روایت هادی عامل از گزارش کشتی در سریال پایتخت!
به گزارش ورزش سه، همه چیز با پلاتویی از محمدرضا علیمردانی آغاز شد. پلاتویی که از پهلوانیها و اعتبارِ جهان پهلوان غلامرضا تختی روایت داشت. پهلوانی که تمام شهر به اعتبارِ پهلوانیاش کلاه از سر برمیداشتند. پهلوانی که وقتی گلریزان کرد، همهی مردمِ شهر با هر آنچه در توان داشتند به او اعتماد کردند تا برای زلزلهزدگانِ بوئینزهرا کمک ببرد.
همین چند جمله مشخص کرد که این قسمت از برنامهی «چهل تیکه» مهمانانی از اهالی کُشتی دارد.
میزبانِ برنامه «چهل تیکه» اینگونه مهمانِ اولش را معرفی کرد: نزدیک به ۳۰ سال است که کُشتیها را برایمان گزارش میکند. چغرِ خوش سخن. باید برای سه دهه خاطره سازی به او بگوییم، خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوان.
خانمها و آقایان! با افتخار دعوت میکنم از گزارشگرِ پیروزیهای غرور انگیز و شکستهای تلخ؛ هادی عامل…
هادی عامل صحبتهای جذابی را در این برنامه مطرح کرد. در ادامه متن صحبتهای هادی عامل را میخوانید:
کُشتیِ برادرانم را گزارش میکردم
«۱۰ مرداد ۱۳۳۴ در بیمارستان امام رضا مشهد به دنیا آمدم. ما ۱۰ فرزند هستیم؛ پنج برادر و پنج خواهر. فرزند اولِ خانواده هستم.
پدرم دبیر ادبیات بود. سال ۱۳۴۲ پدرم وقتی لیسانس گرفت، خراسان کلا ۳۰ نفر لیسانسه داشت.
مادرم نیشابوری است. شاعر است و ۶ کلاس سواد دارد. واژههایم را از مادرم یاد گرفتم. حتی تُنِ صدایم هم به مادرم شبیه است. اکنون مدتی است که مادرم بیمار است و پدرم هم فوت کرده است.
بچهی شَری بودم. از مدرسه که میآمدیم بلافاصله به کوچه و خیابان میرفتیم و مشغول بازی بودیم تا زمانی که گرسنه شویم و برای غذا خوردن به خانه برگردیم.
از تیروکمون خوشم نمیآمد. چون با تیروکمون گنجشکها را میزدند. همیشه از بچهها میخواستم به جای زدنِ گنجشکها، هدفی را مشخص کنیم و به سمت آن تیر بیاندازیم.
از ۷ سالگی با بچهها کشتی میگرفتیم. ۱۴ ساله بودم که دستم شکست. با این حال کشتی را ادامه دادم. در نوزده سالگی و براثر همان شکستگی، انگشتهایم از کار افتاد. در نهایت برای عمل جراحی دستم به آلمان رفتم. بعدها داور شدم و مربیگری کردم.
کریم محمدیان پدر کشتی خراسان بود. حمید توکل و عسگر ناجی مربیان کشتی در خراسان بودند. از آن زمان با این بزرگان آشنا بودم. استاد منصور برزگر هم یکی از مربیان بزرگ دنیا است که سالهای بسیاری افتخارِ همراهی او را دارم.
برادرانم که کشتی می گرفتند من سعی میکردم مبارزه آنها را گزارش کنم. اما در فکرم نبود که گزارشگر شوم.
وقتی واژهای را به کار میبرم و مردم از آن راضی هستند، بسیار خوشحال میشوم و آن را با دنیا عوض نمیکنم.»
در این بخش تصاویری از گزارشهایِ قدیمیِ هادی عامل پخش شد.
نمیدانم کشتی چیست ولی عشق است
هادی عامل: «نمیدانم کُشتی چیست، ولی هر چه هست عشق است.
برای گزارش کُشتی هر جا مردم باشند میروم؛ آذربایجان غربی، مسابقات نونهالان را گزارش میکنم. به روستاها میروم و کشتی چوخه را گزارش میکنم. افتخار میکنم که در میان آن روستاییان باشم. برایم فرقی نمیکند، هر جا مردم باشند، من هم هستند.
1992 در مسابقات نوجوانان برای علیرضا دبیر گزارش کردم. بعدها در جام جهانی و المپیک هم کُشتیهای علیرضا دبیر را گزارش کردم.
در مسابقات المپیک سیدنی وقتی کُشتیِ علیرضا دبیر را گزارش میکردم، اگر جراحی هم میشدم متوجه نمیشدم.
رئیس فدراسیون قبلی هم آقای رسول خادم بود. کُشتیهای او را هم در مقاطع مختلف گزارش کردهام.
گزارشگرهای جدید را حمایت میکنم. هر چه بلد باشم برای گزارشگران جوان میگویم. اگر کلاس آموزشی باشد هم شرکت میکنم و هر چه بلد باشم را به جوانها یاد میدهم.»
تنابنده اگر کُشتی میگرفت قهرمان بزرگی میشد
در ادامه بخشهایی از سریال پایتخت پخش شد. بخشهایی که نقی معمولی در مسابقات کُشتیِ پیشکسوتان جهان شرکت کرده و آن کشتی را هادی عامل گزارش میکند.
هادی عامل ماجرای حضورش در سریال پایتخت را اینگونه روایت کرد: «آقای مقدم تماس گرفتند که بیا و در سریال پایتخت باش. گفتم اگر اجازه بدهید گزارشگران دیگری بیایند. اصرا کردند و من هم در نهایت پذیرفتم. تنابنده اگر کشتی میگرفت قهرمان بزرگی میشد. هر فنی به او یاد میدادند فوری اجرا میکرد.
هنگام فیلمبرداریِ صحنههای کُشتی چندین بار کات میزدند. هر بار که کات میدادند، انرژیام میافتاد ولی تلاش میکردم که حسم را نگه دارم.
به خودم میگفتم این مسابقات جهانی پیشکسوتان است و برای کشورمان بسیار مهم است؛ اینگونه انرژیام را حفظ میکردم. سعی کردم نقش خودم را در سریال پایتخت خوب ایفا کنم.
در ادامهی «چهل تیکه» منصور برزگر هم به عنوان مهمان به برنامه اضافه شد.
محمدرضا علیمردانی وقتی خوات منصور برزگر را دعوت کند، او را اینگونه معرفی کرد: هم قهرمان و مدال آور، هم قهرمان ساز. برنده طلای جهان و نقره المپیک؛
خانمها آقایان دعوت میکنم از منصور برزگر…
اگر بیست بار دیگر به دنیا بیایم باز هم کشتی گیر میشوم
منصور برزگر ماجرای زندگیاش را اینگونه تعریف کرد:
«۹ اسفند ۱۳۲۶ در محله عباسی خاکی در تهران به دنیا آمدم. ولی بزرگ شده سلسبیل و مرتضوی و منطقه ۳۰ متری جی هستم. فرزند ششم خانواده هستم. ۶ برادر و یک خواهر هستیم. فقط خواهرم از من کوچکتر است.
در کودکی خیلی شیطون بودم. هفت سالم بود که پدرم را از دست دادم. تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم و مجبور شدیم سر کار برویم. داییام آهنگر بود و در مغازهاش آهنگری میکردیم. بعدها مکانیک شدم.
در کودکی مادرم برایمان قصه میگفت تا خوابمان ببرد.
در دوره ما اگر کسی میگفت ورزشکارم، به معنی کشتیگیر بودن بود. زندگی ما کشتی بود. در خانه با برادران و در بیرون با بچهها کشتی می گرفتیم. دو برادر به نامهای حسین و علی داشتم که فوت شدند.
اگر بیست بار دیگر هم به دنیا بیایم، حتما کشتی گیر میشوم.»
خاطره جالب هادی عامل از منصور برزگر / وقتی برزگر پای کشتیگیر را گرفت و کشید
هادی عامل: «مسابقات جهانی ۱۹۹۱ بود. واری بودانف کشتی گیر خوب و اعجوبهی اهل بلغارستان بود. میخواست کشتی گیر ما را سَگک کند. به خطا پا را میکشید و داشت کمر کشتی گیر ما را میشکست. آقای برزگر مربی تیم ملی بود. حوله را به وسط تشک پرت کرد. اما فایده نداشت و داور سوت نزد. بالاخره خودش وسط تشک رفت و پای یوردانف را گرفت و کشید کنار…»
پوریای ولی وقتی زمین خورد؛ پوریای ولی شد
منصور بزگر: «تختی هم قهرمان جهان و هم قهرمان المپیک بود. پوریای ولی وقتی زمین خورد پوریای ولی شد. به تختی لقب جهان پهلوان دادند. باید نگاه کنیم که تختی چهها کرده است. تختی خودش را به هیچ چیز نفروخت.
در زلزله بوئین زهرا، وقتی گلریزون کرد، مردم کمک کردند مستقیم همه را به آنجا برد و به مردم زلزله زده داد.
هنوز خاکش نکردهام که سَگکش کنم
هادی عامل: «مربی وظایفی دارد. مربی باید اعتماد کشتی گیر را جلب کند.
وقتی در رده جوانان کشتی میگرفتم مربی زحمتکشی داشتیم. آن زمان سال اول جوانان بودم. مسابقات کشوری بود که در مشهد برگزار میشد. حریفی از کرمانشاه داشتم. حریفم خیلی چغر بود و زورم بهش نمیرسید. هر کاری کردم نمیشد روی اون فنی بزنم. هشت امتیاز از من گرفته بود. هر کاری میکردم زورم به این کشتی گیر نمیرسید.
در وقت استراحت مربی آمده بود و با حوله من را خشک میکرد و میگفت که عامل جان سگکش کن! به مربی گفتم آقا به خدا من هنوز خاکش نکردهام که سگکش کنم.
چهارمین کشتی یزدانی و تیلور در همین مسابقات جهانیِ نروژ، حدود ۱۵ ثانیه داور دیر روی تُشک آمد. همین چند ثانیه برای من مانند چند سال گذشت. روز بعد به رئیس کمیته داوران اعتراض کردم که شما خودتان کشتی گیر نبودهاید و نمیدانید ۱۵ ثانیه دو قهرمان را معطل نگه داشتن یعنی چه؟؟؟»
بهترین تیتری که برایم زدند: وداع پهلوان با کشتی
منصور برزگر: هیچ وقت به کشتی گیر مقابلم نگاه نمیکردم که آیا زورم به او میرسد یا خیر. در تمرینات همیشه با دو وزن بالاتر از خودم کشتی میگرفتم. میرفتم که کشتی را ببرم.
گاهی از حریف هم ضعیفتر بودم، اما میپیچیدم به حریف و امتیاز میگرفتم و میبردم. گاهی هم میباختم.
وقتی خداحافظی کردم آقای لطیف تیتر زد، وداع پهلوان با کشتی. آقای لطیف خدا رحمتش کند، هیچ وقت مثبت نمینوشت، اما این تیتر برایم خیلی جذاب بود.
پرسش بعدی از دو مهمان برنامه «چهل تیکه» این بود که اگر زمان به عقب برگردد در کدام ایستگاه زندگی دوست دارید بایستید؟
منصور برزگر: «ما ۶ برادر بودیم. یک کاسه داشتیم همه داخل آن غذا میخوردیم. آن زمان هیچ امکاناتی نبود. اما همهاش شیرین بود. دوست دارم به آن دوران برگردم.»
هادی عامل: «وقتی پدرم فوت کرد، مادرم تنها بود. هفتهای چند بار به مادرم سر میزدم. آن زمان را خیلی دوست داشتم.»
پرسش بعدی این بود که اگر قرار باشد یکی از درگذشتگان را صدا بزنید، کدام یک از عزیزانتان را صدا خواهید زد؟
منصور برزگر: «مادرم را صدا میزنم. وقتی پدرم مُرد، مادرم ماند و ما را بزرگ کرد. به او گفتند ازدواج کن، اما ایستاد و پایمردی کرد. من هم تا آخر عمر کنارش بودم. کربلا و مکه فرستادمش.
از همسرم هم تشکر میکنم که ۱۴ سال در کنار مادرم زندگی کرد تا زمانی که مادرم در آغوش من فوت کرد(اشک در چشمان منصور برزگر جمع میشود).»
هادی عامل: من پدرم را صدا میزنم. دوست دارم با پدرم حرف بزنم.
چالشِ بعدیِ محمدرضا علیمردانی برای هادی عامل و منصور برزگر «جمله طلایی» بود.
منصور برزگر: «انسان اول باید ببیند که کجاست و به کجا میخواهد برود. شاید به آن هدفش نرسد، اما حداقل تا پای قله میرود. وقتی هدف و جایی که هستی مشخص باشد، به طور حتم موفق خواهی بود.»
هادی عامل: «به حق و حقوق انسانها احترام بگذاریم. اگر به انسانها احترام بگذاریم گویی به خداوند احترام گذاشتیم. چرا که انسان اثر خداست.»
گزارش از: یاسر یگانه
هادی عامل از یکی از سختترین روزهای گزارشگری اش میگوید؛ وقتی شخصیت نقی در مسابقات پیشکسوتان جهان برای قهرمانی تلاش میکرد…