بیفرهنگی بر تارک فرهنگ
حاشیه های هدفمندتر از متن جشنواره فجر ۱۴۰۰ سال آخر قرن چهاردهم که بواقع قرن مبارزه با استعمار انگلیس و استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و در نهایت قرن پیروزی ملت ایران و شکست آمریکا نام گرفته است، به واقع نمایش اوج جهل سازمان یافته و ابتذال و بی فرهنگی عناصری خود باخته بود که به شعور و ارزشهای ملی و تمدنی و انقلابی یک ملت زجر کشیده و آزاده، در نهایت حماقت و دریدگی هتک حرمت گردید. آنچه اتفاق افتاد نه یک حرکت طبیعی و ناخواسته بود تا بسان دیگر نشانه های جلوه گری برخی ساده انگاران جامعه، آن را عارضه بیتوجهی و غفلت و بی غرضی بدانیم، بلکه کاملا حساب شده و برنامه ریزی شده برای شکستن قبح خطاها و گناهان بین و پلشتی های اجتماعی بود که با نهایت جسارت و قباحت در قالب تعرض و تهاجم به حرمتها و ارزشهای ملی و فرهنگی و مذهبی یک ملت مومن و مقاوم و غیور در برابر دوربینها و چشم میلیونها بیننده در داخل و خارج به نمایش درآمد.
اینکه در بستر مهمترین اتفاق فرهنگی انقلابی یعنی جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۰ برخی چهرهها برخلاف حتی نقش اعمالی خود در متن آثارشان به روی سن و صحنه تجلیل و تکریم ورود یافته و تمام اثر باصطلاح فرهنگی هنری خود را با جلوهگری و تعرض توام با تمسخر به عفاف و حجاب و پوشش انسانی اسلامی که مورد اقبال اکثریت مردم مومن و پاک سرشت و بلکه فرهنگ غالب توده مردم ایران اسلامی است، به سخره گرفته و لجن مال نمایند، با کدامین وجدان و ادبیات و منطق فرهنگی و انسانی قابل توجیه است؟
بارها و بارها گفته ایم بدترین شکل کار باصطلاح فرهنگی و بهعبارت بهتر زشتترین شکل و مرموزترین حالت کار ضد فرهنگی همین است که موضوعات ارزشی و ملی و تمدنی را با هزینه سنگین بیتالمال بسپاریم بهدست هنرپیشه نماهای خودکامه و مرعوب فرهنگ بیگانه تا پس از اعتماد مردم و نشستن پای آثار نه چندان مرغوبشان و ارتباط برقرار کردن با شخصیتهای ظاهری آنان، آنگاه در آئین تجلیل با دیدن عکس آنچه فیلمش را بازی کردند و بدون اعتقاد و یا باور، فقط ژست آدم خوبان را به نمایش گذاردند، قطعا فاتحه هرآنچه در نقش بازی کردنها به مخاطب منتقل نمودند را خوانده اند. جالب اینکه این شیوه سالهاست در ماه مبارک رمضان که ماه بندگی حق است بیش از دیگر زمانها بار ها و بارها بویژه در سیمای جمهوری اسلامی اتفاق افتاد و بارها تذکر داده شده است. اما کو گوش شنوا… آری از ماست که برماست.
سالهاست که گرفتار مشتی سلبریتی نا سپاسی هستیم که تنها با نقش دوگانه و منافقانه که ظاهر و باطنشان افکار عمومی را دچار پارادوکسی مرموز و شاید حساب شده و برنامه ریزی شده کرده و دچار تزلزل فرهنگی و القاء حتی شبهات دینی و شرعی می کنند. و تا کی و چه زمانی باید با دست خویش علیه فرهنگ حقیقی این مردم مظلوم و شریف اجازه تاخت و تاز به اینان بدهیم ؟ اینکه جسارت را تا بدانجا برسانند که بجای اهل فتوا نیز فتوا صادر کرده و افاضه کنند که بدون اجرای صیغه عقد تنها با علاقه ای که معلوم نیست با چه مبنا و تا چه میزان تعهدآور خواهد بود اساس ازدواج مشکوک و بی پایه، بنیان شکلگیری خانواده این مهمترین نهاد اجتماعی قرار گیرد. نگارنده این سطور مخاطبم این قوم یأجوج و مأجوج نیست که به قول عوام فهیمتر از اینان کسی که خود را به خواب زده هرگز بیدار نمیشود. بلکه مخاطب اصلیام پاسبانان و نگهبانان حریم فرهنگ توده ای و عمومی جامعه، اهالی درد آشنا و حقیقی فرهنگ و هنر و صاحبان قدرت و مکنت و امر و دستور در بی شمار نهادهای فرهنگی اعم از نهادهای حوزوی و دینی و نیز دولتی وحاکمیتی است که چرا به وطیفه خود بدرستی عمل نمی نمیکنند؟ آیا بازهم باید در برابر اینگستاخی ها و پلشتیها که با غرض و مرضی آشکار و با هدف مبارزه با ارزشهای فرهنگی یک ملت بزرگ جریان می یابد با مماشات و ملاحظاتی کور برخورد کرد. آیاتوده مردم شهید داده و زجر کشیده ایران اسلامی شمارا خواهند بخشید؟
لااقل از ستاره آسمان ادب، پروین اعتصامی و قصیده گرگ و شبانش، غیرت را بیاموزیم. آنجا که به زبان شعر که مصداقی از کار فرهنگی ژرف و پاک است به زیبایی تلنگری به خواب رفتگان و غفلت زدگان حوزه فرهنگ و ادب در جامعه میزند. القصه، چوپان که اغلب به رسم امانت گوسفندان را به چرا می برد و نقش پاسبانی و نگهبانی را تا بازگشت از چرا ایفا مینماید، وقتی گوسفندان مشغول چرا بودند و گرگ گرسنه در کمین نشسته در پی فرصتی برای تهاجم و دردیدن، چوپان را خواب فرا گرفته بود و آنگاه که بیدار شد فاجعه ای رخ داده و جویب خون جاری، اینجا بود که چوب دستی اش برداشت و بدنبال گرگ طمعکار بقصد تنبیه، پروین اعتصامی به زیبائی از زبان گرگ چوپان را به چالش میکشد که چرا من را چوب می زنی، بلکه خود را تنبیه کن که چرا از وظیفه پاسبانی غفلت کردی و خوابت برد. حال حکایت مدیران و اربابان باصطلاح فرهنگ و ادب در کشور ماو محافظان و پاسداران میراث تمدنی عظیم و افتخار آفرین ایران بزرگ، همین قصیده و حکایت گرگ و شبان است.
آری! وقتی اهل ادب را خواب فرا میگیرد، کوتوله های غرب گدا و مرعوب فرهنگ بیگانه، شیران عرصه عمل فرهنگی جلوه میکنند و به راحتی آب در آسیاب دشمنان قسم خورده ملت ایران ریخته و با دریدگی تمام هست و نیست ملت را بر باد میدهند.
به امید روزی که سرزمین شیران و دلیرانی همچون حاج قاسم سلیمانی از هرگونه پلشتی و زشتی و جلوههای بی فرهنگی و ناسپاسی پاک و مبرا گردد و اخلاق رسانه ای بر تار و پود فیلم و هنر این مرز و بوم، حاکم گردد. انشاءالله.
نویسنده: حجتالاسلام ابوالقاسم علیزاده
انتهای پیام/