هشدار نظریه‌پرداز مشهور درباره احتمال تجزیه آمریکا؛ «صحبت‌های بی‌ملاحظه» ممکن است شتاب سیاسی بگیرند

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، نشریه آمریکایی «فارین پالیسی» در تحلیلی به قلم «استفان ام. والت» استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد و ارائه‌دهنده نظریه «موازنه تهدید» درباره روند فزاینده صحبت از جدایی و تجزیه‌طلبی در میان آمریکایی‌ها و پیامدهای آن برای این کشور هشدار داده است. 

این نظریه‌پرداز مشهور روابط بین‌الملل که از ستون‌نویس‌های نشریه فارین پالیسی است، در مقدمه این تحلیل ادعاهایی را درباره ظرفیت‌های آمریکا مطرح کرده و نوشته «بزرگترین مزیت ایالات متحده نسبت به سایر کشورها چیست؟ آیا اقتصاد بزرگ و همچنان نوآور آن است؟ بدون شک قدرت اقتصادی مهم است، اما چگونه اقتصاد ایالات متحده این‌قدر بزرگ شد؟ آیا ارتش کاملاً مسلح، آموزش‌دیده و گسترده آن در نقاط مختلف است؟ قدرت نظامی آشکارا ارزشمند است، اما چه چیزی به واشنگتن اجازه می‌دهد تا این نیروها را در سراسر جهان مستقر کند و نگرانی نسبتاً کمی درباره دفاع از کشور داشته باشد؟ یا مجموعه متحدان ایالات متحده است؟ در بازبینی (متوجه می‌شوید) برخی از متحدان ایالات متحده به قدرت آن می‌افزایند، برخی دیگر بیش از آنکه حل کننده باشند، مشکلاتی را ایجاد می‌کنند، و برخی دیگر بیشتر شبیه تحت‌الحمایه هستند تا افزودنی معنادار به قدرت ایالات متحده».

به ادعای نویسنده، «در واقع، مزیت منحصر به فرد آمریکا موقعیت آن به عنوان تنها قدرت بزرگ در نیمکره غربی و بنابراین، تنها “هژمون منطقه‌ای” در تاریخ سیاسی مدرن بوده است. با گسترش در سراسر آمریکای شمالی، جذب مهاجران ورودی و حفظ نرخ بالای زاد و ولد برای سال‌های طولانی، آنچه در ابتدا ۱۳ مستعمره ضعیف و سست‌پیوند بودند، در کمتر از یک قرن به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شد. بدون هیچ رقیب قدرتمندی در نزدیکی، ایالات متحده همچنین از سطحی از امنیت رایگان برخوردار بود که دیگر قدرت‌های بزرگ تنها می‌توانستند آرزو کنند».

در ادامه این گزارش ادعا شده است: ترکیب حاصل از اندازه، جمعیت و توان اقتصادی به ایالات متحده این امکان را داد که یک نهاد نظامی گسترده ایجاد کند، که از زمانی که برای جنگ در اواخر دهه ۱۹۳۰ بسیج شد، آغاز گردید. در همان زمان، انزوای جغرافیایی ایالات متحده را از صرف هزینه و زمان زیادی برای دفاع از خاک خود رها کرد. همچنین به ایالات متحده این امکان را داد که دیرتر از هر کس دیگری وارد دو جنگ جهانی شود و قلمروی خود را در طول آن فجایع ویرانگر جهانی، دست‌نخورده حفظ کند. فاصله (فیزیکی) کمک کرد تا ایالات متحده به متحد جذابی در طول جنگ سرد تبدیل شود: آنقدر قوی بود که بتواند از شرکای دور خود محافظت کند، اما به اندازه کافی دور بود که نگران نباشند ایالات متحده ممکن است آن‌ها را تحت سلطه خود درآورد.

به باور نویسنده، «از این منظر، پیروزی شمال در جنگ داخلی یک لحظه حساس با پیامدهای گسترده بود. حفظ اتحادیه این کشور را قادر ساخت تا توسعه غربی خود را تکمیل کند و در نهایت توانایی‌هایی را که همسایگانش را کوچک نگه می‌داشت، به دست آورد. اگر جنوب در جنگ پیروز می شد و استقلال به دست می‌آورد، دو کشور حاصل هر کدام ضعیف‌تر می‌شدند و تقریباً به طور قطع برای سال‌ها رقیب محتاطانه‌ای باقی می‌ماندند. می‌توان به راحتی تصور کرد که دو کشور دوباره با هم درگیر می‌شدند و قدرت‌های خارجی با اتحاد با شمال یا جنوب یا با مکزیک و کانادا در امور نیمکره دخالت می‌کردند. سیاست بین‌الملل در آمریکای شمالی و مرکزی بیشتر شبیه به قاره چندقطبی اروپا می‌شد، جایی که قدرت‌های بزرگ رقیب از یکدیگر می‌ترسیدند، برای قدرت و نفوذ رقابت می‌کردند و گهگاه جنگ‌های تنبیهی می‌کردند».

والت می‌نویسد: همه اینها وقتی به یادم آمد که (در مطلبی) خواندم «تد کروز»، سناتور جمهوری‌خواه به گروهی از دانشجویان گفته که ایالت تگزاس ممکن است مجبور به جدایی (دوباره) شود اگر دموکرات‌ها سعی در ویران کردن کشور داشته باشند. فرض کنید که کروز یک آدم طوطی‌سخن است که ایده مسئولیت سیاسی‌اش پرواز به تعطیلات در «کانکون» است آن‌هم در حالی که رای‌دهندگان به او از قطع بی‌رحمانه برق می‌لرزند. شاید منظور او چیزی نبوده که گفته، اما به وضوح فکر می‌کند که این نوع صحبت‌های بی‌ملاحظه به نفع سیاسی اوست. همچنین هشدار دادن درباره تلاش دموکرات‌ها برای تجمیع دادگاه عالی یا «گسترش تقلب در انتخابات» برای کروز وقتی که جمهوری‌خواهان مدرن تمام تلاش خود را می‌کنند تا حق رای را از مردم سلب و راه خود را به سمت حکومت اقلیت دائمی هدایت کنند، اوج بدبینی است.

در ادامه این گزارش آمده است: البته جنبش‌های تجزیه‌طلب برای مدت طولانی بخشی از صحنه سیاسی (آمریکا) بوده‌اند و معمولاً زیاد نیستند. علاوه بر این، همان‌طور که «کیسی میشل» سال گذشته در پالتیکو اشاره کرد، تجزیه‌طلبی مدرن کمتر به معنای خروج واقعی از اتحادیه است و بیشتر به تلاش برای ممانعت از طرح‌های دولتی که گروه‌های خاص آن را دوست ندارند، برمی‌گردد. با این حال، برخی نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که حمایت از طرح‌های مختلف جدایی‌طلبی به‌طور ناخوشایندی بالاست و تعداد فزاینده‌ای از مردم (که اکثراً در جناح راست سیاسی هستند) اکنون مایلند که علیه مقامات منتخب که با دیدگاه‌هایشان مخالف هستند، به خشونت فیزیکی تهدید کنند. شنیدم که اوباش مسلح حتی برای براندازی انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته به کنگره حمله کردند و این اقدامات از جمله برخی از اهداف احتمالی آن، از سوی سیاستمداران برجسته سرپوش گذاشته شده و از آن دفاع می‌شود.

علاوه بر این، این‌طور نیست که انگیزه مسدود کردن جدایی‌طلبانه تماماً به راست سیاسی محدود شود. به طور مثال، ماساچوست شکایت‌های متعددی را برای جلوگیری از طیف گسترده‌ای از ابتکارات دوران ترامپ، اغلب در تطابق با سایر ایالت‌ها با طرز فکر مشابه، تنظیم کرد. اگر یک رئیس‌جمهور آینده سعی کند نقشه انتخاباتی را بیشتر به نفع حزب خود تنظیم کند، غیر قابل تصور نیست که ایالت‌های آبی (ایالت‌های حامی دموکرات‌ها) در غرب یا شمال شرق به سادگی از همراهی خودداری کنند.

به باور این تحلیلگر در چنین شرایطی دو خطر  ایالات متحده را تهدید می‌کند «بدیهی‌ترین (و محتمل‌ترین) این است که قطبی شدن و انسدادگرایی، اقدام سریع و مؤثر را برای دولت در حوزه‌های سیاستی حیاتی صرفنظر از اینکه کدام حزب در قدرت است، غیرممکن می‌کند. لازم به یادآوری به آمریکایی‌ها نیست که این گرایش تیشه زدن به ریشه خود دقیقاً همان چیزی است که «شی جین‌پینگ» رئیس‌جمهور چین روی آن حساب می‌کند و محور ادعاهای چین مبنی بر این است که مدل سیاسی برتری دارد. احتمال کمتر اما نگران‌کننده‌تر این است که اختلافات موجود تشدید می‌شود و صحبت‌های بی‌ملاحظه امروز درباره تجزیه، شتاب سیاسی واقعی می‌گیرد».

او در ادامه این مطلب، درباره محتمل بودن چنین نتیجه‌ای می‌نویسد: کشورهای تثبیت شده به ندرت از هم می‌پاشند و جنگ‌های داخلی در میان دموکراسی‌ها کمتر رایج است، مگر اینکه-قسمت ترسناک اینجاست-نهادهای سیاسی آن‌ها ضعیف یا شکست‌خورده باشند. اما این خطر را نباید کاملاً نادیده گرفت. چند دموکراسی در دهه‌های اخیر از هم جدا شده‌اند و تلاش‌های جدایی‌طلبانه می‌تواند پرهزینه باشد، حتی اگر در نهایت شکست بخورد، همانطور که موارد کبک، کاتالونیا و اسکاتلند نشان می‌دهند.

وی می‌افزاید: علی‌رغم اشتباهات بسیاری که تحت مسئولیت ایالات متحده رخ داده است (عراق، حملات ۱۱ سپتامبر، آزمایش اتمی کره شمالی و غیره)، وقتی بحث امنیت ملی مطرح است، جمهوری‌خواهان دوست دارند خود را بزرگسالانی مسئول جلوه دهند.  با این حال، به نظر می‌رسد که آن‌ها به شدت مخالف هرگونه تلاش جدی به منظور آماده کردن آمریکا برای یک رقابت جدی ژئوپلیتیک هستند. می‌توان با بسیاری از سیاست‌های پیشنهادی دولت بایدن مخالفت کرد، اما در اهداف آن نباید بحث باشد: کاهش قطبی شدن، پشت سر گذاشتن همه‌گیری، حفظ برتری تکنولوژیک ایالات متحده و افزایش بهره‌وری بلندمدت با سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، بهداشت، آموزش و سایر اهداف اجتماعی گسترده و دست کشیدن از تخریب محیطی که زندگی بشر به آن وابسته است. این ابتکارات ممکن است کارساز نباشد، اما هدف این است که بیشتر آمریکایی‌ها وضعیت بهتری داشته باشند و کشور را در موقعیت بهتری برای رقابت با قدرت‌های رقیب مانند چین قرار دهند. این یعنی برد-برد.

به باور این استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد، جمهوری‌خواهانی مانند کروز دوست دارند در مورد لزوم شکست دادن چین اظهارفضل کنند، اما او و امثال او به هر کاری برای غیرممکن کردن این هدف دست می‌زنند. نویسنده، مثال‌های آن را صحبت‌های بی‌پرده درباره جدایی، مخالفت با واکسن‌ها، نادیده گرفتن هوشیاری و دامن زدن به جنگ‌های فرهنگی بی‌پایان می‌داند که امید به داشتن یک سیاست خارجی موفق در آمریکا را تضعیف می‌کند، پیروزی در رقابت ژئوپلیتیک با یک رقیب برابر که جای خود دارد.

این تحلیلگر، این اقدامات و اقداماتی مانند ممانعت از تایید سفیران آمریکا در کشورهای مهم و خالی ماندن این پست‌ها را ناشی از باور غلط سناتورهایی مانند کروز می‌داند که باور دارند این اقدامات سیاست خارجی آمریکا را موثرتر می‌کند اما در نهایت به نفع چین تمام می‌شود. 

در پایان این گزارش آمده است: اگر انگیزه تجزیه‌طلبی در آمریکا شتاب بیشتری بگیرد و این اتفاق بیفتد، حیاتی‌ترین دارایی ژئوپلیتیک ایالات متحده به هدر می‌رود.

انتهای پیام/