خاطره بازی با پدر پینگپنگ ایران
به گزارش “ورزش سه” و به نقل از همشهری، از امیر احتشامزاده که در سالهای دور برای نخستین بار تیم ملی پینگپنگ را سروشکل داد تا حمید و مجید احتشامزاده که اگرچه نتوانستند افتخارات پدر را تکرار کنند اما تا وقتی راکت در دست میگرفتند رقیب نداشتند و محصولی جز موفقیت درو نکردند. امیر احتشامزاده کسی است که در زمانه خودش بارها قهرمانان بزرگ پینگپنگ جهان را برد، یکبار بهعنوان بهترین بازیکن جهان انتخاب شد و پینگپنگ ایران را که آن روزها یک ورزش نوظهور بود به دنیا معرفی کرد. او نقش بیبدیلی در شکلگیری تیم ملی و اعزام به مسابقات مهم بینالمللی داشت و حالا در ۸۸سالگی بهتر از هر کسی خاطرات آن سالها را بازگو میکند.
* شما جزو نخستین بازیکنان تیم ملی پینگپنگ ایران محسوب میشوید و بهتر از هر کسی میتوانید از شکلگیری تیم ملی پینگپنگ در ایران صحبت کنید. این تیم چگونه و از چه سالهایی شکل گرفت؟
تیم ملی ایران از همان سالهایی که در دبیرستان البرز درس میخواندم شکل گرفت و من هم در همان سالها و بهطور کاملاً اتفاقی به سمت پینگپنگ رفتم. آن موقع در تیمهای والیبال و فوتبال دبیرستان بازی میکردم. روزی که با تیم مدرسه ایرانشهر بازی داشتیم، محمود بیاتی که بعدها کاپیتان و سرمربی تیم ملی فوتبال شد، روی پایم تکل رفت و بهشدت مصدوم شدم؛ بهطوری که استخوان پایم تراشیده شد و تا مدتها نتوانستم فوتبال بازی کنم. وقتی فوتبال بازی میکردم از همه بازیکنان آن موقع بهتر بودم. سیستم فوتبال هم به کلی با سیستمهایی که امروز بازی میکنند متفاوت بود. تیمها با ۲ بازیکن در دفاع، ۳بازیکن در خط میانی و ۵بازیکن در خط جلو بازی میکردند. من هم خط حمله بازی میکردم اما بعدازآن مصدومیت وحشتناک تا ۳ماه تحت معالجه قرار گرفتم و به توصیه پزشک تمرینات سبک را شروع کردم. وقتی به البرز برگشتم بچهها گفتند حالا که مصدوم شدی و نمیتوانی فوتبال بازی کنی به سالن طبقه دوم مدرسه برویم و پینگپنگ تماشا کنیم. چند دقیقه بعد از تماشای پینگپنگ یک راکت از بچهها گرفتم و بازی کردم. آنقدر خوب بازی کردم که همه میپرسیدند چند وقت است پینگپنگ بازی میکنی؟ درحالیکه تا آن موقع اصلاً راکت دستم نگرفته بودم.
* ماجرای حضور در تیم فوتبال دبیرستان به کجا ختم شد؟
شدت مصدومیتم به حدی زیاد بود که دیگر نتوانستم فوتبال بازی کنم و برای همین تمرکزم را روی پینگپنگ گذاشتم. ۳ماه بعد هم قهرمان مسابقات آموزشگاههای تهران شدم و این اتفاق در سال ۱۳۲۸افتاد. بعدازاین مسابقات به تیم تاج سابق پیوستم و با این تیم در بخش انفرادی و دوبل قهرمان باشگاههای تهران شدم. یک سال برای نخستین بار مسابقات انتخابی تیم ملی برگزار شد و بدون باخت نفر اول شدم. در آن مسابقات من اول شدم و پرویز خاموشی و احمد مدرسی دوم و سوم شدند و هر سه به عضویت تیم ملی درآمدیم. آن موقع تیمسار جهانبانی، رئیس سازمان تربیت بدنی بود و کل تشکیلات این سازمان به ۳ اتاق اجارهای که روبهروی دانشکده افسری بود خلاصه میشد. یک گوشه هم سالن محقری ساخته بودند و تیم ملی پینگپنگ آنجا تمرین میکرد.
* ظاهراً همان موقعها تیم ملی پینگپنگ برای نخستین بار به مسابقات جام جهانی اعزام میشود.
همینطور است. قرار بود با تیم ملی به مسابقات جهانی ۱۹۵۱وین برویم اما گفتند برای اعزام تیم ملی پول نداریم. آن موقع ۱۶سالم بود و هنوز صغیر بهحساب میآمدم اما پدرم ۷دوره وکیل مجلس بود و تمکن مالی داشت. از ما خواستند کمک کنیم تا تیم ملی به اتریش برود. من هم با وکیلم صحبت کردم تا ۵هزار متر زمینی که در بلوار کشاورز فعلی داشتیم را به متری ۲۵ریال بفروشد که ده هزار و ۵۰۰تومان میشد. این پول را به تیمسار جهانبانی دادیم و حتی پول توجیبی محمود حاجبی، رئیس وقت فدراسیون پینگپنگ را هم دادم. بخشی از آن پول هم صرف خرید لباس برای تیم ملی شد تا راهی مسابقات جهانی شود. تیم ملی با من بهعنوان نفر اول، پرویز خاموشی، نفر دوم و احمد مدرسی، نفر سوم تشکیل شد و اینگونه بود راهی وین شدیم.
* نخستین حضور پینگپنگبازهای ایرانی در مسابقات جهانی چه دستاوردی داشت؟
آن موقع مثل حالا سفر به کشورهای دیگر اینقدر آسان نبود. ما با هواپیما به مصر رفتیم و ۵روز آنجا تمرین کردیم. بعد به رم رفتیم و از آنجا به وین رسیدیم. من در ۱۷سالگی کاپیتان و مربی تیم ملی بودم و یک جورهایی همه کاره تیم ملی شدم. در وین خوب بازی کردیم اما چون تجربه زیادی نداشتیم حذف شدیم و به تهران برگشتیم. وقتی برگشتیم به ما گفتند به واسطه روابط خوب ایران با ظاهرشاه، پادشاه وقت افغانستان باید با دعوت او به مسابقات بینالمللی که در این کشور برگزار میشود، بروید. آن موقع من در خانه ییلاقیمان در حوالی فشم بودم. ساعت ۷شب چاروادارها که از آنجا عبور میکردند یک نامه از طرف تیمسار جهانبانی برای من آوردند، در آن نوشته بود ساعت ۵صبح باید فرودگاه مهرآباد باشید و تیم ملی را به افغانستان ببرید. حدود ۷کیلومتر پیاده رفتم و به قهوهخانهای رسیدم که پاتوق مسافران لواسان بود اما ماشینی در کار نبود. صاحب قهوهخانه گفت یک ماشین زغال سنگی از اینجا عبور میکند و راننده برای صرف چای نگهمیدارد. ماشین زغالسنگی آمد و با همان ماشین خودم را به خانه خواهرم در تهران رساندم. بعد هم استحمام کردم و ۵صبح خودم را به فرودگاه رساندم. بههرحال خودمان را به افغانستان رساندیم و من در مسابقات انفرادی و دوبل اول شدم و تیم ملی ایران هم افغانستان را برد.
* اوج درخشش شما در مسابقات جهانی ۱۹۵۷ بود و تیم ملی هم نتایج آبرومندانهتری گرفت. چند سال طول کشید تا تیم ملی پینگپنگ به یک تیم قابل احترام در مسابقات بینالمللی بدل شود؟
حدود یک دهه طول کشید. در همین مسابقات جهانی ۱۹۵۷که در استکهلم برگزار شد، تیم ملی ایران رقابت نزدیکی با همه کشورها داشت و در بخش تیمی کمترین باخت را داشتیم. من در مسابقات تیمی از همه بازیکنان کمتر باختم و برای همین بهعنوان بهترین بازیکن جهان انتخاب شدم. یک کاپ هم به من دادند که الان در موزه ملی ورزش ایران نگهداری میشود.
* فکر میکنید چند سال دیگر باید بگذرد تا یک پینگپنگباز ایرانی بهعنوان بهترین بازیکن جهان انتخاب شود؟
در مسابقات جهانی ۱۹۵۷هر ۶بازی نخست را بردم و به جمع ۱۶نفر اول دنیا راه پیدا کردم و در این مرحله به تاناکا که یکی از بهترین بازیکنان جهان بود، دو گیم را با امتیاز ۱۸باختم. راهیابی یک پینگپنگباز ایرانی به جمع ۱۶بازیکن برتر دنیا هرگز تکرار نخواهد شد. در بخش تیمی همین مسابقات نفر سوم و پنجم دنیا را برده بودم. ۲سال بعد به مسابقات جهانی آلمان رفتیم و با نتیجه ۵بر ۳به چکسلواکی که ۱۵سال قهرمان جهان بود باختیم. در آن مسابقه هر سه بازیکن چک را دو گیمه بردم. آن سال من باید قهرمان جهان میشدم اما بهخاطر درگیری با سرپرست تیم ملی مرا کنار گذاشتند. البته چند وقت بعد مورد بخشش قرار گرفتم و به تیم ملی برگشتم و در سال ۱۹۶۳برای نخستین و آخرین بار با تیم ملی، مقام نهم جهان را کسب کردیم.
* آرزوی شما این بود که به بهترین فوتبالیست ایران بدل شوید اما اسطوره پینگپنگ ایران شدید. حالا که در ۸۸سالگی به گذشته نگاه میکنید از زندگی ورزشیتان راضی هستید؟
اگر مصدوم نمیشدم فوتبالیست بزرگی میشدم. به لحاظ فیزیک بدنی و تکنیک فردی از محمود بیاتی که کاپیتان تیم ملی ایران شد بازیکن بهتری بودم. شاید اگر آن مصدومیت وحشتناک نبود به همه آرزوهای زندگی ورزشیام میرسیدم. بعد از من هر دو پسرم سالها قهرمان پینگپنگ ایران بودند. یکبار تیم ملی با کانادا چهار بر چهار مساوی بود و حمید با برد در بازی آخر سند برنده شدن ایران را امضا کرد. مجید هم مثل من ۲۵سال قهرمان ایران بود اما به بهانه جوانگرایی او را از تیم ملی کنار گذاشتند. من هم ۲۵سال قهرمان ایران بودم و ما روی هم رفته ۵۰سال قهرمان پینگپنگ ایران شدیم و این هم رکوردی است که هرگز تکرار نخواهد شد.
* بازی خداحافظیتان با پینگپنگ را به یاد دارید؟
بله، در سال ۱۳۵۱بود که یک بازی خداحافظی برای من ترتیب دادند و قرار شد با ۱۲بازیکن برتر ایران مسابقه بدهم. در آن مسابقات هر ۱۲بازیکن را بردم و روزنامهها تیتر زدند؛ امیر احتشامزاده ۲۴گیم بازی، ۲۴پیروزی. یعنی ۱۲نفر را دو بر صفر شکست داده بودم.
* الان بازیکنی را سراغ دارید که بتواند افتخارات شما را تکرار کند؟
برادران عالمیان از ۵سالگی بازی کردهاند و روزبهروز بهتر شدهاند اما نمیتوانند تیم ملی را به مقام نهم جهان برسانند. الان تیم ملی چک با آن سابقه درخشان تیم بیستم جهان است. در آسیا هم رقبای قدرتمندی مثل چین، ژاپن، تایوان و هنگکنگ را داریم.
* بهعنوان اسطوره پینگپنگ ایران انتظار میرفت یکی از پستهای مدیریتی را تصاحب کنید. چرا در همه این سالها از ورزش دور ماندهاید؟
بعد از پیروزی انقلاب، داوود شمسی که رئیس سازمان تربیت بدنی شده بود از من دعوت کرد که رئیس فدراسیون پینگپنگ ایران شوم اما قبول نکردم. به آقای شمسی گفتم اگر رئیس فدراسیون شوم بعد از چند سال برکنار خواهم شد و آن وقت دیگر امیر احتشامزاده نیستم؛ رئیس فدراسیونی هستم که برکنار شدهام. الان همینکه به من میگویند پدر پینگپنگ ایران برایم کافی است.
نام احتشامزادهها برای طرفداران پینگپنگ در ایران کاملاً آشناست و خیلیها پینگپنگ را با نام آنها شناختهاند.