اقتصادی نگاه نشود، تزریق پول و منابع مالی باعث نخواهد شد تا عقلانیت بر تصمیمات بنیادی و اجرایی یک باشگاه حکمفرما شود.
سالها یکی از عوامل غیرحرفهای بودن فوتبال ایران به حضور دست و بودجه دولت در آن ربط داده شد اما تجربهی باشگاهداری خصوصی در ایران نیز در اکثر موارد روی مدیریت دولتی در فوتبال را سفید کرده است! چون آنچه در واقع تحت عنوان باشگاهداری خصوصی در ایران تجربه و معرفی شده، حتی حداقلهایی از ملزومات باشگاهداری حرفهای را با خود نداشته است. صرفنظر از انگیزه افراد متمولی که پا به این فوتبال گذاشته و برای آن خرج کردهاند، جامعه هواداری معمولا از اقدام این افراد استقبال کرده و به نوعی در ابتدای ورودشان آنها را ستوده است. اما ایراد ناکامی آنها نیز در نهایت به پای آنها نوشته شده در حالی که در نگاه کلانتر میتوان گفت که این اشخاص نیز خود در نهایت قربانی نبودن زیرساختهای فوتبال حرفهای شدهاند.
حتی اگر تصور شود که یک باشگاه به یک منبع تمام نشدنی پول و ثروت متصل باشد و حتی به دنبال بازگرداندن سرمایه خرج شده در فوتبال نباشد اما در نهایت نبود انضباط مالی و از آن مهمتر نبود یک ناظر بیرونی تاثیرگذار منجر به این میشود که موفقیتی حاصل نشود. آن ناظر بیرونی هم با دستورالعمل و بخشنامه حاصل نمیشود بلکه ناظر بیرونی باید طبق اساس هر بیزینس اقتصادی در نهایت مصرفکنندهای باشد که تامین رضایت او هدف اصلی بنگاه اقتصادی از هر نوعش شود. در فوتبال حرفهای این مردم هستند که در نهایت صورتهای مالی یک باشگاه را ممیزی میکنند. نه اینکه آن را به طور مستقیم انجام دهند اما هر میزان که آنها حاضر باشند برای دیدن فوتبال تیمی از هر طریقی هزینه کنند در نهایت تاثیرش را بر صورت مالی و سود و زیان باشگاه میگذارد.
تصور کنید همین باشگاه تراکتورسازی اگر منابع درآمدی مشخصی داشت و مالک متمول آن میتوانست آن را همچون یکی از شرکتهای تابعهی خود اداره کند و انتظار آن را داشت که بابت هر ریال هزینه برای باشگاه، سود مشخصی دریافت کند، ادارهی آن در اولویت قرار نمیگرفت و جدیتر اداره نمیشد؟ اگر حق پخش تلویزیونی وجود داشت و مالک هر باشگاه میدانست که برای فروش بیشتر حقوق تصویری باشگاه تا چه میزان وابسته به علاقه و نگاه مردم است، آیا تصمیمگیریها در راستای کسب بیننده بیشتر و جلب رضایت مردم و جذب طرفدار بیشتر قرار نمیگرفت؟ آیا با نگاهی به دخل خود در هر فصل، خرج خود را تنظیم نمیکرد؟
پر واضح است که فوتبال بدون درآمدهای مشخص که مهمترین آن حق پخش تلویزیونی است نه تنها حرفهای نمیشود بلکه همواره درگیر نابسامانیهای مدیریتی و نداشتن استراتژی و اهداف بلندمدت خواهد ماند.
باشگاهداری در فوتبال ایران در وهلهی اول باید به سمت بنگاهداری اقتصادی برود. تا زمانی که قوانین بنگاهداری بر آن حاکم نشود بهترین مدیران و متمولترین افراد نیز قادر نخواهند بود در دراز مدت کاری از پیش ببرند. لازمه بنگاهداری نیز مشخص بودن محل درآمدهاست و مهمترین درآمد فوتبال نیز در همه جای دنیا( به جز مواردی معدود) حق پخش تلویزیونی است. جایی که باشگاه به طور غیرمستقیم از مردم پول میگیرد و بنابراین میزان رضایت مردم از باشگاهی در نهایت تاثیرش را در صورت سود و زیان باشگاه نشان میدهد.
تا وقتی که صورتهای مالی باشگاه به مردم متصل نشود و تا زمانی که حق پخش تلویزیونی به هر طریقی ممکن نشود، چه مدیریت دولتی و چه مدیریت خصوصی در این فوتبال راه به جایی نخواهند برد.
حجت شفیعی
تغییر و تحولات اخیر باشگاه تراکتورسازی و نابسامانیهای اخیر آن، بار دیگر ذهنها را متوجه نقش باشگاهداری حرفهای و اهمیت آن میکند.