فلسفه اصلی سریال «بازی مرکب» چیست؟/ از ظهور منجی بودا تا جولان نمادهای کابالایی یهود

خبرگزاری فارس- گروه رادیو و تلویزیون: سریال بازی مرکب به لطف پخش برخط نتفلیکس با حدودا ۲۱۰ میلیون مخاطب این روزها سرو صدای زیادی به پا کرده است، سریالی خوش ساخت با جلوه های ویژه بصری که مخاطب را از دل دنیای پیچیده و روزمره امروز به دنیای ساده و سرگرم کننده دوران کودکی می برد، جاییکه ۴۵۶ بازیکن به دلیل بدهی های هنگفت بانکی به آخر خط رسیده اند و امیدوارند در صورت برنده شدن در این بازی به ظاهر ساده مبلغ ۴۵.۶ میلیارد وون دست یابند تا به زندگی خود سروسامانی بدهند غافل از اینکه این بازی، بازی برد و باخت دوران کودکی نیست بلکه بازی بر سر مرگ و زندگی است، درست در اینجا داستان اوج می گیرد زیرا تاوان یک اشتباه کوچک مرگ است، موضوعی که در این فیلم از آن به «حذف شدن از بازی» یاد می شود.

در سریال کره ای بازی مرکب چه می گذرد؟

سونگ گی هون، مردی مطلقه و شکست خورده در زندگی است که به دلیل بدهی های زیاد مالی و بیکاری از مادرش پول تو جیبی می گیرد، اوضاع مالی او به قدری شکننده است که گهگاه برای تامین نیازهای مالی اش دست به قمار و زورگیری هم می زند اما با این وجود برای خرید کادوی تولد دخترش، که حضانتش با همسر سابقش می باشد با مشکل مواجه است.

بیماری مادر، بیکاری و بدهی مالی و ناتوانی از حمایت تنها دخترش سه چالش بزرگ سونگ گی هون است که او را مجبور به حضور در بازی مرکب می کند. سونگ گی هون برای شرکت در بازی خود را به محلی که از قبل به او اعلام شده می رساند و به محض سوار شدن با گاز بیهوش می شود. سونگ گی هون بعد از به هوش آمدن متوجه می شود که او تنها بازیکن بازی مرکب نیست و قبل از او ۴۵۵ بازیکن دیگر هم با سودای دست یابی به میلیاردها وون تن به بازی داده اند. در جریان بازی اول که بازی چراغ سبز-چراغ قرمز است، بازیکنان باید با شنیدن کلمه چراغ سبز حرکت کنند و در نقطه مقابل بعد از شنیدن کلمه چراغ قرمز سرجای خود به ایستند، در ابتدا چند تن از بازیکنان بعد از شنیدن چراغ قرمز حرکت می کنند و در کمال ناباوری جلوی چشم دیگر بازیکنان توسط مسلسل گلوله باران می شوند.

در نهایت بیش از ۱۰۰ شرکت کننده در همان دور اول حذف می شوند، بازیکننان که فهمیده اند این یک بازی ساده نیست و قرار است سر جانشان معامله کنند به روند ادامه بازی شکایت می کنند و خواستار لغو ادامه بازی می شوند، در نهایت با رای بازیکنان روند ادامه بازی لغو می شود و همه بازیکنان دوباره بیهوش می شوند و بعد از به هوش آمدن خود را وسط خیابان، رها شده می بینند.بعد از چند روز بازیکنان می بنند دلیلی برای ادامه زندگی ندارند زیرا نه تنها نمی توانند از پس بدهی های کلانشان برایند بلکه حتی قادر نیستند زندگی خود را تغییر دهند؛ در نتیجه ترجیح می دهند به بازی برگردند و بر سر مرگ و زندگی خود برای تصاحب میلیاردها وون قمار کنند.

در مراحل بعدی، بازی ها همچنان شکل ساده ای دارند اما در هر مرحله، بازیکنان برای زنده ماندن دست به هر جنایتی می زنند تا زنده بمانند، از حمله شبانگاهی و کشتار یکدیگر در خوابگاه تا پیش مرگ کردن سایر بازیکنان برای زنده ماندن! در نهایت از بین ۴۵۶ بازیکن فقط دو بازیکن باقی می مانند که باید در بازی مرکب که بازی نهایی است شرکت کرده در مدت زمان ۳۰ دقیقه با هم مبارزه کنند، در این بازی اعمال هر نوع خشونتی مجاز است تا فقط یک نفر زنده از زمین بازی خارج شود.

در آخرین مرحله و در یک مسابقه سخت و نفس گیر سونگ گی هون موفق می شود رفیق دوران کودکیش را شکست دهد و بعد از کلی کلنجار حتی راضی می شود که از دور مسابقه خارج شود ولی رفیقش را نکشد، در نهایت چوسانگوو که برای رسیدن به ششمین و آخرین مرحله بازی دستانش به خون سایر بازیکنان آغشته شده به دلیل عذاب وجدان و زخمی شدنش در جریان بازی دست به خودکشی می زند تا سونگ گی هون برنده ۴۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون وون شود. بعد از پایان بازی سونگ گی هون متوجه می شود که ماهیت این بازی مرگ و زندگی چیزی جز تفریح طبقه ثروتمند نبوده که همانند اسب های مسابقه روی تک تک ۴۵۶ بازیکن شرط بندی کرده اند. این موضوع باعث خشم سونگ گی هون می شود و در پایان تلاش می کند تا با پاگذاشتن روی امیال و آرزوهایش و با چشم پوشی از دیدن تنها دخترش برای نجات همطنانش تلاش کند تا برای پول، تن به این بازی مرگ آور ندهند.

 

بودیسم؛ فلسفه اصلی سریال بازی مرکب

سریال بازی مرکب مشتمل به ۹ قسمت به نویسندگی و کارگردانی هوانگ دونگ هیوک تهیه و تولید شده است. این سریال که در دل خود صحنه های دلخراش زیادی دارد در حقیقت به دنبال پرده برداشتن از خوی درنده و وحشی انسان قرن حاضر است که در شرایط اضطرار و نجات خود حاضر است دست به هر کاری بزند تا با خودخواهی تمام، بقای خود را تضمین کند، حتی اگر قیمت آن خونریزی، وحشی گری و پا گذاشتن روی اصول اخلاقی و انسانی باشد.

از جمله نکات حائز اهمیت در این سریال توجه هوانگ دونگ هیوک به مسئله پلورالیسم دینی در جریان این سریال است، آنجا که در سکانس های متعدد این سریال شاهد حضور انسانی هایی با مذاهب بودایی، مسلمان و مسیحی در کنار هم هستیم اما چهره ای که از پیروان هر مذهب به تصویر کشیده شده خود حاوی نکات مهمی است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت از جمله آنکه نقش مسلمان این سریال را یکی از شخصیتی های فرعی به نام عبدل علی بازی می کند، کارگر مهاجر پاکستانی که به دلیل درگیری با کارفرمای خود بر سر حقوق به تعویق افتاده اش برای تامین مایحتاج خانواده اش مجبور به حضور در بازی مرکب می شود. شخصیت عبدل علی گوشه گیر، مودب و بی دست پا به تصویر کشیده شده، کسی که به دلیل مهاجر بودنش توسط «هان می نیو» یکی از بازیکنان حاضر در بازی مرکب مورد تمسخر هم قرار می گیرد، فردی که بازی برده را به دلیل زودباوری و حماقت واگذار می کند و در نهایت محکوم به مرگ و حذف از بازی می شود.

سایر شخصیت های مذهبی و خداباور قصه نیز شرایط بهتری نسبت به عبدل علی ندارند زیرا در بهترین حالت و در شرایط اضطرار و گرفتاری سایر بازیکنان یا مشغول دعا کردن برای خود می شوند و یا فرمان به خشونت و کشتار دیگران می دهند! مشابه آنچه از تندروهای داعشی شاهد هستیم.

مسیحیان جهان این سریال نیز شرایط بهتری نیست به مسلمانان ندارند، آنها با لباس های سیاه و با ترساندن مردم از غذاب جهان آخرت به دنبال وادار کردن رهگذران به پذیرش دین مسیحیت به عنوان یگانه راه نجات و رهایی بشریت از رنجها و دردها هستند. منادیان این دین عمدتا منفعل، سیاه پوش و حراف به تصویر کشیده شده اند.

اما سونگ گی هون شخصیت اصلی داستان شرایطی به مراتب بهتر از مسلمانان و مسیحیان و حتی لایئک(بی دین) جهان قصه دارد. او  از همان ابتدا خود را یک بودایی معتقد معرفی می شود که به هیچ وجه حاضر نیست تغیر مذهب داده، مسیحی شود! وی با وجود مشکلات اقتصادی و خانوادگی فراوانی که دارد اما در روند داستان در تلاش است تا به هر شکل ممکن از مادرش دستیگری کند، با وجود فقر مالی و برای خوشحال کردن تنها دخترش حاضر است از دستفروش غذایی تهیه کند و حتی در جریان بازی مرکب، نسبت به سایر بازیکنان از جمله تنها پیرمرد جهان قصه بسیار دلسوز و راهنماست و خواستار کار گروهی و رفاقت و نوع دوستی در بین هم تیمی هایش است.

 

سونگ گی هون شخصیتی است که در آخرین مرحله بازی، درست در جایی که به راحتی می تواند با کشتن چو سانگوو رفیق دوران کودی اش برنده بیش از ۴۵ میلیارد وون شود، به آن پشت پا زده و برای نجات و رهایی چو سانگوو حتی حاضر به انصراف از مسابقه نیز می شود تا رفیقش زنده بماند، موضوعی که اربابان بازی مرکب که غرق در خوشگرانی و تفریح هستند را مات و مبهوت می کند. اما این همه ماجرا نیست زیرا سونگ گی هون حتی پایش را از این هم فراتر می گذارد و سهم چو سانگوو رفیق دوران کودکیش را به مادرش که دکه داری محلی است می دهد تا به رفیقش(چو سانگوو) که برای برنده شدن او(سونگ گی هون) دست به خودکشی زده بود، ادای دین کرده باشد. او حتی به عنوان یک بودایی معتقد طرفدار دوستی و مهربانی، به قول نداده اش نیز عمل می کند و بردار ۱۰ ساله کانگ سه بیوک را که در جریان بازی مرکب از سونگ گی هون خواسته بود تا از او سرپرستی کند، از پرورشگاه خارج کرده، حضارت آن را به مادر چو سانگوو (رفیق دوران کودکیش) می سپارد تا همانند چو سانگوو یک فرد دانشگاه دیده و موفق بار بیاید.

سونگ گی هون به عنوان یک معتقد بودایی حتی پا را فراتر می گذارد و قرض گرفتن پول از رئیس بانک را شرافتمندانه تر از برداشت میلیاردها وونی می داند که در حساب بانکی اش است زیرا او این پول ها را خون بهای بیش از ۴۵۵ انسانی می داند که به دلیل فقر مالی تن به این بازی مرگ داده بودند و درست به همین دلیل برای خرج کردن این پولها دچار عذاب وجدان است. به این ترتیب ما در طول ۹ قسمت از این سریال قرار است با رفتار یک سالک بودایی معتقد روبرو شویم که با وجود مشکلات زیاد زندگی و بعضا مسیرهای انحرافی، همواره راه درست را انتخاب می کند و از مدار اخلاقیات حتی اگر به ضررش باشد، خارج نمی شود.

 جولان نمادهای کابالایی یهود در سریال بازی مرکب

از جمله نکات قابل تامل در این سریال استفاده از نمادهایی است که به عرفان کابالای(کابالا همان عرفان یهود است و به دنبال فهم ذات دنیا و انسان است) مورد نظر یهود بسیار نزدیک است، از جمله نماد بازی مرکب که تشکیل شده از نمادهای دایره، مربع و مثلث است که در کنار هم ماهی مرکب مورد نظر کره ای ها را می سازند. نمادی که در ابتدای سریال، کودکان کره ای روی آن بازی می کنند و درست در نهمین و آخرین قسمت سریال، روی همین نماد که شبیه درخت آفرینش مورد نظر عرفان کابالای یهود است، بازی خاتمه می یابد.

 

استفاده از تعداد زیادی از شمع دان ها در این سریال خود معمایی است که نیاز به تفسیر دارد زیرا در عرفان کابالا شمع دان با تعدادی مشخص(۷ شمع) حائز اهمیت است اما در این سریال با تاکید افراطی بر شمع دانها، اگرچه از مفهوم دقیق کابالای آن فاصله گرفته اما وجود بی شمار از شمع دان ها، آن هم در کنار نماد مثلث، روی زمین شطرنجی که از نمادهای آشنا و اصلی در عرفان کابالاست به دنبال القاع برخی از مفاهیم عرفان کابالا به ذهن و اندیشه مخاطب است.

 

از جمله دیگر نماد اصلی در این سریال وجود حرمی مخروطی شکل با چشم جهان بین است، اگر چه این مفهموم در این سریال بسیار محافظه کارانه و نه چندان آشکار، به کار رفته اما به آسانی مفهوم مثلث با چشم جهان بین را به ذهن بیننده القاع می کند، وجود تک پایه شمع دان روی زمین شطرنجی که بی اختیار چشم را به سمت بالای تصویر، یعنی همان کره ای نورانی(سر شیشه ای خوک) هدایت می کند. از سوی دیگر این فضا تاریک و غبار آلود به نوعی به «اتاق مراقبه» مورد نظر فراماسونرها که تعلیم یافته عرفان کابالایی یهود هستند نیز اشاره دارد.

نکته قابل تامل دیگر در این سریال استفاده صلاطین قدرت از نقاب های طلایی در کنار استفاده گسترده از رنگهای طلایی، آبی، ارغوانی و قرمز به عنوان رنگهای مطلوب فراماسونرهاست.

در لژهای فراماسونری، ماسونها عمدتا از نقاب برای شناخته نشدن استفاده می کنند، موضوعی که در جای جای این سریال نه تنها به این موضوع اشاره شده، بلکه حتی روی آن تاکید هم دارد.

 

نتیجه گیری

سریال بازی مرکب SquidGame محصول سینمای ۲۰۲۱ کره جنوبی است که تلاش کرده تا با خرده روایت زندگی انسانهای در بند روزمرگی، مباحث اعتقادی مکاتب و مذاهب مختلف را به ضعم خود به چالش کشیده، نقد کند. آنجا که هوانگ دونگ هیوک در مقام نویسندگی این اثر تلاش کرده تا با گره افکنی و قراردادن کاراکترها در شرایط سخت تصمیم گیری، بنیاد فکری و فلسفی ادیان آسمانی را تا جایی زیر سوال برد که یک لایئک در مقام تمسخر آن برآید اما در نقطه مقابل کاری به شریعت یهود ندارد و اصطلاحا چراغ خاموش از کنار آن می گذرد و در ادامه و در لایه های بعدی با ادای احترام به عرفان کابالای مورد تایید یهود، به تقدیس از بودا می پردازد.

یکی از نکات قابل تامل در عملکرد هوانگ دونگ هیوک در قامت نویسنده و کارگردان این اثر، استفاده ناقص و بعضا اشتباه از نمادهای عرفان کابالاست، آنجا که با استفاده گسترده و بی هدف از شمع دانها، قداست شمع دان ۷ شمع مورد نظر کابالیستها را ضایع و خدشه دار می کند و یا در جایی دیگر در حالی از نماد مثلث روی زمین شطرنجی استفاده می کند که این دو نماد روی یکدیگر، عملا مفاهیم خود را از دست داده و مفاهیم جدیدی را خلق می کند که تا حد زیادی بی ربط و به فهم بهتر داستان کمکی نمی کند! یا در جایی دیگر ما شاهد جولان نقاب های طلایی با سر حیواناتی هستیم که فقط نماد گاو مورد نظر عرفان کابالا در بین آنها به چشم می خورد و سایر نقاب های مورد استفاده کوچکترین سنخیتی با عقاید کابالیست ها ندارد که خود نشان دهنده نوعی تناقض و تضاد در جهان داستانی است که راوی آن هوانگ دونگ هیوک است.

گویی این نویسنده کره ای تا جایی به قوانین کابالا پایبند است که این مفاهیم در خدمت ادای احترام او به بودا باشد و خارج از آن، این نمادها برای دونگ هیوک عملا کارکردی نداشته و به آسانی از کنار آن رد می شود. موضوعی که چرایی واضحی در آن به چشم نمی خورد. مسئله زمانی بغرنج تر می شود که هوانگ دونگ هیوک پا را فراتر می گذارد و با استفاده ناقص از مفاهیم الهه های سه گانه کابالا یعنی ایمان، امید و محبت، تنها به محبت اکتفا می کند تا از دل مفاهیم عرفان کابالای فراماسونرها، به عرفان بودا که همان احساس نودوستی نسبت به یکدیگر است، رجعت کند.

 

به این ترتیب ما در این سریال با رویکردهای متناقضی روبرو هستیم که باوجود خوش ساختی در تولید، اما در انتقال مفاهیم داستانی ناتوان است و بعضا همانند سایر عرفانهای نوظهور به ده ها سوالی که در ذهن بیننده ایجاد کرده، پاسخی نمی دهد و فقط به دنبال تقدیس بوداست تا نشان دهد یک سالک معتقد با به کار بستن آموزه های اخلاقی مورد نظر بودا که همان مهرورزی و نوع دوستی نسبت به همه انسانهاست می تواند انرژی درونی خود را به انرژی کیهانی گره بزند تا با پی بردن به رازهای جهان، در نهایت به منجی همه انسانهای غرق در رنج و سختی دنیا تبدیل شود. براین اساس و آنطور که در این سریال به تصویر کشیده شده، سالک واقعی برای نیل به این هدف(منجی شدن) باید سری پرشور(موی قرمز سکانس های پایانی قصه) و روحیه ای جنگنده و مبارز و در عین حال از خود گذشته داشته باشد تا بتواند روی امیال خود پا بگذارد، همانطور که سونگ گی هون با پا گذاشتن روی امیالش، خود را از دیدار تنها دخترش محروم کرد تا جهان انسانهای زنجیر شده در تسلسل بی پایان رنجهای زندگی را رهایی بخشد؛ با این حال چند سوال اساسی در این سریال بی پاسخ می ماند، از آن جمله اینکه چرا در نقد سطحی از مذاهب آسمانی جای دین یهود خالیست و عملا مورد نقد قرار نمی گیرد؟ چرا از نمادهای عرفان کابالای یهودی به شکل ناقص در جهت ادای احترام به بودا استفاده شده؟ و چطور مذاهب آسمانی (که به گواهی تاریخ در طول قرنها منجی و رهایی بخش بشر از سختی ها و رنجها بوده) در جهان این سریال نه تنها توانی برای رهنمود و نجات بازیکنان ندارند بلکه دردسرساز و آزاردهنده است اما در نقطه مقابل دین زمینی بودا قادر است با چند توصیه اخلاقی ساده، سعادت بازیکنان را دستکم در جهان این سریال تضمین کند؟

انتهای پیام/