محمد بنا؛ دیکتاتور دوست داشتنی ورزش ایران!

به گزارش “ورزش سه، چهار طلای ناب کشتی فرنگی در مسابقات جهانی برای اثبات مردی که یک‌تنه کشتی فرنگی را از زیر سایه‌ی کشتی آزاد در ایران درآورد زیاد هم بود. چرا که او قبلا خود را به همه اثبات کرده بود اما این چهار طلا برای اثبات اینکه او هنوز هم «آقای خاص» است لازم بود. او از این بالا و پایین‌ها در زندگی زیاد دیده و با گرفتن چند مدال و یا نگرفتن آن بالا و پایین نمی‌شود.

 

محمد بنا یک مربی و شخصیت خاص در ورزش ایران است. مرد فرنگ دیده‌ای که با تلفیقی از مدیریت سنتی و نوین، کشتی فرنگی ایران را احیا کرد و از زیر سایه کشتی آزاد بیرون آورد. مردی که با چشم‌های تیزبین خود استعدادها را دید و آنها را به روشی گلخانه‌ای زیر پر و بال خود گرفت، نرمشی در مقابل انتقادها نشان نداد و پای انتخاب‌های حس ششم خود ایستاد. روشی سنتی در انتخاب کشتی‌گیر برای تیم ملی که بارها مورد انتقاد هم قرار گرفت اما او آنها را با تمریناتی مدرن به حدی رساند که سه طلای ناب و بی سابقه در المپیک لندن برای ایران به ارمغان آورد.

 

شم و استعداد محمد بنا در دیدن استعداد کشتی‌گیران حتی در بین مربیان سایر رشته‌های ورزشی نیز بی‌نظیر بوده است. اگرچه ورزش ایران تجربه‌‌های موفقیت‌آمیزی در ارتقای والیبال و بستکبالش از طریق استعداد‌یابی بین نوجوانان و از سنین پایه داشت اما برخلاف اینکه در آنجا یک سیستم استعدادیابی پشت کار بود، در کشتی فرنگی این محمد بنا بود که یک تنه و با شمی عجیب، رشته‌ای از کشتی که دیگر کمتر طرفداری در بین مردم داشت و سال‌ها قهرمانی تحویل نداده بود را از زیر خاکستر بیرون آورد و به جایی رساند که در دو المپیک لندن و توکیو طلاهای بیشتری از کشتی آزاد برای ایران کسب کرد. یک پروژه یک نفره به روشی سنتی اما موفقیت‌آمیز.

 

محمد بنا به واقع تمثیلی از یک معلم سنتی در فرهنگ ایرانی است. یک دیکتاتور دلسوز با چوبی در دست که البته بیشتر از همه حواسش به شاگردانش است. از آنهایی که با معلمی و مربیگری عشق‌بازی می‌کنند و برای همین هم وقتی از مربیگری تیم ملی کنار می‌رود، ابایی از این ندارد که نه در سالن‌های لوکس و معروف که در یک سالن مهجور و با کمترین امکانات برای دل خودش مربیگری کند. یک مربی عارف مسلک که کسی را یارای نگاه کردن به چشمان براق و خشمگین او نیست اما به وقت باخت شاگردش، همچون کودکی در گوشه‌ای ضجه می‌زند و برای شاگردش بیش از خود او ناراحت است. از آن معلمان سنتی که خود را نه تنها شریک هر رفتار شاگردش که بالاتر از آن، مسئول آن می‌داند. معلمی با دیسیپلینی خشک و سخت اما مراقب بر همه احوالات شاگردش. از این نظر او یک پدیده کم‌نظیر در عالم مربیگری ورزش ایران بوده است. یک مربی از جنس مربیان دهه سی و چهل ورزش ایران.

 

 

 

پروژه بنا در کشتی فرنگی و متحول کردن ورزشی که دیگر حرفی برای گفتن نداشت، به عنوان یک پروژه یک‌نفره، کوتاهی‌ها و ضعف‌های مدیریتی در این رشته را جبران کرد. مردی که پس از بازگشت از فرنگ با عشقی عجیب و با روحیه‌ای شرقی و عارفانه، ورزشی که با پسوند فرنگی‌اش نگاه نامهربانانه را به خود تداعی می‌کرد و تحویل گرفته نمی‌شد را به یک ورزش مدال‌آور تبدیل کرد و در این راه انگار که فقط اعجوبه‌ای چون او می‌توانست از هیچ همه چیز بسازد.

 

 هر چقدر هم که منتقدانش بر سر متد مربیگری و روش‌های گلخانه‌ای‌ او که  چه بسا باعث نادیده گرفته شدن استعدادهای دیگر می‌شود و یا شکست‌هایی همچون المپیک ریو به بار می آورد، باشند باز باید پذیرفت که روش او برای احیای کشتی فرنگی نه کامل‌ترین اما بهینه‌ترین و بهترین بوده و عدم موفقیت این رشته پس از کنار رفتن او از سرمربیگری تیم ملی هم موید این است که جز اعتماد به او و روش و دیسیپلین مربیگری‌اش راه بهتری برای مدال‌آوری از طریق کشتی فرنگی نیست.

 

 

شبیه محمد بنا بودن در عصری که مربیگری دیگر فقط «عشق» نیست و آلوده به پول و شهرت و منفعت شده، دشوار است. همچون بنا مربیگری کردن  پوست کلفت می‌خواهد و دلی به وسعت دریا. مربی بودن همچون او چندان با المان‌های هویتی و زیستی انسان در عصر حاضر همخوانی ندارد.  باید همچون بنا از پیچ و خم‌های عجیب و غریب در زندگی گذشته باشی و درس‌هایی فراتر از فن و تکنیک از زندگی آموخته باشی که روان شاگردت را فراتر از همه تئوری‌های روانشناختی تحلیل کنی و چنان سختی‌ها روحت را زلال کرده باشد که وقتی خبر از اعطای پاداش به تو را می‌دهند بگویی من دنبال این چیزها نیستم، نشان لیاقتم را از مردم گرفته‌ام و فقط می‌خواهم که چیزهایی که برای من در نظر گرفته‌اند را به سعید عبدولی بدهند. همان شاگردی که دستش از مدال کوتاه مانده بود.

 

و همین یک اظهارنظر برای معرفی آقای خاص مربیگری ایران کفایت می‌کند. مردی که کشتی فرنگی را با دیسپلین معلمی شرقی و ایرانی احیا کرد.

 

حجت شفیعی

محمد بنا آن بالاست. یک الگو برای سختکوشی و البته متعهد و مسئول بودن.