بررسی جایگاه علامه طباطبایی در تولید علوم انسانی اسلامی
به گزارش خبرنگار تشکلهای دانشگاهی خبرگزاری فارس، به همت هسته منظومه فکری علامه طباطبایی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیهالسلام، به مناسبت چهلمین سالگرد رحلت علامه طباطبایی، جلسه بزرگداشتی با محوریت جایگاه علامه طباطبایی در تولید علوم انسانی اسلامی برگزار شد.
* مصداقیابی علامه طباطبایی در منطق متفکرمحوری
علی جعفری دبیر هسته منظومه فکری علامه طباطبایی طرح اصلی این جلسه را مصداقیابی علامه طباطبایی در منطق متفکرمحوری دانسته و اظهار داشت: ما در دانشگاه امام صادق تجربه پرداختن به شهید مطهری را داریم. با این ایده که برای وارد شدن به کارزار علوم انسانی اسلامی و مواجهه با اندیشه غربی نیاز داشتیم که خود را به دستگاه تحلیلی شهید مطهری مجهز کنیم؛ فلذا ایده «متفکرمحوری» را مطرح کردیم.
وی افزود: این ایده هم در جهان اسلام و سنت علمی اسلامی و هم در جهان غرب خصوصاً بعد از دوره رنسانس مطرح بوده ولی مدون نبوده و ما با یک بازگشتی به عنوان «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کرَّتَینِ» سعی داشتیم یک روش معهود و مرسومی را به همراه اختصاصات و ویژگیهایی مدون و تدقیق کنیم.
وی در ادامه به طرح بحث در رابطه با منطق تدوین نشریه متفکرمحوری پرداخت و گفت: ماحصل پژوهش و تحقیقاتی در پیگیری این مسیر، در قالب نشریه تأملات مرکز رشد مدون و چاپ گردید و شماره پاییز این نشریه به موضوع «متفکرمحوری» اختصاص داده شد. سؤال اصلی این نشریه عبارت است از: «چطور میشود به نظام فکری رسید؟ یا روش رسیدن به نظام فکری چیست؟»
* بیان علامه «عرفی الحدوث و انفسی البقاء» است
مهدی سپهری هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق در ادامه گفت: در سطوح و طرق مواجهه به یک متفکر میتوان الگوهایی را ترسیم کرد. ولی در مراجعه به اندیشه مرحوم علامه طباطبایی یک نکته مغفول بسیار به چشم میخورد که اگر در آثار علامه دقت بکنیم، درمییابیم که علامه در ارائه بحث یک اسلوب و روش و به عبارتی «زبان خاصی» دارند.
این هیئت علمی دانشگاه اذعان داشت: علیرغم تصور عمومیای که نسبت به علامه طباطبایی هست و به زبان پیچیده و مغلق شناخته میشوند ولی ایشان در شروع باز کردن یک موضوع، ابتدا یک بحث عرفی را مبنا قرار میدهند و از یک بحث عرفی و ظاهری شروع میکنند؛ تا اینکه آرامآرام به مطلب عمق میبخشند.
وی با اشاره به چند نمونه از این اقدام علامه طباطبایی گفت: در کتب فلسفی ایشان شاهد هستیم که علامه با زبان عمومی و عرفی، علوم معقول را شروع میکنند. مثلاً در ابتدای کتاب نهایه الحکمه با این تعبیر شروع میکنند: «إنا معاشر الناس أشیاء موجوده جداً- و معنا أشیاء أخر موجوده- ربما فعلت فینا أو انفعلت منا …» از فهم عرفی عموم مردم شروع میکنند و نمونههایی ساده را برای تشریح این وضعیت عرفی هم بیان میکنند. اما باید توجه داشت که در همان حد عرفی نمیمانند بلکه آن را عمق میبخشند. با وجود دشواریهای بسیار در بیان فلسفیِ واقعیت ولی از حد یک فهم مشترک (اصطلاحاً common sense) شروع میکنند و از همان حد سیر میکنند تا اینکه به الهیت میرسند و ضرورت ازلی را اثبات میکنند.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: در بحث معاد مثلاً وقتی به بحث نفخ صور میرسند؛ ابتدائاً با همین شیپورهای دنیایی شروع میکنند و میگویند در دنیا نیز وقتی شیپور میزنند: شیپور ابتدایی برای آمادگی است و در شیپور دوم، دستور اعلام میشود. بعد در نهایت، بحث را به جایی میرسانند که نفخه از کلمات ایجادیه عالم امر است.
وی گفت: بحث علمی نفس به انسانشناسی میپردازند و به جای اصطلاحات مغلق از همان واژه خودم استفاده میکند و میگویند که چطور شما روزانه، کارها و اشیائی را به «خودم» و «من» نسبت میدهید، از این سطح شروع میکنند تا اینکه لایهلایه عمیقتر میشوند.
سپهری ادامه داد: در مباحث اجتماعی نیز ما در سوره هود مشاهده میکنیم که وقتی ایشان ذیل آیات قوم شعیب، به بحث کمفروشی اشاره میکنند؛ مبنای اجتماع مدنی را بر اساس مبادله میدانند و واضحترین صورتهای مبادله، را هم مبادلات مالیه توصیف میکنند که اگر بین میزان خریدوفروش نسبت درستی برقرار نباشد، در سطح فردی، اشخاص تکتک به سرگیجه و ناتوانی دچار میشوند تا اینکه در سطح اجتماعی نیز جامعه به خبط و سرگیجی اجتماعی دچار میشود. بدین صورت در هر دو سطح فردی و اجتماعی میتوانند، عواقب مبادلات اقتصادی نادرست را تحلیل کنند.
وی گفت: این روش علامه طباطبایی در شروع از مباحث عرفی کمک میکند که با اصحاب علوم اجتماعی ارتباط صورت بگیرد. علامه در بسیاری از مطالب عرفی بحث را شروع میکنند ولی در آن حد نمیمانند و بحث را رفعت میبخشند؛ به عبارتی میتوان گفت که بیان ایشان «عرفی الحدوث و انفسی البقاء» است. فرد را تعالی میدهد و او نه به مثابهی تماشاگر و سومشخص، بلکه به عنوان اولشخص هدایت میشود. این تعالی چه به صورت انفسی و حضوری و چه به صورت آفاقی و مفهومی محقق میشود. خیلی از سوء تفاهمها در همین جاست و برخی در همین عرفیات علامه را خلاصه میکنند.
* ذوابعاد بودن را در علامه طباطبایی میبینیم
یوسف خانی در ادامه به ارائه بحث در رابطه با جایگاه علمی علامه طباطبایی در میان متفکران دیگر پرداخت و ابتدا استعارهای را برای تبیین جایگاه علامه طباطبایی در روش متفکرمحوری انتخاب کرد؛ در بیان ایشان، با استفاده از استعاره بنیادین میدان عملیات و جنگ، مفاهیمی را به عاریت گرفت.
وی گفت: نکته اول اینکه در جنگ، دو طرف وجود دارد و بر سر یک یا چند مسئله حیاتی اختلافاتی وجود دارد. در دنیای علم نیز گاهی اندیشمندان در حالت آسودگی هستند و گاهی هم در حالت چالش و جنگ هستند. در حالت دوم، با شخصیتهایی مواجه میشویم که برجستگی و اهمیت فراوانی پیدا کردهاند. آنها توانستهاند با یک موقعیتشناسی هوشمندانه، جایگاهی را برای خود ترسیم کنند که متناسب با واقعیت موجود اجتماع یک طرح عملیاتی را پیاده و اجرا کنند.
یوسف خانی افزود: از همان ابتدای آشنایی با علامه طباطبایی این سؤال برایم ایجاد شد که “چرا علامه در بدایه و نهایه مسائل ذوقی و شهودی را نیاورده است؟ یا چرا اوج عرفان را در المیزان نیاورده است؟” پس از چندی، متوجه شدم که علامه، فعالیت و عملیات خود را در سونامی مادیگری و دینزدایی تعریف کرده است و اقتضای این میدان چنان طرح بحثهایی بوده است. با توجه به جبههبندی مدنظر متفکر میتوانیم مسئله یا مسائل اصلی او را بشناسیم و اصول و محکمات بیانات ایشان را رصد کنیم.
وی گفت: با لحاظ نکته جبههبندی متفکر میرسیم به تعیین نسبت میان متفکران مختلف و وزندهی به هر یک؛ به طور مثال در همان زمان حیات شهید مطهری، اندیشمندان دیگری داریم که بعضاً در جامعیت و نخبگی از شهید مطهری هم جلوتر بودند و مباحث جدیتری هم مطرح میکردند ولی این شهید مطهری است که در این جبههبندی عَلمدار بوده است. به میزانی که آن متفکر در جبههبندی توان ایفای نقش مؤثر داشته است، محوریت یافته است.
یوسف خانی تاکید کرد: در نکته بعدی، به یکی دیگر از تشابههای استعاره اشاره میکنیم: باید توجه کنیم که در جبهه ما یک خط مقدم داریم که ممکن است با اقتضائات متفاوت جابهجا شود. تغییر خط مقدمها شخصیتهای محوری را میسازد. مثلاً در زمانی که خط مقدم و محوریت با کلام باشد عالم محوری خواجه نصیر و شیخ مفید است. محوریت خط مقدم در زمان علامه بحث سوبژکتیویسم بوده است و همچنین مباحث هرمنوتیک که علامه ناظر به بحث اول بدایه و نهایه و اصول فلسفه را تولید کردند و ناظر به دومی المیزان را که با محوریت روش قرآن به قرآن است.
وی ادامه داد: تعدد خطوط مقدم، تعدد شخصیتهای محوری را برای ما رقم میزند. اگر خط مقدم مباحث نظری باشد، علامه طباطبایی، محوری است؛ اگر خط مقدم، فقه پویا باشد، شهید صدر محوری است و اگر محوریت، حکمت عملی باشد، امام خمینی محوری است. در حوزه فهم سیاسی و حکومتی از اسلام، هماکنون آیتالله خامنهای محور هستند.
یوسف خانی اضافه کرد: از دیگر مفاهیم امانت گرفته از استعاره جنگ، بحث سلسلهمراتب است. همانطور از سرباز تا فرمانده کل قوا، درجهبندی نظامی داریم و با یک ملاک و منطقی، این کار انجام شده است، باید با سازوکار مشخص به درجهبندی عالمان بپردازیم. به نظر بنده حضرت امام فرمانده کل قوای جبهه علمی زمان حاضر هستند. همچنین علامه طباطبایی به عنوان سپهبد این جریان هستند. همانطور که در جهات نظامی فرماندهی کل باید تا حدی نسبت به ارگانهایش علم اجمالی و تخصص اولیه داشته باشد، عالمِ محوری نیز باید در علوم زمانهاش متبحّر باشد و ما این ویژگی ذوابعاد بودن را در علامه طباطبایی میبینیم.
* تفاوت علامه با اندیشمندان غربی
در ادامه مرتضی جوانعلی آذر به بحث پرداخت و گفت: به نظر بنده برای یافتن متفکرانی که ظرفیت محوریت یافتن را داشته باشند، باید در یک طیفی را مدنظر قرار دهیم که یک سر آن، کار اجتهادی مرسوم صورت میگیرد؛ یعنی حرکت در مسیر اجتهاد هم از الگوی متفکرمحوری تبعیت میکند و هر مجتهد در تمام عرصههای علمی به اجتهاد نمیرسد بلکه در برخی حوزهها و بعضی موارد به قول و جمعبندی سایر متفکران متقدم و متأخر اعتماد میکند؛ یعنی نسبت به برخی علم اجمالی دارند و نسبت به برخی تبحّر دارند و نسبت به برخی هم اجتهاد دارند. در سر دیگر طیف، یک تبعیت از یک مجتهد جامع تعریف میشود.
وی افزود: نکته دوم این است که باید بدانیم هر روشی برای کار تولید علم یک ظرفیتی دارد؛ یعنی به طور مثال، با روش مطالعه موردی نمیتوان یک نظریه جهانشمول ارائه داد. در یک سر طیف روش متفکرمحوری، با تمرکز بر نظرات یک متفکر، اگرچه مسیر سهلالوصولتری را فراهم میکند ولی نمیتوان ترفیع به قلههای نظریهپردازی را از آن انتظار داشت بلکه ما را به نظریههایی در دامنه میرساند؛ تا اینکه با رجوع به منابع فکری جدیتر و جلوتر رفتن از متفکر میتوانیم به قلههای نظریهپردازی دست یابیم.
جوانعلی آذر تصریح کرد: نکته سوم بنده درباره شخصیت علامه است. بنده یک پژوهشی درباره زندگینامه علامه طباطبایی انجام دادم که در آن کمتر خاطرهای از علامه است که من ندیده باشم. در چند وقت اخیر مشغول مطالعه کتاب «ثمرات حیات» شدم. نکتهای که من را در مورد این کتاب به شگفتی میآورد، این است که اگر اسم علامه را از کتاب برمیداشتند، به هیچوجه متوجه نمیشدم که این کتاب از ایشان است. خب این برای بندهای که تلاش کردم کلیات اندیشه ایشان را بدانم، شگفتآور است. یعنی هیچ رگ و ریشهای از ایدههای ایشان که سایر کتب مطرح شده است، در این کتاب، پیدا نمیکنید. این کتاب، پر است از ایدهها و دستهبندیهای نویی که در سایر کتب ایشان نیست. در هر کجا حرف جدیدی دارد. قبل از این کتاب، فکر میکردم که علامه فقط متقکر است ولی با خواندن این کتاب متوجه شدم، علاوه بر تفکر، تتبع ایشان نیز بسیار زیاد بوده است.
وی افزود: فرق علامه با اندیشمندان غربی این است که نمیتوان عاشق شخصیت متفکران غربی شد ولی ما میتوانیم عاشق شخصیت علامه شویم. همچنان که شهید مطهری چنین بود و در کل مجموعه آثارشان که ۴ بار جمله روحی فداه را استفاده کردهاند، هر چهار مرتبه در مورد علامه طباطبایی بوده است. همچنان که شهید مطهری چنین بود و در کل مجموعه آثارشان که ۴ بار جمله روحی فداه را استفاده کردهاند، هر چهار مرتبه در مورد علامه طباطبایی بوده است.
انتهای پیام/