نقدی بر اظهارات اخیر عباس عبدی/ بازگشت، لزوما انتخاب نادرستی نیست!
به گزارش حوزه تشکلهای دانشگاهی خبرگزاری فارس، مصطفی آقاجانی پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام طی یادداشتی در نقد اظهارات عبدی در یکی از روزنامههای اصلاح طلب نوشت: کوچه یا بنبست؟ کوچه نمایانگر راه و مسیری است که میتواند یا شما را به مقصدتان برساند یا حداقل راه را برای رسیدن به مقصدتان سد نکند! کوچه ها این امکان را به شما میدهند که بتوانید نشانهها و مسیرهای دیگر را دیده و ارزیابی کنید و در نهایت بهترین و سریعترین مسیر ممکن را برگزینید. برخلاف کوچه، بنبست اینگونه نیست، در مسیر بنبست شما چارهای ندارید جز، بازگشت و زحمت مجدد و پیدا کردن مسیری که شما را به مقصدتان برساند. اگر بخواهیم برای تمایز کوچه و بنبست، مثالی بزنیم شاید انتخاب مبدأ و مقصد و انتخاب مسیر در نرمافزارهای مسیریاب بهترین نمونه باشد. این نرمافزارها وقتی شما مقصدی را انتخاب میکنید، به شما مسیر یا مسیرهایی را پیشنهاد میدهد. احتمالا برایتان پیش آمده است که مسیر را یک بار از طریق این مسیریابها رصد کرده و بزرگراهها، راهها و معابر را مرور کنید. مانند تعیین مسیری که ما در ابتدای انقلاب انجام دادیم. راهها و گذرگاهها و معابر را مرور کردیم و پای در رکاب گذاشتیم. ایضا شاید برای شما در خلال استفاده از آن مسیریاب اتفاق افتاده باشد که وقتی به نزدیکی مقصد میرسید، به علت اختلال در اینترنت یا پارهای دلایل فنی نرمافزار لود نمیشود و شما با تدابیر قبلی مثلا حافظه یا پرس و جو از دیگران یا … سعی میکنید از میان کوچهها و خیابانها آن مقصد پیشبینیشده را یافته و به مقصد برسید. بعید است در میانه های سفر به این نتیجه برسید که این مقصد از اساس نادرست بوده یا چنین هدفی دست نایافتنی است. به جای آن، تمام سعیتان را خرج میکنید تا هر جوری که شده وقت و هزینه صرف شده را به خروجی و محصول رسانده و به مقصد برسید. از ابتدای مبارزات نهضت اسلامی که هدفش از بین بردن استبداد داخلی بود تا بعد از پیروزی انقلاب و حرکت مستمر و جهاد کبیرش که در صدد دفع سلطه مستکبرین بود، مقصد و هدف که همان دستیابی ملت ایران – به عنوان مبدأ این حرکات- به استقلال، آزادی عدالت، پیشرفت در ابعاد مختلفاش بوده برای آحاد مردم ایران مشخص و واضح بوده است. در مصاحبهای که روزنامه شرق با آقای عباس عبدی داشته، ایشان از مفاهیمی چون خالی شدن انتخابات از مضمون، بنبست رسیدن جریانها و نیروهای سیاسی و امکان شکلگیری ائتلافهای سیاسی جدید ناشی از این بنبست صحبت به میان آوردهاند که در این مختصر قصد داریم آن را به بوته نقد سپرده و مبدأ و مقصد و بنبست و کوچه را از هم بازشناسیم. خالی از مضمون یا ضامن؟ عبدی در بخش اول مصاحبهاش از زمینههای این بنبست سخن میراند. او به روند منطقی شدن انتظارات و مشارکت در انتخابات و خالی بودن انتخابات اخیر از مضمون، اشاره میکند. از نگاه او، مضمون یعنی توانایی توصیف وضعیت موجود و ارائه راه حلهایی ناظر به آن و دعوت مردم به مشارکت در محقق شدن این ایدهها و رسیدن به اهدافشان از خلال این برنامهها. (تلخیص از نویسنده است) البته انصاف حکم میکند که از لابلای یک پرسش و پاسخ، ذکر تمام ادله مشارکت یا عدم مشارکت مردم را انتظار نداشت؛ اما برای نیرویی با سابقه سیاسی، اجتماعی، امنیتی و رسانهای ایشان، این نوع نتیجهگیریها انسان را به جاهای خوبی رهنمون نمیشود. اگر بخواهیم یکی از انتخاباتهای پرمضمون به این معنایی که عبدی به آن اشاره میکند ذکر کنیم حتماً انتخابات سیزدهم ریاستجمهوری نمره خوبی در آن میگیرد، چرا که هم سؤالات مناظرات و هم فضاسازی نیروهای دولت و هم متن رقابتهای انتخاباتی بر روی سنگ استدلال و برنامه و کارنامه چرخید و از قضا انتخاباتی که آقای عبدی و رفقایشان در ۹۲ و ۹۶ بردند یکی از بدترین مضامین را با خود داشت؛ مضمونی کلی، غیرقابل اثبات و مبتنی بر تجربه ۴۰ ساله انقلاب، شکستخورده. ایده حکمرانی قاجاری که مبتنی بود بر عطایای قدرتهای بزرگ و از همه مهمتر نبودِ ضامنی برای اجرای آن که کل دولت را مضمحل کرد در یک دو جین صفحه کاغذ که در آستانه انتخابات اخیر برخی از آن تبری جستند(مانند افرادی در درون جریان اصلاحات) و برخی نیز با دروغگویی در مورد فواید و ثمراتش مدیحه سرایی کردند. آقای عبدی! باید بگویم این شما و دوستانتان بودید که با خالی کردن شانهتان از مسئولیت و ضامنیت، مضامین را چنان به هم زدید که حتی زورتان به بدنه حامیان ایدئولوژیکتان هم نرسید و به قول خودتان « آرای اصلاحطلبان در تهران فاجعهبار شد. » بنبست؛ کلیدواژهای برای خروج از بنبست عبدی در این مصاحبه همه را درگیر بنبست میبیند، از اصلاح طلبان و اصولگرایان تا براندازان و اپوزیسیون خارج نشین را. او نیروهایی جدید با ذهنیتهای جدید را برای این شرایط پیشبینی میکند: « این ذهنیت میتواند از جمعشدن «نیروهای جدید» حول «راهبردهای متفاوت» و همچنین در قالب «تشکیلات جدید» اتفاق بیفتد.» فارغ از اینکه حرف عبدی چقدر میان دوستانش خریدار دارد، اما آنچه از دل این مباحث او قابل برداشت است، آرزوی نسبتا بر باد رفتهای است که نخبگان رادیکال اصلاحات از بهار ۷۷ در ذهنشان داشتند. ایجاد بدنهای از افراد و جوانان طرفدار اصلاحات رادیکال و سکولاریستی و سُر دادنشان به سمت تقابل با حاکمیت اسلامی. پروژهای که در خردهپروژههای محرم و زمستان و بهار و کذا به نتیجه نرسید و با پرچم عدالتخواهانه قلابی برخی افراد در این دوره و زمانه هم بعید است به جایی برسد. آقای عبدی اینکه جریان اصلاحات در کادرسازی، پرورش نیرو، طراحی راهبرد و پرداخت ایده از درون تهی شده است را میتوان اجمالاً قبول کرد حتی تا حدی این توصیف برای براندازان درست است اما به قدری که جریان انقلابی (نه صرفا بخشهایی از اصولگرایان) با میراث انقلاب (سبک و روحیه و ارزشهای انقلابی) پیوند خوردهاند از بن بست به دور و از کوچه پس کوچهها به سمت اهداف اصلی در حرکت اند. نمونهاش همین پروژه واکسن و پیشرفتهای مختلف در حوزههای پزشکی، صنعتی، نظامی، امنیتی و … است. به نظر میرسد آقای عبدی سعی دارند با تعمیم مشکل جریان اصلاحات به همه، هم برای جریان متبوع خود آبرو خریده و هم آنها را در این هنگامه شکست از مزایای یک زمین جدید برخوردار نماید. از این رو به مانند جلِز و ولِزهای دولت وحدت ملی و دولت ائتلافی که در عبارات و نامههای سیدِ فتنهگر ۸۸ آمده است، دادِ «ایجاد ائتلاف جدید» سر داده است. فرصتی برای تشخیص بن بست از کوچه! او در عباراتی عجیب از ضرورت پذیرش دیدگاههای جریانهای مختلف حرف به میان آورده است. او میگوید: «من فکر میکنم بنیادیترین مسئلهای که با آن مواجه هستیم پیدا کردن راه به رسمیت شناختن متقابل، شناختن متقابل و زندگی مشترک کنار یکدیگر با احترام به ارزشهای دیگری است. تا به اینجا نرسیم غیرممکن است بتوانیم از این وضعیت عبور کنیم و چشماندازی امیدبخش برای آینده تصویر کنیم.» اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم، آقای عبدی ظاهرا گذشته و رفتارهای خودشان در این نگاه صلح کلی را فراموش کردهاند؛ آنجا که در غلبه دادن ایدهآلهای شبه لیبرالی خود در حوزه سیاست داخلی و خارجی، اقتصاد و فرهنگ از هیچ تلاشی دریغ و از سرکوب هیچ مخالفی کوتاهی نکردند. آقای عبدی! این «دیگری» کیست؟ دیگریای که اغلب در اول انقلاب اسم خط امام بر خود گذاشته و با دیدگاههای جاافتاده فقهای بزرگ درافتاد و به فاصله حدودا هشت ساله، آنچنان از نگاههایی که با او دشمنی خونی داشتند، گذشت که تعبیر چرخش از چپ به راست که چه عرض کنم، سقوط از چپ ناپخته به لیبرالیسم افراطی هم برایش کم بود. آقای عبدی! شما که نسبت به دیدگاههای التقاطی (نئولیبرالی، ماتریالیستی و سکولاریستی) برخی از هم جریانیهایتان آگاه هستید، آیا پذیرش این دیگری مقدور است؟ پذیرش دیگریای که اتفاقا لزوما به معنای نفی خودِ ایرانی اسلامیمان است؛ اگر میگویید نه، به دوره اصلاحات بازگشته یا همین دولت مسمی به اعتدال را مرور کنید، کافی است تا ببینیم چگونه افراد به علت انتساب شان ذبح شدند! از سویی در دورههای مختلف حکومت همقطارانتان از این نیروی دیگری به فراوانی استفاده شد، آیا آنچه مدعیش بودند، اعم از تخصص و کاربلدی و فهم مسئله، در چنته هم داشتند؟ یک نمونه برخی از وزرای دولت فعلی اند که سعی دارید از زیر بار مسئولیتاش با نام اجارهای فرار کنید! آقای عبدی! این نکته را در سراسر مصاحبهتان درست گفتید که مردم فهمیدهاند که صندوق تأثیرگذار است و مشارکت یا عدم مشارکتشان معنادار است. مردم درصدد فهم این نکته هستند که آیا انتخاب اخیرشان برایشان آورده دارد؟ یا تفاوتی به همراه ندارد؟ همچنین در این نکته که این شرایط نیاز به کاتالیزور دارد نیز با شما همدل هستم. اما کاتالیزور این وضعیت را درس گرفتن صادقانه شما و امثال شما از ایدههای شکستخورده تان میدانم. ایده فرهنگی شما با پنجاه سال عقب ماندگی اکنون در غرب در حال درنوردیدن لایههای شکست است. نسخه اقتصادی شما در ۳ دوره هشت ساله هاشمی، خاتمی و روحانی و تا حدی احمدی نژاد درس خود را پس داده و نسخههای اجتماعی و سیاسی شما نیز اگر امکان تحقق پیدا میکرد بعید نبود الان در خصوص مسائل ایرانستان مشغول نگارش بودیم! حکومت اسلامی ما به این نیاز دارد که اگر در صدر حکومت و مشاوران و بدنه و تجربهنگاری داخلی و خارجیاش به سیاست اقتصاد مقاومتی رسید، به علت حضور عناصر نامتجانس دچار پراکندگی سیاستی نشود، چرا که برنامهمحوری ضرورتش وحدت سیاستگذاری و اجرا و تقنین همسو است. حکومت اسلامی ما نیاز دارد که نگاهش در عرصه سیاست داخلی و خارجی استمرار یک خط باشد. دولتش حرفی نزند و مجمع و «شعام»ش حرف و نظری دیگر و در حیطه اجرایی، دخل و تصرفاتی به مانند آنچه در افتضاح برجام رفت را شاهد نباشیم. حکومت اسلامی ما البته به تضاب آراء و نظرات نیاز دارد؛ اما در مقام اجرا نیازمند اتحاد و وحدت عملیاتی است. به صورتی که یک دولت عدالت را به مذبح نبرده و دولتی دیگر با شعار عدالتخواهی به مسند نشیند! کاتالیزوری که شما گفتید از نظر من فرایندی است که در دو سال آینده در پیش است. دو سالی که هم دولت روحانی ظاهرا روی آن حساب باز کرده و هم افرادی چون شما و دوستان اصلاحطلبتان. چرا که حائز برآیندی دو سویه خواهد بود. در برداشت کلی؛ یا دولت آقای رئیسی با استفاده از ظرفیتهای کشور و مبتنی بر برنامههای و سیاستهای کلان، کشور را از این وضعیت بغرنج خارج و در شاخصها خوب عمل خواهد کرد، یا از عهده مینهای گذاشتهشده در مسیرش برنیامده و به ریلی که از قبل برایش طراحی کردهاند (به تعبیر یکی از اعضای دولت) در خواهد غلتید. اگر حالت اول پیش بیاید، به نظر نگارنده و بنا به گفته خودتان اعلام بازنشستگی کرده و مهیای پروژه تاریخ شفاهی شخصی خود شوید تا حداقل بتوانید مایه عبرت ما جوانان باشید. شایان ذکر است که عبدی در مصاحبهاش با روزنامه حیات نو در ۱۰ خرداد ماه سال ۱۳۸۰ گفته بود: «وقتی سیاست را کنار میگذارم که گاف بزرگ در سیاست داده باشم، به نظر من کسی که در سیاست گاف داد، باید کنار برود» کاتالیزور یا محلل در خاتمه عبدی به شکلگیری نیرویی مرکب از اصلاح طلبان و اصولگرایان اشاره میکند که نقش کاتالیزور را در این بن بست بین منتقدان و حکومت بازی خواهد کرد. پرواضح است که این تعابیر نشان دهنده نوع نگاه قابل نقد عبدی به حکومت اسلامی است (که در جای خود باید بدان پرداخت)، اما در عین حال باید پرسید کدام بخش از اصولگرایان و اصلاح طلبان قابلیت رو به روی هم نشستن و اشتراکگذاری نظرات و نظارت متقابل و حل مسائل را دارند. باید گفت پارهای از این جریانها هم اینک نیز در درون نظام سیاسی با یکدیگر تعامل دارند؛ به ویژه بخشی از ایشان که قطبهای به اصطلاح سنتی و بروکرات هر دو جریان هستند، امارهها، خبر از به هم رسیدن و پیوندشان میدهند که البته احتمالا همینها مصادیق مورد نظر عبدی هم هستند. همچنین بخشهایی چون شبهعدالتطلبان نیز در طیفی از دو جریان با یکدیگر تلاقی یافتهاند. باید به آقای عبدی گفت اگر منظورتان اینها هستند شما را به توانایی این افراد در جریان سیاسی خودشان ارجاع میدهم؛ به قولی کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی! جمعبندی آنچه از رهگذر این سخنان آقای عباس عبدی دستگیر تحلیلگر میشود، نشانگر آرزوهای دور و دراز چریکی است که نتوانسته بدانها دست یابد و سعی دارد با مفهومپردازیهای جدید، ایدههای قدیمی خود را بازیافته و برایش بازرگری کند. به نظر می رسد بهتر است جناب عبدی اولاً مسئولیت خود در این مسیر را پذیرفته و ثانیاً نقش جریانش در این دوپارگی نخبگانی را مورد بازخوانی قرار داده و ثالثا نقش مؤثر دولت مورد حمایت خود در ایجاد وضعیت کنونی را منصفانه بشناسد، سپس به فکر چاره برای وضعیت کنونی باشد. چاره کار امثال آقای عبدی در بازگشت از بنبستی است که ۴۰ سال است بدان وارد شده اند. بخشهایی از جریان غربگرا و اصلاحطلبان پس از بیش از سی سال مواجهه انتقادی با تفکر انقلابی، به نظر میرسد که از این رویه خسته شده و ایده ای برای ادامه مسیر قبلی ندارند. باید به این دوستان گفت در آینه نگاه کرده و دنده عقب بگیرید، بازگشت، لزوما انتخاب نادرستی نیست! انتهای پیام/