حال و هوای رندانه یک عملیات تروریستی در «نفوذی»

به گزارش خبرگزاری فارس، مستندسازی با موضوعی سیاسی در ایران همیشه دردسرهای خاص خود را دارد، چه رسد به اینکه موضوع مستند درباره کسی باشد که در برهه ای تاریخی، اغلبِ سرانِ کشور و حکومت در لحظاتی بسیار حساس از وی فریب خورده باشند.

مسعود کشمیری آنقدر در اوایل انقلاب ایران، پله پله تا بالاترین مدارج امنیتی کشور رسید و به راحتی انفجار تروریستی دفتر نخست‌وزیری در شهریور ۱۳۶۰ را رقم زد که حتی حکومتی های وقت، مجاب نشدند به این شک کنند که ممکن است عامل ترور خود کشمیری باشد و با تهیه تابوت و پر کردن آن با اعضای انسانیِ باقی مانده از انفجار، حتی مراسم کفن و دفن نیز برایش در نظر گرفتند.

مستند «نفوذی» روایتی تا حدودی قابل اعتنا و نترس از زندگی مسعود کشمیری، کسی که عامل ترور رجایی و باهنر در سال ۱۳۶۰ نامیده می شود، دارد. مستندساز از زاویه ی دید یک نامه ی قضایی که قصد شفاف سازی پرونده ی کشمیری پس از واقعه ترور را دارد، ماجرا را شروع و در میانه ی اثر با اتکا بر مصاحبه هایی متعدد با شاهدان یا متولیان دولتی و حکومتی وقت و همچنین با توجه بر شیوه ی بازسازی وقایع به شکل مستند، به روایتی تصویری از رویدادی تاریخی می رسد. با این حال دست گذاشتن بر موضوع مهر و موم شده ی شخصیتی تاریخی همچون مسعود کشمیری، که جزئی از نیروهای سازمان مجاهدین بود و با نفوذ در دستگاه‌های اجرایی کشور، واقعه ی شهریور ‌۱۳۶۰ را رقم زد،  کار ساده ای نیست. از این جهت که هنوز هم از سرنوشت این شخص بعد از گذشت چند دهه هیچ اطلاع دقیقی وجود ندارد و گمانه زنی ها آنقدر روشن یا متقن نیست که بگوییم او زنده است یا نه.

جذابیت مستند «نفوذی» بر روی همین کلمه ی «نفوذی» استوار است. دیدگاه تاریخی، مسعود کشمیری را شخصیتی عجیب در برآیندهای جاسوسی اوایل انقلاب معرفی می کند و اینجا در مستند «نفوذی» نیز تلاش مستندساز بر پلانهایی است که تمام و کمال، حال و هوای رندانه یک عملیات تروریستی را نشان دهد. اینگونه که در جای جای مستند چه در صحنه های بازسازی شده و چه در مصاحبه ها تاکید بر روی سلایق و اعتقادات مذهبی مسعود کشمیری است و اینکه او چگونه حفره ی نفوذ را که همان قرار گرفتن در لوای تدین و اعتقاد به اصول انقلاب است، پیدا کرده است.

روایت در مستند «نفوذی» همچون داستان واقعی مسعود کشمیری، پله پله است و روایت نمایشی با همان ترتیب روایت تاریخی پشت سر هم قرار می گیرد. مستندساز در تدوین، برای تحقق روایت خطی که روایت تاریخی را با همان ترتیب شرح دهد، حتی در گلچین و برش مصاحبه ها نیز دقت کافی به خرج داده است. برش هایی کوتاه از گفته های مصاحبه شونده ها در کلیت مستند پخش شده اند تا مجموع آنها، روایتی منسجم و وفادار به آنچه از تاریخ در دسترس است شکل گیرد. روایتی کوتاه اما با پلان هایی متعدد که هم ریتم مستند را تنظیم می کند و هم اینکه همزمان رویداد با سلسله اتفاقاتی پیش می رود.

چنین آثار مستندی، غالبا تلاش دارند تا ناگفته هایی از تاریخ را شرح دهند یا ضرب و کشش مستند و یا اهمیتش در این است که مستندساز اسناد تازه ای را درباره ی موضوعی بسیار مبهم به دست آورده و حال می خواهد این اسناد را در قالب اثری فیلمیک و مستند به مخاطب ارائه کند. در ایران اما اکثر آثار اینچنینی که دست روی سوژه هایی به شدت رازآلود سیاسی می گذارند، به جای هویدا نمودن سویه هایی تازه از موضوع، بیشتر بر شرح دانسته های پیشین تاکید دارند. به عبارتی مخاطب تنها شاهد تکرار اطلاعاتی است که پیشتر آن را از رسانه های دیگر و یا کتاب های مرتبط و خصوصا زندگینامه ای دیده و خوانده است. مستند «نفوذی» از این مورد بهره ای نمی برد و اطلاعاتی را بیان می کند که جویندگان و علاقه مندان به رویدادهای سیاسی اوایل انقلاب ایران، بارها آن را از طریق مدیوم های مختلف دیده و شنیده و خوانده اند.

بخش جذاب چنین آثاری، دیگر نه اطلاعات تازه، بلکه دیدن تصویریِ اعترافات یا حرف های شاهدان زنده است. در مستند «نفوذی» نیز عنصر جذابیت بیشتر بر همین اصل استوار است. یعنی ما با اشراف به اینکه ماجرای مسعود کشمیری در این مستند دارای اطلاعات تازه ای نیست، تنها بر شرح ماجرا از زبان شخصیت های زنده ی تاریخی اکتفا می کنیم. به عبارتی در مستند «نفوذی» عنصری که کشش ایجاد می کند، مواجهه ما با اشخاصی است که رویداد تاریخی را از نزدیک لمس کرده اند و حالا زبان به بیان آن در مقابل دوربین مستندساز گشوده اند و مخاطب در قالب مصاحبه به صورت شفاهی و تصویری خاطراتشان را می بیند و می شنود.

چیزی که می توانست اثر را از رخوت نجات دهد زاویه هایی جدید و بررسی رویدادهای تازه است.  به طور مثال مدتی قبل اخباری بر مشاهده ی مسعود کشمیری در کشوری اروپایی مخابره شد. پیگیری این سوژه خود می توانست موضوعی به مراتب جذاب تر از تکرار مکررات قدیمی باشد. یا اینکه مستندساز پژوهشش را به جای تمرکز بر تاریخ نوشته شده، بر روی سرنوشت شخصیت مورد بحث می گذاشت. اینکه واقعا چه اتفاقی بر سر عامل ترور پس از عملیات تروریستی و فرار او از مرزها آمد و گروه تروریستی که پشتیبان او بود بعد از واقعه چگونه با او برخورد کرد.

اینکه واقعا چه بلایی بر سر مسعود کشمیری آمد و چطور ممکن است باور کنیم او همین حالا بعد از گذشت سی و چند سال، صحیح و سالم به صورت ناشناس در خانه اش در جایی از دنیا نشسته است و مستند خودش را از تلویزیون ایران می بیند؟ اینکه احتمالاتی هست که نشان می دهد، مسعود رجوی احتمالا به مرده مسعود کشمیری بیش از زنده اش احتیاج داشت و دلیل این ادعا، اعترافات و اسراری است که او از گروهک می توانست داشته باشد. همه این موارد که اندک نیز نیستند می توانست مستندی گزارشی و توصیفی و خاطره محور را به اثری خاص و به شدت تازه تبدیل کند.

انتهای پیام/