«ریزش انقلابی‌ها» داریم اما «ریزش انقلاب» نه/ باید با همگرایی، اختلافات را کم کنیم

به گزارش خبرنگار تشکل های دانشگاهی خبرگزاری فارس، نشست علمی «بررسی زمینه ها،‌ علل و عوامل ریزش های انقلاب اسلامی» با حضور حجت الاسلام داود مهدوی زادگان، سرپرست سازمان سمت و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، علیرضا شجاعی زند، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و حسین محمدی سیرت، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق در موسسه پژوهشی انقلاب اسلامی برگزار شد.

علیرضا شجاعی زند: باید بر خصوصیت اشتمالی اسلام تاکید کنیم

علیرضا شجاعی زند، در ابتدای این نشست اظهار داشت: یکی از مسائل پیشِ روی حکومت‌های دینی، وجود دوگانه «حفظ وحدت» و «حفظ اصول» است که در هر یک از موقعیت‌های منجر به واگرایی‌ها، دوباره موضوعیت پیدا کرده است.

وی افزود: سؤال این است که این مسئله را صَرف نظر از پسند و ناپسندِ آن، چگونه می‌توان تبیین کرد و توضیح داد؟ پیش از آن هم البته لازم است کمّ و کیف آن به مثابه یک واقعیت احراز شود. شاید در این‌باره دچار بزرگنمایی هستیم و تحت تأثیر فضاسازی‌ها قرار گرفته باشیم. در تحلیل این واگرایی‌ها بنده به سه دسته از عوامل رسیده‌ام. یکی از پدیده‌های رایج در انقلاب‌ها پس از نیل به پیروزی، بروز انشعاب و جدایی میان نیروها و جریانات مؤثر در پیشبرد حرکت انقلابی است. این را خانم هانا آرنت هم گفته و در مقایسه سه انقلاب آمریکا، فرانسه و روسیه بررسی کرده و نشان داده است.

 

وی همچنین گفت: پدیده واگرایی علاوه بر انقلاب‌های پیروز، در جنبش‌ها و نظام‌‌های ایدئولوژیک هم وجود دارد و مصادیق فراوانی از آن را می‌توان در احزاب و جریانات سیاسی و به‌طور کلی در موقعیت‌های ایدئولوژیک ردیابی کرد. به جز این عوامل که به نحو عمومی‌تری حضور دارند و اثر می‌گذارند، یک عاملِ خاص‌تری هم هست که مربوط به تجربه جمهوری اسلامی است و آن، ویژگی‌های آموزه‌ای و مرامیِ آن است. منظورم همین خصلت اشتمالیِ منبعث از اسلام است و به‌طور خاص‌تر آنچه از شیعه اصولی سراغ داریم. همان که می‌شود از آن به «ایستادن روی گسل‌ها» تعبیر کرد.

شجاعی زند در ادامه تاکید کرد: جمع این سه عامل در یک جا و در یک موقعیت، طبعاً موجب تکثیر و تشدید واگرایی‌ها خواهد شد؛ چنان که در تجربه جمهوری اسلامی رخ داده است. این را هم باید در مقدماتِ بحث اشاره کنم که مسئله واگرایی‌ها دو پیش‌فرض دارد و لازم است بدان توجه شود و رعایت گردد. پیش‌فرض اول، تعیینِ توافقیِ یک نقطه آغاز است در بررسی واگرایی‌ها؛ چون آغاز عینی و طبیعی این پدیده، به فرزندانِ بلافصل حضرت آدم می‌رسد. از همین رو نقطه آغاز آن را در این‌جا، جریانات مذهبیِ فعال در ایرانِ در آستانه انقلاب قرار داده‌ایم. دوم این که بحث واگرایی همچنین مستلزم فرض یک جریان اصلی است که ویژگیِ آن داشتنِ «غلبه» و «پیوستگی» است. واگرایی در این شرایط، به معنیِ شاخه‌های منشعب شده از بدنه اصلی خواهد بود.

این جامعه شناس و استاد دانشگاه ادامه داد: از این جریان و بدنه اصلیِ مطرح در بحث ما، با اسامی متفاوتی یاد شده که بیش از هر چیز، ناشی از تغییر شرایط بوده است: اسلام راستین،‌ اسلام ناب؛ اسلام مبارز، اسلام انقلابی؛ خط امام؛ گفتمان امام، ‌گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان جمهوری اسلامی؛ اسلام سیاسی، اسلام‌گرایی و حتی بنیادگرایی. این دو تای آخری را بیشتر، دیگران به‌کار برده‌اند و می‌برند؛ خصوصاً اخری که حُکم انگ را دارد و عمدتاً به منظور فضاسازی و تخریب به‌کار رفته است.

وی درباره عوامل سه‌گانه‌ای ایجاد و تشدید واگرایی‌های از آغاز انقلاب تاکنون اظهار داشت: از مهم‌ترین علل بروز اختلاف و انشعاباتِ میان انقلابیون، ائتلاف‌های سست و مستعجل در برهه انقلابی است. دلیلش هم تمرکز نیروها علیه رژیم حاکم بوده است. نیروهای مبارز در مرحله خیزش، اختلافات فکری، مرامی و راهبردیِ خویش را عجالتا کنار می‌گذارند یا به فراموشی می‌سپارند تا بتوانند تمامی توجه و توانشان را در آن موقعیت، مصروف دشمن اصلی، یعنی جناح حاکم ‌نمایند.

شجاعی زند در توضیح عامل دوم گفت: واگرایی‌های پساانقلابی اصولاً پس از حل مسئله نخست،‌ یعنی از پیش رو برداشتن، رژیم سابق است که پدید می‌آید. این پدیده وقتی سر باز می‌کند که نیروهای مبارز به مرحله سهم‌بری رسیده‌ باشند و منازعات بر سرِ قدرت شروع شده باشد. به نظرم نفْس قدرت چندان موضوعیتی ندارد و نزاع اصلی بر سرِ سمت‌وسویِ ایجابیِ حرکت است. از مثال‌های معروف آن هم در تاریخ انقلاب‌ها، واگرایی‌هایی است که در تجربه انقلاب فرانسه پدید آمد. بدین صورت که انقلابیون از فردای پس از پیروزی، به جان هم افتادند. از این پدیده‌ بعدها با عنوان «عصر وحشت» یاد شد و چهره‌ بارز آن هم روبسپیر بود که خودش نیز در یکی دو گام بعد، به تیغ گیوتین سپرده شد.

وی افزود: این به‌جز پدیده ترمیدوری است. «ترمیدور» مربوط به تجدیدنظرطلبی است و تجدیدنظرطلبی قادر است آن بخشی از واگرایی‌ها را توضیح دهد که جنبه ایدئولوژیک دارند. این موج اول واگرایی‌ها در جمهوری اسلامی است. نه این که هیچ واگرایی دیگری قبل از آن وجود نداشته؛ خیر، بوده است؛ اما از شدت و کثرتی که بتوان از به عنوان موج یاد کرد، برخوردار نبوده‌اند.

وی همچنین گفت: موج دوم واگرایی‌ها را باید به حساب وضع و موقعیت ایدئولوژیکیِ نظام برآمده از انقلاب گذارد. «ایدئولوژیْ» پدیده‌ایست که هم عاملِ انسجام و وحدت جامعه است و هم عامل افتراق و جداییِ آن. اما نقش و اثر آن در واگرایی مربوط به قرائت‌پذیریِ آن است. قرائت‌پذیری ادیان و ایدئولوژی‌ها ناشی از دو عاملِ درونی و بیرونی است. یعنی هم ناشی از متن و فحوای آنها است و هم ناشی از موقعیت‌هایی که به آن مراجعه می‌شود. همان چیزی که با عنوان تکست و کانتکست از آن یاد شده است. به بیان دیگر هم به مسائل زبانی و بیانیِ متون و پیچیدگی و ذوبطن بودن‌ها آنها برمی‌گردد و هم به موقعیتِ حاکم بر قاریان و افق‌های فکری و پارادایمی ایشان. در بحث از همین افق‌های فکری- مرامیِ قاریان است که پای مدرنیته به مثابه گفتمان غالب، پارادایمی غالب و محیط بر زمینه و زمانه به میان می‌آید. در همین جا است که با پدیده‌ای به‌نام «تجدیدنظرطلبی» هم مواجه می‌شویم. یعنی با واگرایی‌های ناشی از تجدیدنظرطلبی.

عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در ادامه گفت: به نظر می‌رسد که بخش قابل توجهی از جریاناتی که در گردنه‌های مختلف و به‌تدریج از جریان اصلیِ مذهبی در ایران جدا شده‌اند، به نوعی متأثر از همین عامل بوده‌اند. واگراییِ مهندس بازرگان و نهضت آزادی؛ واگرایی بنی‌صدر؛ واگرایی‌های روشنفکران دینی؛ واگرایی اصلاح‌طلبان با تمامی شاخه‌ها و گرایشات متنوعشان در همین چارچوب، قابل تحلیل و تبیین است. البته زمینه‌های لازم برای واگرایی در برخی از ایشان، از ابتدا هم وجود داشته است؛ مثل نهضت آزادی و بنی‌صدر. اما واگرایی بخش دیگری از ایشان ناشی از تجدیدنظرطلبی بوده است. جریانات واگرای دیگری هم بوده‌اند که ضمن برخورداری از همین زمینه‌ها، مسائل و بهانه‌های خاص‌تری هم داشته‌اند: مثل مجاهدین خلق،‌ فرقان، جنبش مسلمانان مبارز، میثمی‌چی‌ها، جمهوری خلق مسلمان،‌ آقای منتظری و …

وی در تبیین عامل سوم نیز گفت: یک مجموعه واگرایی‌های دیگری هم وجود داشته و دارد که نمی‌توان صرفاً با غلبه گفتمان مدرن توجیه کرد، اگر چه در آن مؤثر بوده است. این دسته از واگرایی‌ها علت دیگری دارد که مستلزم طرح همان عامل سومی است که عرض کرده بودم. این عامل اساساً وقتی مطرح می‌شود و موضوعیت پیدا می‌کند که با واگرایی‌های‌ هم‌زمان و دوسویه مواجه با‌شیم. واگراییِ جریانات به‌شدت ناهم‌سو که در عین تعارض و تقابلِ مبنایی با یکدیگر، در مخالفت و مقابله با جمهوری اسلامی، اتفاق نظر پیدا کرده‌اند. این را من بیش از هر چیز، ناشی از خصوصیتِ اشتمالی اسلام می‌دانم و میزان تأکیدی که  بر پایبندیِ به آن وجود دارد. این خصوصیت که خود برخاسته از هستی‌شناسی و انسان‌شناسیِ اسلام است، از جمله ویژگی‌هایی است که فهم و پذیرش آن قدری دشوار است و دشوارتر از آن، وفاداری و پایبندی و پیاده‌سازیِ آن است.

شجاعی زند ادامه داد: منظور از اشتمالی بودنِ اسلام هم همان رویکردِ به‌هم‌آوری و جمعِ‌ میان دوگانه‌های معروف و مطرح در این باب است. «دین و دنیا»، «دنیا و آخرت»، «وحی و عقل»، «عقل و ایمان»، «علم و دین»، «دین و دولت» و از این قبیل. همان‌ها که ادیانِ تجزی‌گرا نظیر مسیحیت به آن، نگاه تقابلی دارند.  عرض کردم که رویکردِ اشتمالی مستلزم ایستادنِ بر روی گسل‌ها است و حرکت بر روی ستیغ. به «ستیغ» تشبیه کرده‌ام تا بگویم جمع‌کردنِ میان طرفین یک مسئله، شما را در موقعیت پیچیده و دشواری قرار می‌دهد مانند حرکت بر روی ستیغ. دشواری‌های آن هم معلوم است؛ زیرا هرگونه بی‌مبالاتی و سهل‌انگاری ممکن است شما را به دره‌های واقع در طرفینِ آن راه بغلطاند. به دره افراط و دره‌ تفریط. به ورطه تحجر یا ورطه تجدد. چیزی نظیر «صراط مستقیم» است یا «پل صراط» که علاوه بر مبانیِ متقن و استوار و داشتنِ آگاهی و پایداری، مستلزم اخلاص نیز هست.

وی افزود: دشواری‌های این راه از یک‌سو و حرکتِ خلاف جریان و فضاسازی‌های علیه آن در سوی دیگر، مسائل و مشکلاتی را به‌دنبال می‌آورد که همگان طاقتِ ماندن و ادامه دادنِ آن را ندارند و لاجرم، به تردید و تجدیدنظر می‌افتند. مسئله ابتدا با تردید در «کارآمدی» آغاز می‌شود و به تردید در «شایسته‌سالاری» می‌رسد و در یک گام جلوتر، از تردید در «مشروعیت» و مبانیِ ایدئولوژیکِ نظام سردر می‌آورد و به این جا می‌رسد که اساساً چرا انقلاب کردیم؟ و چرا دین وارد سیاست کردیم؟ چه لزومی دارد که دین در تعقیبِ اهداف و انجام وظایفش، حتماً به حاکمیت برسد و کار را از مجرای حاکمیت دنبال نماید؟ چرا از لیبرالیسم و سرمایه‌داری و مدرنیته با همه توفیقاتشان در صورت‌بخشیِ به دنیای پیشرفته امروزی، احتراز کردیم و به مقابله برخاستیم؟ چرا باید با آمریکا گلاویز شد؟ چرا باید جانبِ مظلومین عالَم را گرفت؟ چرا اصرار داریم که این‌قدر متفاوت از دیگران باشیم؟ چرا ما هم به نظام جهانی نمی‌پیوندیم و مثل دیگران، از مزایای آن بهره‌مند نمی‌شویم؟ چرا می‌خواهیم مردم را به  زور به بهشت ببریم؟ چرا این‌قدر آرمانی فکر می‌کنیم و به قول پوپر، در سودای ساختنِ بهشتی در زمین، جهنم را به ارمغان می‌آوریم؟ چرا با رقبای سیاسی و ایدئولوژیکِ خود در درون و بیرون به گفتگو و گفتمان نمی‌پردازیم؟

این جامعه شناس و استاد دانشگاه اظهار داشت: در پاسخی اجمالی به این پرسش ها حاصل این تردیدها و پرسش‌های مشفقانه چیزی جز یکی از این دو نبوده است و نخواهد بود: ۱.بازگشت به دوره عسرتی که دین و دینداران در حاشیه زندگی و جوامع به‌سر می‌بردند؛ ۲.همراه شدن با جریانِ عمومی و جهانیِ مدرنیته و تلاش برای بهره‌مندی هر چه بیشتر از مواهب آن.

وی در پایان گفت: از عجایب ماجرا هم همین است که دشمنانِ پیشین، به هم نزدیک ‌شده‌اند. یعنی به عینه شاهیدیم که جریان سنتیِ متحجر، مورد اقبال و پسندِ روشنفکران و اصلاح‌طلبان مدرنیست‌ قرار گرفته است و آنان نیز به انحای طرق، مدرنیته را با تمامی لوازم و آثار مختلفش تأیید می‌کنند و آن را بر دینی که پا به عرصه اجتماع گذارده و به حیات سیاسیِ مؤمنان وارد شده و به قدرت رسیده است، مرجح می‌شمارند.

حجت الاسلام مهدوی زادگان: «ریزش انقلابی‌ها» داریم، اما «ریزش انقلاب» نداریم

در ادامه نشست حجت الاسلام داود مهدوی زادگان اظهار داشت: مفهوم «ریزش» را باید تجزیه و تحلیل کرد. این واژه ایهام دارد و دو معنا برای ریزش‌های انقلاب می‌توان تصور کرد. هم می‌توانیم ریزش‌های انقلاب را به «ریزش انقلاب» و هم به «ریزش انقلابی‌ها» تعبیر کرد. بنابراین هم می‌تواند وصفی برای خودِ انقلاب و هم برای حاملان انقلاب (انقلابی‌ها) باشد که این دو، مقولات جداگانه‌ای هستند و باید آنها را از یکدیگر تفکیک کرد.

 

وی افزود: در خصوص معنای اول یعنی «ریزش انقلاب» باید گفت که جامعه‌شناسان به این موضوع بسیار پرداخته‌اند و از آن با عنوان «عادی‌سازی» و «ترمیدور» یاد کرده‌اند. بدین معنا که انقلاب از اصالت‌هایش عبور کرده، ماهیتش را از دست داده و عادی شده است. عادی شدن انقلاب یعنی روزمره شدن، کنار رفتن حیات انقلابی و از دست دادن ظرفیت الگو بودن. آن انقلاب که به این سرنوشت دچار شود دیگر جانی ندارد و در وضعیت عادی شده قرار گرفته است؛ چراکه به طور کلی انقلاب گذار از وضعیت عادی به غیر عادی است. در نتیجه در صورت بروز این پدیده می‌توان گفت انقلاب دچار ریزش شده است.

مهدوی‌زادگان در ادامه به توصیف معنای دوم «ریزش‌های انقلاب» پرداخت و گفت: ریزش بین حاملان انقلاب هم صورت می‌گیرد. یک وقت روح انقلابی بین افراد وجود دارد، اما انقلابی نیست  چرا که انقلاب تبدیل به خاطره و یک واقعه تاریخی شده است. آن وقت مردم احساس نمی‌کنند که در متن انقلاب حضور دارند و وقتی از انقلاب می‌گویند، گویی از دیروز می‌گویند؛ چرا که انقلاب در «حال» وجود ندارد. در مورد انقلاب مشروطه چنین اتفاقی افتاد. انقلاب مشروطه خیلی زود به خاطره تبدیل شد. آن‌هایی که تاریخ مشروطه را نوشتند، صرفاً تاریخ نوشتند و وصف حال نکردند.

سرپرست سازمان سمت خاطرنشان کرد: به هر ترتیب معنای دیگر «ریزش‌های انقلاب»، ریزش حاملان انقلاب است. یعنی انقلابیونی که از انقلاب فاصله گرفته و از آن جدا شده‌اند. زمانی که حاملان انقلاب از انقلاب فاصله می‌گیرند می‌توان گفت دچار ریزش شده‌اند. از این ریزش هم می‌توان «عادی‌شدن» تعبیر کرد. در چنین شرایطی انقلاب حضور دارد و در حیات به سر می‌برد، اما انقلابیون عادی شده و از جوهره انقلاب فاصله گرفته‌اند.

حجت‌الاسلام مهدوی‌زادگان عنوان کرد: معنای اول در جامعه‌شناسی بسیار بحث شده است، اما به شکل دوم کمتر پرداخته شده است. جامعه‌شناسی با رویکرد لیبرالی و رسمی طبیعی است که به معنای اول بپردازد. این معنا برای آن‌ها مهم است و فاصله گرفتن انقلابیون برای جامعه‌شناسی رسمی زیاد مهم نیست، اما در اندیشه انقلابی موضوع دوم مهم است. بالاخره هیچ انقلابی مایل نیست طرفداران خود را از دست بدهد.

وی همچنین بیان داشت: البته این دو معنا نسبتی نیز با هم پیدا می‌کنند. به نظر می‌رسد بین این دو معنا تقابلی نیز وجود دارد؛ به‌گونه‌ای که می‌شود گفت قابل جمع نیستند و یکی از این دو، شکل می‌گیرد. این‌ها تضادی با هم دارند. وقتی می‌گوییم ریزش انقلابی، یعنی انقلاب زنده است و وجود دارد و در عین حال افرادی از آن جدا شده‌اند.

مهدوی‌زادگان با طرح این سوال که اکنون ما پدیده «ریزش برخی از انقلابیون مواجه هستیم یا ریزش انقلاب؟» عنوان کرد: اگر تحلیل ریزش انقلابی حاکم باشد، یعنی انقلاب زنده و در تکاپوست؛ حاملان انقلاب ریزش کرده‌اند نه خود انقلاب. این خود پیامی دارد که نگرانی از بابت انقلاب نباید داشته باشیم. انقلاب حیات دارد و پیامی برای امروز ما دارد. بنابراین ریزش انقلاب اتفاق نیافتاده است، بلکه نگرانی نسبت به انقلابیون است که از انقلاب فاصله گرفتند. پس باید تفکیک کرد که دغدغه معطوف به انقلاب یا انقلابی‌هاست. تحلیل اشتباه مسائلی به همراه دارد و به جای اینکه دغدغه انقلابیون را داشته باشیم، دغدغه انقلاب را خواهیم داشت.

وی در ادامه با بیان اینکه برای ما ریزش انقلابی‌ها مهم است، به بیان عوامل ریزش انقلابی‌ها پرداخت و گفت: اولین دلیل قوت و افق اندیشه انقلاب است. هرچقدر افق، محتوا و اندیشه یک انقلاب قوی، مستحکم و تو در تو باشد و گستره زیادی داشته باشد، می‌توان پیش‌بینی کرد که انقلاب دچار ریزش شود. بالاخره همه افراد یک سطح نیستند. برخی نمی‌توانند عمق اندیشه انقلاب را در لایه‌های عمیق درک کنند. در نتیجه آن‌ها در میانه راه به دلیل ارتفاع انقلاب عدول می‌کنند.

مهدوی‌زادگان البته برخی از ریزش‌ها را ریزش ندانست و بیان کرد: وقتی انقلابی شکل می‌گیرد، عده‌ای (افراد و گروه‌ها) هم‌داستان با انقلاب نیستند، اما چون خودشان قادر به ایجاد جنبش اجتماعی نیستند هم‌داستان می‌شوند البته به مرور فاصله می‌گیرند. به این‌ها نمی‌توان ریزش گفت. در انقلاب اسلامی گروه‌ها و افراد بسیاری بودند که با نیت‌ها و طمع‌هایی وارد شدند و سپس جدا شدند.

وی دلیل دیگر ریزش را «آرمان‌گرایی محض» دانست و گفت: برخی انقلابیون به شدت آرمان‌گرا هستند. شدت آرمان‌گرایی موجب ریزش‌شان می‌شود و وقتی انقلاب و نظام را در موقعیت‌هایی می‌بینند، چون ظرفیت ندارند، ریزش می‌کنند. نقدهایشان هم متوجه آرمان‌های انقلاب می‌شود. دلیل دیگر «واقع‌گرایی محض» است. آن‌ها نمی‌توانند در فضای آرمانی زندگی کنند و ریزش پیدا می‌کنند. آن‌ها باتوجه به مقتضیات زمان عمل می‌کنند. دلیل دیگر هم روزمره شدن انقلابیون است.

مهدوی‌زادگان در پایان با طرح مجدد این سوال که «با پدیده ریزش انقلاب یا انقلابی در انقلاب اسلامی مواجه هستیم؟» گفت: ما ریزش انقلابی داریم، اما ریزش انقلاب نداریم. اگر گفتار و اعمال ریزشی‌ها را بررسی کنیم، متوجه ریزش انقلابی‌‌ها خواهیم شد. وقتی در گفتار افراد توجه کنیم، سخنان آن‌ها معطوف به اهداف و آرمان‌های انقلاب نیست و معلوم است که از آنها عدول کرده‌اند. آن چیزی که در متن انقلاب بوده را نمی‌خواهند و تجدیدنظرطلب شده‌اند. به هر حال ما دوست نداریم انقلابیون از قطار انقلاب پیاده شوند، اما مهم این است که قطار انقلاب متوقف نشود. البته باید واکاوی کرد تا آن کسانی که پیاده شدند به قطار انقلاب بازگردند.

حسین محمدی سیرت: واگرایی در انقلاب اسلامی در دو سطح «نظر» و «نفسانیت» رخ داد

حسین محمدی سیرت نیز به عنوان واپسین سخنران نشست، اظهار داشت: بنده برای پرداختن به بحثم سه مقدمه عرض می‌کنم. مقدمه نخست این است که ما مفهوم «واگرایی» را یک امر منفی تعبیر کردیم. این امر ماهیتاً منفی است، اما به صورت مبنایی مورد پذیرش قرار گرفته است؛ به خصوص اینکه در ادبیات دینی مطرح و موضوع انشقاق از جریان حق مطرح شده است.

 

وی افزود: اگر انقلاب اسلامی را در چارچوب ادبیات حق تعریف کنیم، به فرموده حضرت علی (ع) کسی که حق به نفعش نباشد، باطل به او ضرر خواهد زد. بنابراین این جدایی و انشقاق در ادبیات دینی ما پذیرفته شده و به فرموده شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه» علی (ع) شخصیتی‌ دشمن‌ساز بود؛ این یعنی اینکه نباید فراموش کنیم که در ادبیات دینی بخشی از انشقاق وجود دارد.

محمدی‌ سیرت با اشاره به آیاتی از سوره‌های هود و ممتحنه خاطرنشان کرد: اگرچه باید از پدید آمدن واگرایی احتیاط کرد، اما در ادبیات دینی پذیرفته شده و در علوم اجتماعی نباید موضوعی خرق عادت پنداشته شود. بالاخره واگرایی بخشی از حرکت طبیعی انسان است.

وی مقدمه دوم خود را اینگونه شرح داد: وقتی از واگرایی سخن می‌گوییم، باید از هم‌گرایی هم گفت. هم‌گرایی به تعبیر برخی در دال میان‌تهی اتفاق می‌افتد که دیگر تفاوت‌ها دیده نمی‌شود و بیشتر شباهت‌ها به چشم می‌آید. در تحولات هیجانی مانند انقلاب‌ها و به طور مثال در انقلاب اسلامی، نه به پهلوی یک همگرایی ایجاد کرد که واگرایی‌ها را پنهان کرد.

این استاد دانشگاه امام صادق(ع) بیان داشت: سیره حضرت امام حرکت به سوی وحدت بود. امام در رابطه با شریعتی هیچگاه موضع مستقیمی نگرفتند. امام در خصوص کتاب شهید جاوید نیز به آیات مشکینی و منتظری پیام دادند که این دامی برای اختلاف است و کنار بگذارید. ایشان همچنین در آذر ۵۷ در خصوص دیدار فرح با آیت‌الله خویی فتوا دادند که صحبت در خصوص این دیدار حرام شرعی است. بنابراین وقتی که امام در مسیر وحدت‌آفرین عمل می‌کند، طبیعتا برخی اختلافات خُرد در مسیر نظام‌سازی در راه تحقق انقلاب دیده نمی‌شود.

محمدی‌سیرت در ادامه مقدمه سوم خود را اینگونه شرح داد: همانطور که تبیین وقوع انقلاب اسلامی و نظریه‌های انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها متفاوت است، تبیین واگرایی در انقلاب اسلامی نیز با دیگر انقلاب‌ها متفاوت است. موضوع خشونت در انقلاب اسلامی به آن معنا قابل تبیین نیست. نخست اینکه ما در انقلاب اسلامی یک قانون داریم که آن هم فقه امامیه است. دوم اینکه به اعتراف نظریه‌پردازان خارجی انقلاب اسلامی، این انقلاب یک انقلاب فرهنگی بود. در خصوص خُلق ایرانی هم می‌توان صحبت کرد. برخلاف اینکه گفته می‌شود خلق ایرانیان، خشن است من معتقدم که خلق ایرانی، نرم است.

عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق(ع) در ادامه بیان داشت: واگرایی در انقلاب اسلامی را باید در دو سطح دید؛ یک سطح نظری و سطح دیگر نفسی و درونی.

وی افزود: انقلاب اسلامی همانطور که در حوزه اندیشه‌ دگرگونی‌ به وجود آورد و صحبت از دین اجتماعی کرد، در حوزه انسانیت و معنویت نیز تحول ایجاد کرد. بنابراین واگرایی در حوزه انقلاب اسلامی هم در سطح نظر و هم در سطح درون معنا دارد.

محمدی‌سیرت گفت: در حوزه نفسانیات (درونی) موضوعات بسیاری را می‌توان مطرح و ذیل «روانشناسی سیاسی» تبیین کرد. خستگی، استهلاک، کاهش استقامت، جاذبه‌های مادی، غرب‌گرایی زیستی (تفوق معادلات مادی بر معادلات انقلابی و معنوی در زیست انسانی)، حسادت، طمع و… را می‌توان در این حوزه تبیین کرد که در انقلاب اسلامی مصداق‌هایی نیز دارد.

وی اضافه کرد: پدیده آیت‌الله شریعتمداری را در حوزه نفسانی می‌توان تبیین کرد. مساله او محمدرضا پهلوی نیست، چراکه اگر مساله‌اش او بود با انقلاب همراه نمی‌شد و پیام نمی‌داد. پس از انقلاب او ابتدا خلق مسلمان راه انداخت. سپس با چپ‌ها همراه شد و کودتای نوژه راه انداخت. در نهایت هم با قطب‌زاده همکاری کرد. البته تحلیل در این موضوع پیچیدگی‌هایی دارد که باید با دقت بررسی کرد.

محمدی‌ سیرت بیان داشت: در سطح نظر نیز اگر جریان‌های سیاسی دخیل در انقلاب اسلامی را تببین بکنیم، به پنج جریان خواهیم رسید که شامل چپ، التقاطی‌ها (چپ مسلمان)، ملی‌گراها، ملی مذهبی‌ها و اسلام‌گرا هستند. در مورد جریان چپ بحثی وجود ندارد، چراکه این‌ها از ابتدا واگرایی داشتند. امام خمینی (ره) از ابتدا خط و مرز خود را با جریان‌های چپ (مارکسیست‌ها، چریک‌های فدایی خلق و…) آشکار کرد. در مورد چپ‌های مسلمان نیز امام این مرزبندی را داشتند. بنابراین در مورد چپ‌ها و چپ‌های مسلمان واگرایی صورت نگرفته و این‌ها از ابتدا تافته جدا بافته‌ای بودند.

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: در مورد جریان‌های اسلامی در انقلاب نیز آن فضایی که همگرایی‌ها را تقویت کرد، آن فضا هم اختلافات را کم‌رنگ کرد. ایده اصلی حکومت اسلامی بود و همه جریان‌ها به اسلام سیاسی معتقد بودند. در مرام‌نامه نهضت آزادی از حکومت دینی اجتماعی سخن به میان می‌آید. انقلاب مرحله طرح ایده‌های کلان است و در مرحله نظام‌سازی اختلافات به وجود می‌آید.

وی همچنین گفت: بعد از نشستن پرواز پاریس واگرایی‌ها به تدریج خود را نشان داد که نمونه آن تفاوت قرائت جریان ملی مذهبی است. در این خصوص بنده به دو نکته اشاره می‌کنم. نکته اول علم‌گرایی دینی توسط ملی مذهبی‌هاست؛ دینی که در قواره علم تجربی خود را نشان می‌دهد. این دین طبیعتاً فردمحور می‌شود و از علوم اجتماعی فاصله دارد. بازرگان وقتی از دین سخن می‌گوید سراغ رفتارهای فردی دینی می‌رود. بنابراین اسلام نهضت آزادی در حالی که صحبت از یک اسلام اجتماعی می‌کند، به شدت فردی است.

محمدی‌سیرت خاطرنشان کرد: نکته دوم استقلال در فهم دین است. آن‌ها مسیری می‌روند که خود را در قرائت از دین مستقل می‌بینند و اسلام اجتهادی را مطرح نمی‌کنند. تسخیر لانه جاسوسی بهانه‌ای برای پایان جریان ملی مذهبی است.

این استاد دانشگاه عنوان کرد: در دهه شصت به دلیل وقوع دفاع مقدس این تنازع نظری فرصت نیافت و پس از جنگ و با قبول قطعنامه ۵۹۸، رحلت امام خمینی (ره) و فروپاشی شوروی تنازعات بروز یافت. برخی چون امام و کاریزمای او را می‌پذیرفتند، پس  از رحلت ایشان دچار چه کنم شدند. برخی از جریان‌ها و افراد هم که انقلاب را ناخودآگاه در یک قرائت پراگماتیسمی و در فضای چپ دیده بودند، دچار شوک شدند.

وی با بیان اینکه در دهه شصت موضوع توسعه مطرح شد و اگر تا پیش از آن انقلاب حالت تدافعی داشت، وارد حالت تهاجمی شد، گفت: این موضوع یک خلا تئوریک ایجاد کرد و بخش عمده‌ای از آن جریان اسلام‌گرا را که فاقد مبانی نظری کافی بودند دچار واگرایی کرد.

محمدی‌سیرت گفت: در پایان دهه شصت انقلابیونی که ضعف و فقر نظری داشتند، دچار واگرایی شدند. در ادامه موضوع توسعه پیش آمد. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می‌گوید که ما وقتی شروع کردیم، نمی‌دانستیم چه باید بکنیم.

عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق(ع)  بیان داشت: بنابراین واگرایی که در دهه هفتاد صورت گرفت، زمانی است که می‌خواهیم حرف ایجابی بزنیم و به نظر می‌رسد واگرایی‌های نفسانی از این دهه پررنگ‌تر شد و در این دهه انقلابیون فرصت زیست دیگری پیدا کردند. در دهه هفتاد موضوع مانور تجمل مطرح شد و زیست تغییر پیدا کرد. در نتیجه آن غرب‌گرایی زیستی خود را نشان داد.

وی در پایان عنوان کرد: واگرایی انقلاب اسلامی در مورد موج مخالف نظام اندیشه‌ای دنیای مدرن است. واگرایی انقلاب اسلامی مذاکره پینگ‌پنگی ما و نیکسون نیست. انقلاب‌های دیگر را باید بخشی از نظام مدرن تعبیر کرد. واگرایی در انقلاب اسلامی را باید واگرایی نسبت به موج قالب جهانی و علوم انسانی غالب دید.

انتهای پیام/