تأملی بر زبان و قصه‌گویی در سریال «مستوران»/ جلوه‌ای از قابلیت‌های شیرین زبان فارسی

خبرگزاری فارس – گروه رادیو و تلویزیون: وقوف بر اهمیت اثرگذاری فکری از رهگذر رسانه‌های جمعی، محققان ارتباطات را بر آن داشته که محتوای وسایل ارتباط جمعی، به ویژه اخبار روزنامه‌ها، رادیوها و تلویزیون‌ها، داستان‌های رادیویی، مجموعه‌های تلویزیونی و کتاب‌ها را با دیدگاه انتقادی تجزیه و تحلیل کنند. این بررسی‌ها، که در کتاب ارتباط‌شناسی به برخی نتایج آن اشاره شده، نشان می‌دهد که در اغلب کشورهای جهان سوم، وسایل ارتباط جمعی، عملا ارزش‌ها و اندیشه‌هایی نظیر مصرف‌گرایی، فردگرایی افراطی، خشونت‌طلبی و نخبه‌گرایی را که از عوامل غیرمستقیم سلطه‌گری استعمار جدید به شمار می‌روند و در فراگرد توسعه‌ی آن‌ها تاثیر نامطلوب بر جا می‌گذارند گسترش می‌دهند. این، یعنی که در جهان سوم و جوامع توسعه‌نیافته عملا رسانه بر ضد جامعه و بر خلاف مسیر خودشناسی و توسعه در تکاپوست!

بی‌اعتنایی به زبان و هویت ادبی، یکی از غفلت‌های جدی مجموعه‌سازی در چنین جوامعی‌ است. آن‌چه شوربختانه در این‌سال‌ها و در اغلب تولیدات سیما همچنان به چشم می‌خورد. به جد می‌توان گفت مجموعه‌های تلویزیونی نقشی بسزا در صیانت از زبان و ادب فارسی بر عهده دارند.

مستوران، به درستی و با بهره‌گیری از جاذبه‌‌ی متل‌ها، مثل‌ها، زبانزدها و گویش‌های ایرانی، زبان فارسی را در جایگاه زبان ملی، میانجی، فراگویشی و پیونددهنده‌ی ایرانیان به تصویر می‌کشد و پیوستگی اقوام ایرانی را نشان می‌دهد که نزد خود به هر گویشی سخن بگویند. در پیوند با دیگر اقوام ایرانی، به زبان و ادب فارسی پشت‌گرم‌اند. این نگاه در همان جشن یلدای ابتدای قصه هم مشهود است.

نویسندگان به آهنگ کلام و گوارایی واژگان در کنار یکدیگر توجه داشته‌اند. حتی گاه به نظر می‌رسد آگاهانه کوشیده‌اند تا از قابلیت‌های شیرین زبان فارسی در خدمت طنز کلامی بین شخصیت‌ها استفاده کنند. مثلا جهاندخت به صمصام می‌گوید: چایت! (یعنی چایت را ننوشیدی، فراموش کردی…) و صمصام بلافاصله پاسخ می‌دهد: تو از گلوی من بردار پایت! (یعنی چای پیشکش!) در این‌ جا نویسنده، گفت‌و گو را آهنگین و قافیه‌مند کرده است. کمی هم اگر بیرون بزند (چون به هر روی کلام هم مثل اجزای دیگر اثر نباید از جای خود، بیرون بزند) تجربه‌ای احترام‌‌انگیز است. نوعی بازیگوشی دلچسب  زبانی. با این‌حال اعتنا به انحنا و پیچ و تاب زبان فارسی در سراسر مجموعه می‌توانست به‌راستی شورانگیز باشد. مسیری که مستوران در آن گام‌های نخست را برداشته و با این‌حال در مجموع، و در مقایسه با اغلب مجموعه‌های تلویزیونی که یا مخرب زبان‌ مخاطب‌اند یا بی‌اعتنا به درست‌گویی، مستوران از معدود رفتارهای احترام‌آمیز با ادبیات فارسی و گنجینه‌های داستان ایرانی در رسانه‌ است.

 

علاوه بر این، رویکرد سازندگان به قصه‌گویی و روایت قصه‌های در هم‌تنیده، اعتنابرانگیز است. قصه، علاوه بر آن‌که جزء مهم میراث فرهنگی این سرزمین به شمار می‌رود، یکی از راه‌های نقد و درمان نیز هست.

در قصه‌های ایرانی، ارزش‌های سنتی و پس‌زمینه‌های فرهنگی، هویتی، زبانی و روانشناختی جامعه، بازتاب پیدا می‌کند و شواهدی به صورت روایت درباره‌ی مشخصات سنتی و تاریخی فرهنگی که از آن برخاسته به دست می‌دهد. قصه‌ها خیلی پیش‌تر و بسیار بیش‌تر از کتاب‌های تاریخی و مردم‌شناسانه، می‌توانند به پیوند مخاطب با ریشه‌ها و شناخت او از ابعاد هویتی‌اش بیانجامد. یعنی که زبان قصه، پذیرندگی و جاذبه‌ی دلخواه را برای مخاطب می‌آفریند.

در تاریخ شگفت‌آور ادب کهن – شفاهی و مکتوب – سرزمین ایران،  بسیار از این دست قصه‌ها ثبت است. قصه‌های بسیار، چنان در ذهن و خاطره‌ی مردم عامی تکرار شده که مردمان آن‌ها را به نسل‌های دیگر باز‌می‌گویند. راویان بی‌دروغ قصه‌ها، مادربزرگ‌ها و مشدی گلین خانم‌ها  و پیرزن‌های خوش‌تعریف قدیمی‌اند که بسیاری با رفتنشان، این گنجینه‌ها را به خاک برده‌اند.

قصه‌ها در پیوند با یکدیگر، امکان شناخت واقع‌بینانه‌ای از فرهنگ جامعه فراهم می‌کند و نشان می‌دهد که فرهنگ جامعه، یک مجموعه‌ی یکدست و یکپارچه نیست. امکان آن را هم می‌دهد که از راه نقد و نفی این جنبه‌های منفی، بتوان برای پیراستن و زدودن آن‌ها و اصلاح معایب اخلاقی جامعه نیز تلاش کرد.

یعنی که هر آن‌چه در این فرهنگ گذشته وجود داشته مثبت و قابل تایید نبوده و در کنار جنبه‌های ارزشمند، برخی عناصر نازل نیز ممکن است در آن راه یافته باشد‌. در این حال، قصه، آیینگی می‌کند و از این جنبه به ماهیت سینما و نمایشگری نزدیک است. از این جاست که قصه‌درمانی راه خود را پیدا می‌کند.

در مجموعه‌ی مستوران از همان ابتدا و به موازات یکدیگر، از یک سو به رابطه و سرنوشت جهاندخت و صمصام و از یک‌سو به زندگی لیث عطار و لطیفه‌خاتون پرداخته می‌شود. زشتی و زیبایی در یک نقشه‌اند. تا آن‌جا که ناپدید شدن لطفعلی‌جان، در مختصات یک بحران، اضداد را به هم نزدیک می‌کند و عاقل را خرافه‌پذیر. زن عابر، در جایی به خاتون که راهش به خانه‌ی ساحره افتاده است می‌گوید: باشد که از این پس، منع دیگران نکنی.

این‌گونه موقعیت‌سازی‌ها در مجموعه، تامل‌برانگیز و برای مخاطب هدف، الهام‌بخش و آموزنده است. به نظر می‌رسد سازندگان مجموعه، آگاهانه به ساختار قصه و روال قصه‌گویی روی آورده‌اند. نشانه‌ها همین را می‌گوید: حتی بهره‌گیری از صدای راوی – محمدرضا سرشار- که برای سالیان طولانی قصه‌گوی ظهر جمعه‌ رادیو بوده است. مخاطب هدف، خانواده است و البته نوجوانان. همچنان‌که مخاطب هدف قصه‌ی ظهر جمعه‌ نوجوان بوده است و حالا همین صدا، روایت‌گر قصه‌ای تصویری‌ است.

 

 در موج قصه‌نگویی و بی‌داستانی که چشم‌اسفندیار مجموعه‌سازی در سیما و حتی در بین آثار سینمایی‌ست، مستوران بر قصه‌‌های کهن تکیه زده تا یک قدم به مخاطبش نزدیک‌تر باشد.

قصه‌های کهن، از دالان تاریخ و از  دل  آدمیان پرشمار گذشته‌اند اما آن‌چه اکنون در سینما و تلویزیون شاهدیم، ذهنیت‌گرایی و لکنت در داستان‌گویی‌ست. فیلمنامه‌ها مخاطب‌شناسی نشده‌اند و اغلب، پاسخی به هیچ نیاز مخاطب نمی‌دهند؛ حتی به درستی سرگرمسازی نمی‌کنند. در این بلبشو، مستوران کوشیده به قصه‌گویی ایرانی نزدیک شود و ضمنا لباس برازنده‌ی این روایتگری را بر تن کند.

در مستوران، بهره‌گیری از رَنگ و رِنگ ایرانی، مخاطب را به فضای ملموس فرهنگ مادری مجذوب می‌کند. این‌گونه است که یادآوری و رازآفرینی سبک زندگی ایرانی در این مجموعه، در نگاه مخاطب یادآور آداب و آیین رسوم است. به‌ویژه آن‌که رفتار دوربین، آشکارا با انگیزه است، تنبلی نمی‌کند. به‌موقع به نماهای باز، سرک می‌کشد و نفس مخاطب را جا می‌آورد.

 یعنی که بر خلاف معمول، قصه‌های کهن دست‌کم گرفته نشده‌اند. با نگاهی سینمایی و مبتکر در مجموعه‌سازی روبه‌روییم. دیکته‌ ننوشته است؛ شایسته‌ است که این اهتمام را به فال نیک بگیریم. چه بسا در گام‌های بعد، انسجام فیلمنامه، یکدستی زبان و ضرب قصه‌پردازی، بر امتیازات مجموعه‌هایی از این‌دست بیافزاید.

نویسنده: شهاب شهرزاد

انتهای پیام/