عدالتخواهی و مشی شهید سلیمانی

خبرگزاری فارس، یادداشت میهمان- عباس سلیمی نمین: در آستانه سالروز شهادت فرزندی از این دیاریم که به‌حق می‌توان او را تبلور عینی مکتب اسلام در این سال‌های اخیر دانست؛ مکتبی که انسان را هم عارف می‌پروراند و هم سیاستمداری کیّس، هم عالم به دانش روز می‌پسندد و هم اهل تقوا، هم مجاهد میدان‌های نبرد می‌خواهد و هم مدیری مدبّر و تبیین‌گر، و هم او را سخت و آهنین در برابر متجاوزان و زیاده‌خواهان (درون مرزی و برون مرزی) می‌سازد و هم نرم و رئوف در برابر توده‌های بی‌دفاع ملت‌ها و…

شهید سردار سلیمانی در تربیت و تهذیب خویش تا بدان‌جا پیش رفت که می‌توان بسیاری از مظاهر مکتب اسلام و به تبع آن انقلاب اسلامی را در عمر پر برکت او سراغ گرفت. با آن‌که وی در جایگاه تئوری‌پردازی نبود، به گونه‌ای الگوی عملی‌اش از مکتب مورد تجلیل ملت قرار گرفت که حتی در مخیله‌مان نمی‌گنجید. این بزرگداشت کم نظیر بدان معنا بود که او را شخصیتی چند بعدی می‌شناختند و رویکردش را در همه زمینه‌ها به مکتب نزدیک‌تر می‌پنداشتند؛ از این رو صاحبان همه سلایق را در تشییع پیکر او حاضر یافتیم. 

در آستانه دومین سالگرد این فاجعه تاریخی در یک محفل دانشجویی، عضو سابق یک تشکل- آقای وحید اشتری- با معیار عدالت‌خواهی خود، رویکرد این شهید را در عرصه اجتماعی و سیاسی غیر قابل پذیرش می‌خواند. استدلال ارائه شده در این زمینه قابل تأمل است: «من حاج قاسم را در حوزه‌های اجتماعی- سیاسی الگو می‌دانم؟ مطلقاً خیر»، «حاج قاسم در نگاه‌های سیاسی و اجتماعی به‌شدت قابل نقد بوده و با گرایش سیاسی من نمی‌خواند»، «من صبح تا شب همه کاری می‌کردم علیه لاریجانی[علی]، حاج قاسم برای میتینگ آقای لاریجانی سخنرانی می‌کرد.»، «حاج قاسم می‌گوید من دست روحانی را می‌بوسم». «مقوله عدالت‌خواهی با آن تعریفی که داریم می‌کنیم به‌عنوان نقد حاکمیت، نقد و آسیب‌شناسی در حوزه نابرابری آیا پروژه حاج قاسم بود، مسئله ایشان نبود؟ ایشان نماد مبارزه با دشمن خارجی است، کارکردی که برای ایشان متصورم با کارکرد یک جریان عدالت‌خواه متفاوت است.»

قبل از پرداختن به این جملات و بررسی آن‌ها باید دید وظایف نیروهای دلسوز و فهیم جامعه (فارغ از گرایش و سلیقه) در قبال چرخش قدرت در چارچوب نظامات کشور چیست؟ به عبارت دیگر، تعامل اکثریت با اقلیت و بالعکس باید چگونه باشد تا حقوق اساسی مردم یعنی حق تعیین سرنوشت پایمال نشود؟ کسانی که عدالت‌خواهی را محدود به حوزه اقتصاد می‌دانند آیا اصولاً در حوزه اجتماعی و سیاسی حقوقی برای اکثریت متفاوت از خود و به‌طور کلی برای صاحبان سلایق دیگر که در چارچوب قانون فعالند قائلند؟ همچنین اگر اقلیت تلاش کرد باور خود را با توسل به هر شیوه غیر اصولی و اخلاقی حاکم سازد آیا از دایره عدالت‌خواهی خارج شده است؟ زمانی که جریانی از طریق صندوق رأی به مدیریت قوه مجریه یا مقننه دست یافت، اقلیت در قبال آن، چه مسئولیتی دارد؟ اگر قرار باشد همواره اقلیت بر اساس ارزیابی و استنباط شخصی خود، منتخب اکثریت را فاسد و خائن بخواند آیا کار آمدی برای ساختار نظام جمهوری اسلامی می‌توان متصور بود؟ قطعاً پاسخ منفی خواهد بود. خوشبختانه نیروهایی همچون شهید سلیمانی ملهم از مشی امام و رهبری ضمن درک معنی حکمرانی، همواره کوشیده‌اند از طریق انتقادهای مصلحانه و حتی تشویق‌های هوشمندانه تا آن‌جا که ممکن است اکثریت را در مسیر منافع مردم هدایت کنند.

در این محفل دانشجویی این سخن شهید سلیمانی مورد انتقاد قرار می‌گیرد: «من دست روحانی را می‌بوسم». این جمله بخشی از نامه شهید بعد از اتخاذ موضع اصولی توسط رئیس جمهور وقت است. در این نامه می‌خوانیم: «آن چه از فرمایشات حضرت‌عالی در رسانه‌ها منعکس شد، مبنی بر این‌که اگر نفت جمهوری اسلامی ایران صادر نشود، تضمینی برای صدور نفت کل منطقه نمی‌باشد و بیانات بسیار ارزشمندی که در موضع جمهوری اسلامی ایران نسبت به رژیم صهیونیست فرمودید، مایه مباهات و افتخار است… دست شما را برای ایراد این سخنان به‌موقع، حکیمانه و صحیح می‌بوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد در خدمت هستیم.»

همان‌گونه که مشهود است بحث هدایت منتخبان اکثریت در مسیر مصالح جامعه است. شهید بزرگوار که در جلسات خصوصی و شوراها انتقادات بسیار تندی از آقای روحانی داشت با خضوع می‌کوشد ضمن تشویق یک اقدام خوب، برای دولت ریل‌گذاری کند؛ زیرا اگر برآیند آمد و شد دولت‌ها مثبت نباشد این نظام اسلامی است که غیر کارآمد ارزیابی خواهد شد. انسان‌های بزرگ در تاریخ از منیّت فاصله گرفته‌اند تا توانسته‌اند منشأ اثر باشند. این سردار دل‌ها نیز به تبعیت از امام و رهبری که همواره به تقویت دولت‌ها پرداخته‌اند(البته در جای خود انتقادات را هم مطرح ساخته‌اند) خود را در حد یک سرباز تنزل می‌دهد و برای پیشبرد «هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد» اعلام آمادگی می‌کند.

طبعاً این ایثار و فهم از حکمرانی برای کسی که به تعبیر خود تمام همتش را صرفاً برای تخریب، به‌کار می‌گیرد به هیچ وجه قابل درک نیست: «من صبح تا شب همه کاری[؟!] می‌کردم علیه لاریجانی [علی]، حاج قاسم برای میتینگ آقای لاریجانی سخنرانی می‌کرد.» جملات شهید سلیمانی سرشار از گذشت از خود و عبور از منیّت‌ها است، اما منتقد او که گویا خود را محور هستی می‌پندارد حتی به سوی انتقاد از مشی امام می‌رود که مجری جلوی او را می‌گیرد.

جا دارد در آستانه سالگرد این عزیز که همه سلایق، وی را به درستی «سردار دل‌ها» می‌خوانند دست‌کم به این واقعیت بیندیشیم که چرا آحاد جامعه مشی این بزرگمرد از دست رفته را در عدالت‌خواهی و پاسداری از حقوق همگان بر نگاه‌های محدود و صرفاً ستیزه‌‌گرانه ترجیح می‌دهند.

انتهای پیام/