اسکندر مقدونی، خداوندگار آسیا و سردار شکست‌ناپذیر

اسکندر مقدونی معروف به اسکندر کبیر، از جنگجویان و سرداران بزرگ تاریخ، با فتح ایران، مصر و هند در قرن چهارم پیش از میلاد، خداوندگار آسیا لقب گرفت.

اسکندر مقدونی، پادشاه مقدونیه و یکی از بزرگ‌ترین رهبران نظامی جهان بود که اتحادیه ایالت‌های یونانی (Corinth) را در سال ۳۳۴ پیش از میلاد بر علیه امپراتوری هخامنشیان تشکیل داد؛ سپس داریوش سوم، شاه ایران را سرنگون و امپراتوری هخامنشی را فتح کرد. او جنگجویی بی‌مانند بود که با تعداد کم نیروی نظامی، پیروزی‌های شگفت‌انگیزی کسب کرد. اسکندر در سال ۳۲۶ پیش از میلاد به هند حمله برد و با فتح این کشور، در حالی که تنها ۳۲ سال داشت، قلمروی یونان را از دریای آدریاتیک در جنوب شرقی اروپا تا پنجاب در شمال غربی هند رساند.

آنچه باید درباره اسکندر مقدونی بدانید:اسکندر مقدونی که بود؟زندگی‌نامه اسکندر مقدونیفتوحات اسکندراسکندر مقدونی چگونه کشته شد؟اسکندر مقدونی در شاهنامهاسکندر مقدونی که بود؟اسکندر مقدونی

منبع عکس: fa.wikipedia.org

اسکندر مقدونی، پادشاه مقدونیه، جهانگشایی بزرگ و یکی از معدود فرماندهان نظامی تاریخ جهان به شمار می‌رود که مهارت بی‌مانندی در ترکیب جنگ‌افزارها، تاکتیک‌های نظامی نو و طراحی نقشه‌های جنگی برای رویارویی با دشمن داشت و از فرصت‌ها برای دست‌یابی به پیروزی کامل استفاده می‌کرد. او تا سن ۳۲ سالگی موفق به فتح ایران، مصر و هند شد و چه بسا اگر زنده می‌ماند، آسیای صغیر را به‌طور کامل فتح می‌کرد.

اسکندر علاوه بر جهانگشایی، هدف مهم دیگری داشت و آن تشکیل اتحادیه‌ای از اقوام بود. او برای دست‌یابی به این هدف، ارتش خود را به‌صورت نیرویی چندملیتی حفظ کرد و آن را سامان داد؛ همچنین مهاجرنشین‌هایی تشکیل داد و برای دست‌یابی به هدف ایجاد نژاد برتر، مقدونی‌ها را با اقوام آسیایی وصلت داد.

اسکندر مقدونی، با فتح ایران، مصر و هند، لقب خداوندگار آسیا را از آن خود کرد

از دیگر ابتکارات اسکندر تشکیل یک نظام مرکزی مالیاتی بود که کارگزاران آن مستقل از فرمانروایان محلی کار می‌کردند. او همچنین نظام پولی جدیدی را پدید آورد که پایه آن بر سکه‌های نقره استوار بود و آن را جایگزین مسکوکات کهنه پیشین کرد که سبب رونق بازرگانی در امپراتوری او شد.

طبق گفته مورخان، اسکندر در طول لشکرکشی‌های خود، شهرهای بسیاری ساخت که تعداد آن‌ها  ۷۰ شهر نقل شده است و بیشتر آن‌ها را «اسکندریه» نام گذاشت. فرهنگ یونانی در این شهرها توسعه پیدا کرد و زبان یونانی زبان مشترک آن‌ها شد.

کارهای بزرگی که اسکندر در سن جوانی انجام داد از او شخصیتی نیمه‌الهی و افسانه‌ای ساخت. شاید هیچ شخصیتی به‌اندازه او در افسانه‌های ملت‌های مختلف نمودهای گوناگون پیدا نکرده باشد. او در اساطیر ایرانی و عربی چهره قهرمانی افسانه‌ای را به خود گرفت و در مصر تا مقام خدایی رسید؛ همچنین برخی او را در ردیف قدیسان و پیام‌آور ظهور مسیح دانستند.

زندگینامه اسکندر مقدونیاسکندر در محضر سقراط

منبع عکس: smithsonianmag.com

اسکندر مقدونی (Alexander III of Macedon) سال ۳۵۶ پیش از میلاد در شهر پلا‌ (Pella)، پایتخت قدیمی مقدونیه، به دنیا آمد. پدر او فیلیپ (Philip) شاه مقدونیه و مادرش المپیاس (Olympias) دختر شاه «اپیروس» (Epirus از دولت‌-شهرهای یونان) بود.

به گفته منابع تاریخی، اسکندر از سن ۱۳ تا ۲۰ سالگی به‌مدت هشت سال، نزد ارسطو آموزش دید و با تشویق او دلبسته فلسفه، طب و پژوهش‌های علمی در این زمینه شد. فیلیپ در سال ۳۴۰ پیش از میلاد برای حمله به بیزانس (Byzantium)  از مقدونیه خارج شد؛ بیزانس، امروزه استانبول نام دارد و در آن زمان پایتخت امپراتوری روم شرقی بود. با خروج فیلیو از مقدونیه، اداره آنجا به اسکندر واگذار شد. دو سال بعد از آن، اسکندر فرماندهی جناح چپ ارتش مقدونیه در «جنگ خایرونیا» (Battle of Chaeronea) که فیلیپ با دولت‌شهرهای یونان داشت را به عهده گرفت و مقدونیه را به پیروزی رساند. این پیروزی سرآغازی برای ورود اسکندر به جنگ، کشورگشایی و عملیات‌های نظامی شد.

اسکندر توسط پیشگوی معبد دلفی «سردار شکست‌ناپذیر» نامیده شد

فیلیپ در سال ۳۴۳ پیش از میلاد المپیاس را طلاق داد و اسکندر که جانب مادر را داشت همراه او به اپیروس رفت؛ اما بعد از مدتی خشم او فرونشست، به مقدونیه بازگشت و با پدر آشتی کرد. پدر اسکندر در سال ۳۳۶ پیش از میلاد کشته شد، اسکندر با یاری ارتش، به‌جای او بر تخت مقدونیه نشست و شاهزادگانی که به دست داشتن در قتل پدر متهم بودند را اعدام کرد؛ سپس برای سروسامان دادن به «تسالی» (Thessaly از دولت-شهرهای یونان) راهی جنوب شد. اسکندر در گردهمایی اتحادیه یونان به منصب سپهسالاری لشکرکشی به آسیا برگزیده شد و هنگام بازگشت به مقدونیه به معبد آپولون رفت؛ در آنجا پیشگوی معبد دلفی، عنوان «شکست‌ناپذیر» را به اسکندر داد.

اسکندر در بهار سال ۳۳۵ پیش از میلاد، در حالی که ۱۹ ساله بود از رود دانوب گذشت و مقدونیه را که بعد از مرگ فیلیپ دچار هرج و مرج شده بود آرام کرد. در این هنگام شایعه شد که اسکندر مرده است و در شهر «تبای» یا «تبس» (Thebes از شهرهای یونان) شورش ایجاد شد؛ اما اسکندر طی ۱۴ روز خود را به مرکز شورش رساند. در پی مقاومت و تسلیم نشدن مردم تبس، اسکندر شهر را با خاک یکسان کرد و در تمام اطراف قلمروی متصرفه، پادگان‌های مقدونی برپا کرد.

فتوحات اسکندراسکندر و فتح ایران

منبع عکس: britannica.com

اسکندر از ابتدا اندیشه لشکرکشی به ایران را داشت و با این اندیشه رشد کرد؛ زیرا او برای حفظ سپاه خود به ثروت ایران نیازمند بود. دلاوری‌های سربازان یونانی در قتل کوروش کوچک در عهد پادشاهی اردشیر دوم هخامنشی و عملیات نظامی موفقیت‌آمیز آن‌ها در ایران، ضعف‌های شاهنشاهی هخامنشی را برای اسکندر هویدا کرد و بر این اساس نقشه حمله به ایران را طراحی کرد.

فتح ایران و مصر

اسکندر در بهار سال ۳۳۴ پیش از میلاد آنتی‌پاتر (Antipater) را به نیابت از خود در اروپا گذاشت و از راه تنگه داردانل (Dardanelles) واقع در غرب ترکیه امروزی، وارد آسیا شد. او فرمانده سپاه مهاجم مرکب از مقدونیان و یونانیان بود؛ بعد از او پارمنیون (Parmenion)، دومین مقام در ارتش اسکندر به شمار می‌رفت. معماران، مهندسان، نقشه‌برداران، مورخان و دانشمندان نیز ارتش او را همراهی می‌کردند. اسکندر در سال ۳۳۴ در کنار رود گرانیکوس (رودخانه بیگا چایی در غرب ترکیه امروزی) با ارتش ایران جنگید و در حالی که ارتش ایران نزدیک به پیروزی بود، با نجات جان اسکندر توسط کلیتوس، یکی از سرداران او، ناگهان ارتش مقدونیه جان دوباره گرفتند و سپاه ایران را شکست دادند. این نبرد که به «نبرد گرانیک» شهرت یافت، اولین رویارویی سپاه اسکندر با سپاه هخامنشی بود و دروازه‌های غرب آسیای صغیر را به روی ارتش مقدونیه باز کرد.

اسکندر در سه جنگ گرانیک، ایسوس و گوگمل ارتش هخامنشی را شکست داد

داریوش سوم در سال ۳۳۳ پیش از میلاد با سپاهی بزرگ به‌سمت اسکندر ‌حرکت کرد و به روستای ایسوس (Issus در مرز ترکیه و سوریه امروزی) رسید؛ اما مرگ ناگهانی ممنون رودسی (Memnon of Rhodes)، فرمانده ناوگان ایران، شانس پیروزی اسکندر را افزایش داد. این اولین رویارویی تن‌به‌تن اسکندر و داریوش سوم بود. درباره تعداد سپاهیان دو طرف در نبرد ایسوس اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ اما برخی روایت‌ها شمار سربازان ایرانی را ۵۰۰,۰۰۰ نفر ذکر کرده‌اند که شاید اغراق‌آمیز باشد. دو سپاه در ایسوس با هم درگیر شدند و اسکندر در این جنگ نیز پیروز شد و داریوش سوم در حالی که خانواده‌اش اسیر اسکندر شده بودند، گریخت و شیرازه ارتش ایران از هم پاشید.

اسکندر بعد از نبرد ایسوس، به سوریه و فینیقیه رفت و با تصرف خزانه شاهی ایران در دمشق به ثروتی بزرگ دست یافت. داریوش سوم برای اسکندر نامه نوشت و درخواست صلح کرد؛ اما اسکندر که مغرور پیروزی بود، درخواست داریوش را نپذیرفت و تسلیم بی‌قید و شرط او را خواست. اسکندر در پاییز سال ۳۳۲ پیش از میلاد به مصر رسید، استاندار ایرانی مصر تسلیم او شد و مصریان او را به‌عنوان فرعون پذیرفتند. اسکندر مدتی که در مصر بود به سنت‌های آن‌ها احترام گذاشت، همچنین شهر اسکندریه (Alexandria) را در مصر بنا کرد و آن را پایتخت خود کرد.

اسکندر مصر را که تحت سیطره ایران بود تصرف کرد و عنوان فرعون را به خود اختصاص داد

در سال ۳۳۱ پیش از میلاد اسکندر راهی فتح میان‌رودان (بین‌النهرین) شد. او به کرانه فرات رفت و از شمال به‌سمت دجله حرکت کرد. ارتش ایران برای رویارویی با او آماده شدند. دو سپاه در دشت گوگمل (Gaugamela) نزدیک اربیل کنونی، رو‌به‌روی هم قرار گرفتند. داریوش سوم در نبرد گوگمل (Battle of Gaugamela) که به نبرد اربیل (Battle of Arbela) نیز مشهور است، شکست خورد و با ارتش خود به قلمروی مادها گریخت. اسکندر با فتح گوگمل، بابل را تصرف و در آنجا به نام خود سکه ضرب کرد.

بعد از فتح بابل، شوش نیز فتح شد و اسکندر به ثروتی عظیم دست یافت؛ سپس با مطیع کردن قبیله‌های کوه‌نشین زاگرس به پارس حمله کرد؛ اما در تنگه‌ای به نام دربند پارس (تنگ تکاب امروزی) با نیروهای آریوبرزن، جنگجوی قهرمان ایرانی روبه‌رو شد و بعد از شکست او، به تخت جمشید و پاسارگاد غلبه کرد. او کاخ خشایارشا را در تخت جمشید را به آتش کشید؛ برخی روایت‌ها این رفتار اسکندر را در نتیجه مستی او و به ترغیب زنی بدکاره دانسته‌اند.

در بهار سال ۳۳۰ پیش از میلاد، هگمتانه و قلمروی ماد توسط ارتش اسکندر اشغال شد. اسکندر که قصد اشغال استان‌های ایران را داشت در راه خبر یافت که «بسوس» (Bessus) یا «اردشیر پنجم» برادرزاده داریوش سوم و ساتراپ «باختر»، او را از سلطنت برکنار و با حال زخمی رها کرده است تا بمیرد. وقتی اسکندر رسید، جسد داریوش بی‌جان بود. اسکندر جسد داریوش سوم را با احترام به پایتخت فرستاد تا او را در آرامگاه شاهی به خاک بسپارند.

لشکرکشی به آسیای مرکزیلشکرکشی اسکندر به آسیا

منبع عکس: natoassociation.ca

مرگ داریوش سوم مانع شاهنشاهی اسکندر را از میان برداشت و در یک کتیبه از رودس (Rhodes) که در ۳۳۰ پیش از میلاد آن را نوشته‌اند، اسکندر با نام «خداوندگار آسیا- شاهنشاه ایران» خوانده شد و پس از مدتی کوتاه روی سکه‌هایی که در آسیا ضرب شد، عنوان شاه را به خود اختصاص داد. او در سال ۳۲۹ پیش از میلاد هرات را تصرف کرد؛ اما توطئه‌ای علیه او صورت گرفت که جان سالم به در برد. بعد از آن مشخص شد توطئه قتل اسکندر زیر سر فیلوتاس (Philotas) پسر پارمنیون (Parmenion)، سردار اسکندر بوده است. اسکندر به‌طور سری دستیار پارمنیون را مامور از میان برداشتن او کرد؛ سپس به فتوحات خود ادامه داد و کابل را نیز تصرف کرد.

اسکندر با تصرف هرات و کابل  راه هند را در پیش گرفت

بسوس، ساتراپ باختر، بعد از مرگ داریوش سوم، علیه اسکندر قیام کرد و خود را شاهنشاه نامید. اسکندر به او حمله کرد؛ بسوس گریخت و اسکندر بطلمیوس را مامور دستگیری او کرد. بطلمیوس بسوس را دستگیر کرد، گوش و بینی او را برید، سپس او را در هگمتانه اعدام کرد. اسکندر از راه رود سیحون به تاجیکستان رسید و در نزدیکی این رود، شهری به نام اسکندریه بنا کرد. این شهر امروزه با نام «اسکندریه اسخاته» (Alexandria Eschate) شناخته می‌شود. او که به مرور به آیین‌های درباری علاقه‌مند شده بود، جامه شاهان ایرانی را پوشید و رسم زمین‌بوسی ایرانیان در برابر شاه را بر یونانیان تحمیل کرد.

تصرف هندوستاناسکندر و تصرف هند

منبع عکس: warfarehistorynetwork.com

اسکندر ایران را به‌طور کامل فتح کرد و چون درباره رود سند چیزهایی شنیده بود، در تابستان ۳۲۷ پیش از میلاد بلخ را ترک کرد و راهی هند شد. تصرف هند برای اسکندر ساده نبود و او برای دست‌یابی به هدف خود چندین جنگ را پشت سر گذاشت. نبرد با فیل‌های زره‌پوشی که اسب‌های سواره‌نظام اسکندر از مقابل آن‌ها می‌رمیدند، به‌سختی پایان یافت؛ اما او سرانجام در برابر هندی‌ها پیروز شد و برای بزرگداشت پیروزی خود در هند، دو شهر با نام اسکندریه نیکه (نیکه الهه پیروزی) و بوکفالا (بوکفالوس اسب اسکندر بود که در جنگ‌های تصرف هند جان داد) ساخت.

اسکندر هند را به کارگزاران خود سپرد و از راه بلوچستان به کرمان بازگشت، سپس در بهار ۳۲۴ پیش از میلاد به شوش، پایتخت عیلام و مرکز اداری هخامنشیان رسید. او در شوش ضیافتی برپا کرد و در آن، خود به‌همراه حدود ۸۰ نفر از افسرانش همسر ایرانی برگزیدند. این اقدام به دستور اسکندر برای التقاط نژاد ایرانی و مقدونی برای دست‌یابی به نژاد برتر صورت گرفت. او دو دختر داریوش سوم را به عقد خود و هفستیون (Hephaestion) وزیر بزرگ، دوست و معتمد خود درآورد. 

اسکندر بعد از تصرف هند به شوش رفت و در ضیافتی ازدواج کرد

در پاییز سال ۳۲۴ پیش از میلاد، هفستیون در هگمتانه جان سپرد. اسکندر که از مرگ او بسیار اندوهگین شده بود، به تلافی مرگ دوستش، مردم هگمتانه را از دم تیغ گذراند تا برای دوستش قربانی دهد؛ سپس به بابل رفت و در آنجا مراسم سوگواری شاهانه‌ای برای او ترتیب داد و دستور داد از او همانند یک قهرمان یاد کنند. بعد از مرگ هفستیون، اسکندر در یک مهمانی خصوصی طولانی شرکت کرد و با زیاده‌نوشی در مسابقه می‌خوارگی آن مهمانی، تب کرد.

بعد از روز مهمانی اسکندر از تب زیاد بیمار شد و با تحمل ۱۰ روز بیماری، در ۱۳ ژانویه سال ۳۲۳ پیش از میلاد، بعد از ۱۲ سال و هشت ماه فرمانروایی، در سن ۳۳ سالگی، بدون تعیین جانشین برای امپراتوری، جان داد. بطلیموس که بعد از اسکندر، شاه مصر شد، پیکر او را به مصر برد. او پیکر را در تابوتی زرین در شهر اسکندریه گذاشت و مردم مصر احترامی خدای‌گونه برای اسکندر قائل شدند.

بعد از اسکندر، امپراتوری او بین سردارانش تقسیم شد. پردیکاس (Perdiccas) نائب‌السلطنه اسکندر شد. ایران به «سلوکوس»، یکی از سرداران اسکندر رسید که سلسله سلوکیان را تشکیل داد؛ همچنین «بطلمیوس» حاکم مصر و آنتیگون یکم (Antigonus I) ملقب به «مونوفتلموس» نیز حاکم فریگیه (واقع در ترکیه امروزی) شد. 

اسکندر مقدونی چگونه کشته شد؟اسکندر چگونه کشته شد

منبع عکس: theculturetrip.com

روایت‌های مختلفی درباره مرگ اسکندر وجود دارد. برخی مورخان عقیده دارند که او یک فرمانروای عیاش و دائم‌الخمر بود و داستان‌هایی درباره مسابقات شراب‌خواری در بین سربازان او روایت می‌کنند که اسکندر نیز در آن‌ها شرکت می‌کرد. بر اساس این روایت‌ها اسکندر از فرط نوشیدن بسیار بیمار شد و درگذشت. طبق یک روایت اسکندر بعد از خوردن یک جام شراب خالص به افتخار هراکلس، در بستر افتاد و بعد از ۱۱ روز جان سپرد.

روایت دیگر چنین است که در سال ۳۲۳ پیش از میلاد بین اسکندر و یکی از افسران ارتش او، کلیتوس سیاه (Cleitus the Black) یک درگیری وحشیانه در حالت مستی رخ داد. کلیتوس که در جنگ گرانیک جان اسکندر را نجات داده بود. او در این درگیری با پرتاب نیزه اسکندر را زخمی کرد و اسکندر از زخم نیزه او جان باخت.

اسکندر برای فتوحات خود کیلومترها راه را پیمود و در جنگ‌ها جراحات بسیاری به بدن او وارد شد. برخی روایت‌ها علت مرگ او را خستگی جسمی و ناراحتی روحی از مرگ هفسیتون می‌دانند. او در سال‌های پایان عمر خود بسیار مغرور، خودکامه و ناپایدار شده بود و برای حفظ تاج و تخت به‌طور بی‌رحمانه‌ای مخالفان را می‌کشت و دشمنان زیادی در وطن خود داشت. یکی از همسران اسکندر، ژنرال‌ها و برادر ناتنی او از متهمان به قتل اسکندر هستند و برخی عقیده دارند که او احتمالا توسط یکی از آن‌ها مسموم شد و با نسبت دادن بیماری به او، قتلش را پنهان کردند.

روایت‌ها درباره مرگ اسکندر از مسمومیت، دائم‌الخمری، صدمات روحی، جراحت با نیزه، بیماری حصبه و GBS متفاوت است

در نوشته‌های علمی مورخان بیماری مالاریا و تب حصبه از دیگر علت‌های مرگ اسکندر ذکر شده است. مطالعات جدید پزشکی از اختلالی به نام «سندروم گیلن-باره» (Guillain-Barré Syndrome) نام می‌برند که اسکندر به آن مبتلا بوده است. این بیماری نوعی نوروپاتی محیطی است که سبب نارسایی عصبی و عضلانی حاد می‌شود.

به گفته کاترین هاتل، استاد پزشکی نیوزیلند، مرگ واقعی اسکندر ۶ روز بعد از اعلام مرگ او رخ داد. چون طبق روایات، او در ۳۲ سالگی تب کرد و با درد شکم به فلج پیش‌رونده دچار شد؛ اما تا هنگام مرگ، مشاعری سالم داشت. به گفته دکتر هال، اسکندر به سندروم گیلن-باره مبتلا بود و طبق روایت مورخان که تب و فلج او را ذکر کرده‌اند، تنفس او با کاهش اکسیژن مشکل پیدا کرد و تنظیم دمای بدن او مختل شد. به این جهت جسم او ۶ روز بعد از مرگ تجزیه نشد و مردم سالم بودن جسد او را به حساب معجزه و ویژگی خدایی اسکندر گذاشتند.

اسکندر مقدونی در شاهنامهاسکندر مقدونی در شاهنامه

منبع عکس:  fa.wikipedia.org

روایت فردوسی از شخصیت اسکندر با دیگر روایت‌های تاریخی درباره او متفاوت است. فردوسی روایت ملی خود را از کتاب اسکندرنامه گرفته و آن را با زبان اسطوره‌ای خود به زیبایی درآمیخته است. در روایت او نژاد اسکندر به ایرانیان می‌رسد و او پسر کی‌داراب، شاه ایران است.

فردوسی اسکندر را پسر داراب، شاه ایران و ناهید، دختر فیلقوس معرفی می‌کند. فیلقوس (یا فیلیپ دوم مقدونی، شاه یونان) در روایت شاهنامه از داراب شکست خورد و به ایران تقاضای صلح داد. درباریان ناهید، دختر فیلقوس را برای داراب خواستگاری کردند؛ شاه یونان پذیرفت و ناهید به همسری شاه ایران درآمد؛ اما شاه، بوی نفس او را خوشایند ندانست و دستور داد طبیبان وی را درمان کنند. پزشکان چاره بوی بد دهان ناهید را گیاهی تلخ دانستند که در روم می‌رویید و نام آن اسکندر بود. ناهید با گیاه درمان شد؛ اما شاه که از او دلسرد شده بود، وی را نزد پدر بازگرداند. ناهید که باردار بود، راز خود را از پدر مخفی کرد تا نوزاد به دنیا آمد و نام او را به نام داروی شفابخش خود، اسکندر گذاشت.

اسکندر در شاهنامه از سوی پدر، تبار شاهان ایرانی و از سوی مادر، تبار شاهان یونانی دارد

در شاهنامه فردوسی، اسکندر پسر داراب وقتی بزرگ شد، به وضع خراج در ایران اعتراض کرد و علیه برادر خود که دارا (داریوش سوم) نام داشت و شاه ایران بود، شورید. او به ایران لشکرکشی کرد، برادر خود را شکست داد و بر ایران مسلط شد. جنگ‌های اسکندر، دلایل و اهداف آن در شاهنامه با دیگر منابع تاریخی یکی نیستند و روایت آن تنها مختص شاهنامه است. شکست دارا برای فردوسی بسیار سخت جلوه می‌کرد. او پایان داستان حمله اسکندر به ایران و پیروزی او را چنین سروده است:

چنین است رسم سرای کهن/ سکندر شد و ماند ایدر سخن

سخن به، که ویران نگردد سخن/ چو از برف و باران سرای کهن

گذشتیم از این سد اسکندری/ همه بهتری باد و نیک اختری

شخصیت اسکندر در شاهنامه، ترکیبی از اسطوره و افسانه است و اطلاعات آن شباهتی به اطلاعات تاریخی زندگی اسکندر و فتوحات او ندارند. برای ایرانیان که شاهنشاهی به بزرگی و شکوه هخامنشیان داشتند، پذیرش یک حکومت خارجی آسان نبود؛ شاید برای هضم آسان‌تر این ماجرا، نسب اسکندر را در روایت‌های ملی به ایرانیان رساندند تا علاوه بر فراموشی این شکست‌، به پادشاهی او بر ایران مشروعیت ببخشند.

نقشه وسعت امپراطوری اسکندر

منبع عکس: etc.usf.edu

اسکندر از شخصیت‌های تاریخی جهان است که به‌علت توانایی بسیار در جنگ و جهانگشایی‌هایی که در قاره آسیا انجام داد، چهره‌ای نیمه‌الهی به خود گرفت و لقب خداوندگار آسیا و شاهنشاه ایران را از آن خود کرد. غلبه چهره نیمه‌الهی او در تاریخ جهان سبب شد که ضعف‌های او پوشانده شوند. اگر شما هم درباره اسکندر و جهانگشایی‌های او نظری دارید آن را با ما و کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.

پرسش‌های متداولاسکندر مقدونی که بود؟جهانگشای بزرگ دوره باستان، فاتح و خداوندگار آسیااسکندر با چند جنگ ایران را فتح کرد؟سه جنگ گرانیک، ایسوس، گوگملاسکندر علاوه بر ایران چه کشورهای دیگری را فتح کرد؟مصر و هنداسکندر چگونه کشته شد؟مورخان علت‌های گوناگونی برای مرگ اسکندر نوشته‌اند؛ برخی مرگ او را در اثر بیماری و بعضی دیگر با مسمومیت ذکر کرده‌اند. عده‌ای نیز می‌خوارگی و برخی هم جراحت ناشی از پرتاب نیزه به او را علت مرگ وی دانسته‌اند.

منبع عکس کاور: natoassociation.ca