یادداشت: مکتب فروشی در دکان هواداری

به گزارش “ورزش سه”، موضوع کسر امتیاز از باشگاه گل‌گهر و ریخته شدن امتیازات این تیم به حساب استقلال و سپاهان و در پی آن اعتراضات باشگاه پرسپولیس، بار دیگر جنگ و جدل را بین دو باشگاه هم در سطح مدیریتی و هم در سطح هواداری بالا برده و دوباره هر یک، اشتباهات و سهل‌انگاری‌های باشگاه مقابل را به رخ می‌کشند. اتفاقی که جز لاینفک فوتبال نه در ایران که در دنیاست اما نکته خاص این دعواها در فوتبال ایران، به میان کشیده شدن موضوع فرهنگ و مکتب است و چانه‌زنی بر سر اینکه فرهنگ و مکتب ما فراتر از شماست!

 

اخلاق و واژگان زیبایی که به آن منسوب است می‌تواند به وقتش ابزاری در دست بی‌اخلاق‌ترین آدم‌ها هم باشد. چه آنکه گاه در همین فوتبال، کمیته‌ای به نام کمیته اخلاق خود ناخواسته دست به بی‌اخلاقی می‌زند. حالا واژگانی همچون فرهنگ هواداری یا مکتب باشگاهی نیز در فوتبال ایران، از فرط تکرار و دستمالی شدن، به ورطه‌ی ابتذال افتاده و از معنا و مفهوم خود تهی شده است.

 

در فوتبالی که دو باشگاه پرطرفدارش از یک خاستگاه و در یک جامعه و محیط سر برآورده‌اند و از ابتدا نیز مدیریت آنها به دست افرادی با طرز فکر و خاستگاه سیاسی مشابه بوده، دست گذاشتن بر روی فرهنگ خاص و ویژه یک باشگاه عجیب می‌نماید. دو باشگاهی که هوادار خود را نه از یک شهر و نه از یک طبقه اجتماعی مشخص و نه در پی یک اتفاق تاریخی و حادثه‌ی مهم اجتماعی به دست آورده‌اند چگونه می‌توانند دم از فرهنگ و اخیرا از مکتب خاص بزنند؟ اینجا در ایران و در فوتبالی که در مقایسه با فوتبال دنیا عمری ندارد، حتی هواداری از این دو تیم به صورت خانوادگی سینه به سینه منتقل نمی‌شود. چه بسیار مادرانی که به وقت هر دربی تهران، برای مساوی شدن بازی دعا می‌کنند تا هیچکدام از فرزندان‌شان در پایان بازی ناراحت نباشند!

 

در تاریخ دو باشگاه پرسپولیس و استقلال، چه بسیار بازیکنان و مربیانی که با شخصیت و با سواد و با اخلاق بوده و چه بسیار بازیکنانی که اگر فوتبالیست نمی‌شدند می‌شد انتظار چوبه‌ی دار را برای آنها کشید. هر آنکس که ادعا دارد خوب‌ها و با شخصیت‌ها در باشگاه آنها توپ زده و بدها و بی‌‌اخلاق‌ها در باشگاه رقیب، نمی‌خواهد واقعیت را ببیند. واقعیت منفعل بودن فوتبال ایران نسبت به فرهنگ و جامعه. فوتبالی که نه خاستگاه فرهنگی ویژه در جامعه بوده و نه هیچگاه آن‌قدر اصالت و قدرت داشته تا بتواند بر مناسبات فرهنگی بخشی از جامعه تاثیر بگذارد.

همین دو قطبی بودن فوتبال ایران در بین هوادارانش خود نشانی بر توده‌ای بودن جامعه فوتبالی است و اینکه این فوتبال حتی توان استفاده از المان‌های فرهنگی بومی خاص هر منطقه را نداشته و به تازگی در حال زور زدن برای استفاده از آن است و اغلب هم به شکست انجامیده. در چنین شرایطی طوری وانمود می‌شود انگار که پرسپولیس و استقلال در جزایر جداگانه و با فرهنگ‌های متفاوت زاده شده‌اند و زیست می‌کنند و هواداران‌ و بازیکنان‌شان هر کدام تافته‌ای جدا بافته از این جامعه‌ هستند که هر کدام برای خود ادعای مکتبی فرای دیگران دارند. اصلا این «مکتب» چیست و در کجا عرضه می‌کنند که هر کسی برای خود دکانی برای فروش مکتب راه انداخته؟  شکی نیست هر دو باشگاه از یک بستر اجتماعی تقریبا مشابه متولد شده‌اند. هر دو باشگاه هم در تاریخ خود بازیکن تحصیل‌کرده و مودب و با شخصیت داشته اند و هم بازیکن بی‌اخلاق و بی‌شخصیت. خاستگاه متفاوتی هم اگر داشته‌اند دیگر اثری از آن باقی نمانده. این همه سال با این هواداران هم‌جنس و هم‌طبقه، چه اتفاق مهم و تاریخی در طول حیات این دو باشگاه گذشته و چه فرهنگی توسط چه کسانی در آن پایه گذاری و نهادینه شده که حالا ادعای مکتب و خاستگاه و بستر اجتماعی و فرهنگی متفاوت دارند؟

 

زمانی باشگاه شاهین و دکتر اکرامی پایه‌گذار فرهنگ خاصی در بین ورزشکاران شدند اما از آن فرهنگ چه مانده؟  این دو باشگاه  کجا اصالت فرهنگی خاصی داشته‌اند که حالا مدعی مکتب خاص برای آن هستند؟ دو باشگاهی که صدر تا ذیل آن این همه سال یک شکل اداره شده و هوادارانی از دل همین مردم در همین جامعه دارد چگونه می‌توانند مدعی منش و فرهنگ خاصی در ذات خود باشند که تازه آن را مدام بازتولید نیز کرده باشند؟  وقتی همه مثل هم فحش می‌دهند، مثل هم بازیکن می‌گیرند، مثل هم خرج می‌کنند، مثل هم اشتباهات و بی‌اخلاقی‌ها را توجیه می‌کنند  و ….

 

وقتی هیچ معیار مشخصی برای جذب بازیکن، برای هزینه کردن، برای سامان‌دهی هوادار خود ندارند، این دکان مکتب‌فروشی چه توجیهی دارد؟

 

حجت شفیعی

این روزها که بازار دوباره اتهام‌زنی دو باشگاه بزرگ کشور به هم در مورد «جعل» داغ شده، چانه‌زنی بر سر مکتب‌ها و فرهنگ‌های هر کدام از این دو باشگاه نیز بازار داغی دارد.