گزارش ویژه: با عامل اخراج سولشر آشنا شوید!
به گزارش “ورزش سه”، یکی از بهترین ابزارها برای نمایشنامهنویسهایی که به دنبال رسیدن به حالات درونی نقش اولهای خود هستند، روان درمانی یا صحنه مشاوره است. برای مثال تونی سوپرانو را در نظر بگیرید (« من احمقی رقتانگیز هستم. این را از روز اول گفتهام.»)، جلسات درمانی ترک اعتیاد جسی پینکمن در برکینگ بد را به یاد بیاورد یا به تلاش مضحک روی برای درمان خانوادگی در سریال ساکسشن فکر کنید. صحنهای شبیه به این در شرایط فعلی منچستریونایتد در یکی از قسمتهای مستند « همه یا هیچ » آمازون پرایم چطور خواهد بود؟
گفته میشود اولین قدم برای بهبود – سازمانی یا فردی – شناخت و آگاهی پیدا کردن از مشکل است، بنابراین شاید بتوان این موضوع را در فصل چهارم اوله گونار سولسشر بررسی کرد؟ شکافها، نقاط ضعف و تخلفات جمعی ناامیدکننده از کجا رخ دادند؟ چطور تیمی که نایب قهرمان فصل گذشته لیگ برتر شد و سپس یکی از بهترین و پرافتخارترین مدافعان میانی، یکی از آیندهدارترین وینگرهای جوان و یکی از بزرگترین مهاجمان تاریخ فوتبال را جذب کرد، اینطور از داخل از هم پاشید؟ از منظر فوتبالی، چه کسی مقصر این شرایط است؟
البته که گزینه اصلی برای پاسخ به این سوال اوله گونار سولسشر است، هرچند قبول این موضوع که روند فاجعهبار اخیر یونایتد – چهار امتیاز از شش بازی گذشته لیگ و خروج از کورس قهرمانی پیش از هالووین به همراه چهار نمایش ضعیف در لیگ قهرمانان – عواقب مربیگری و/یا تاکتیکهای ضعیف بوده مساوی با پذیرفتن این موضوع است که او تیم را تا جایی که در توانش بوده پیش برده و در مقایسه با توماس توخل، پپ گواردیولا و یورگن کلوپ که هدایت رقبای داخلی یونایتد را برعهده دارند، حداقل دو رده از سطحی که باید پایینتر است.
زمانی که خریدهای خوب این تابستان نمایشهای ضعیف و آشفته را به نمایش گذاشتند، سولسشر بیش از پیش به شخصیتی تنها و ترحم برانگیز تبدیل شد که برق چشمهایش در کنار زمین از بین رفته بود و بیشتر به چشم مربی معمولی دیده میشد که خیلی زود ترفیع گرفته و حالا از پس مدیریت تیم و جلب رضایت مدیران برنمیآید.
انتخاب او به عنوان سرمربی از بسیاری جهات تصمیم جالبی بود. او به عنوان زننده معروفترین گل این باشگاه اساسا مردی از دوران فرگی به حساب میآید و حضور او بازگشت به دی ان ای افسانهای هجومی این باشگاه پس از بازی مالکانه بیهوده لوییس فن خال و ذهنیت بیمار تاکتیکی و روانی تحت هدایت ژوزه مورینیو بود، شخصیتی فروتن و دوست داشتنی که میتوانست پادزهری بر سم جاری شده در رگهای باشگاه به واسطه خودپسندی مربی پرتغالی باشد.
او در ابتدا عملکرد خوبی را به عنوان مربی موقت از خود به نمایش گذاشت، از ۱۲ بازی اولش در لیگ ۳۲ امتیاز کسب کرد و در مرحله یک هشتم لیگ قهرمانان نیز از سد پاری سن ژرمن گذشته تا حس خوب نوستالوژی در باشگاه ایجاد شده و قراردادی سه ساله با او به امضا برسد. شاید این اقدام صرفا تصمیمی عجولانه و هیجانزده از سوی باشگاه بود و حرکت عقلانی این بود که آنها تا پایان فصل صبر میکردند. یونایتد در نهایت از ۹ بازی اخر تنها هشت امتیاز کسب کرد تا به رده ششم سقوط کند.
سال بعد باز هم ۶۶ امتیاز کسب شد اما این بار همین تعداد امتیاز برای قرار گرفتن در رده سوم جدول کافی بود و آنها در دو نیمه نهایی رقابتهای داخلی نیز حضور داشتند. این روند رو به رشد تا فصل قبل ادامه داشت که آنها ۷۴ امتیاز کسب کرده و نایب قهرمان شدند، هرچند حذف از مرحله گروهی لیگ قهرمانان و شکست در فینال لیگ اروپا ناامیدکننده بود. اوله کنترل کار را در دست گرفته بود و شرای خوب پیش میرفت. پس چه اتفاقی رخ داد؟ چه تغییری ایجاد شد؟
بار دیگر واضحترین جواب به این سوال حضور کریستیانو رونالدوست – ظاهرا با دخالت دقیقه ۹۰ سر الکس که مانع از پیوستن او به همسایههای پر سروصدا شد – که نه تنها هویت این تیم را عوض کرد، بلکه شاید شرایط رختکن را نیز تغییر داده و باعث کاهش قدرت کاپیتان و سرمربی شد. شاید حتی رونالدو هم از این موضوع خبر نداشت که بیشتر از این که راه حل باشد، خودش به مشکل تبدیل میشود.
بازگشت یکی از بزرگترین فوتبالیستهای تاریخ، یک فوق ستاره و یکی از نمادهای یونایتد به این تیم رو به رشد منطقی به نظر میرسید، پس چه چیز اشتباه پیش رفت؟ پیراهن نوستالوژیک او بار دیگر به فروش رفت (پس از این که یکی دیگر از مهاجمان با سخاوت از شماره پیراهنش گذشت) و هواداران از خوشحالی این بازگشت تجمع کردند. حس تماشاگران از بازگشت منجی موعود حول محور اولین بازی او شکل گرفت و گزارش جذاب پیتر دروری برای ورود او به ورزشگاه و گلهای جذابش برابر نیوکاسل این موضوع را به تصویر کشید. مفسران از الگوی مثبتی صحبت میکردند که این بازیکن برای بازیکنان جوان حاضر در تیم ترسیم میکرد. مطمئنا بازیکنان برای یاد گرفتن چند مهارت گلزنی در زمین تمرین کرینگتون دور او جمع شدند اما احتمالا سرمربی تیم در آخر مجبور شد به این موضوع اشاره کند که میزان دوندگی هر بازیکن رابطه معکوس با گلهایی که به ثمر میرساند دارد.
بله، کریستیانو گلهایی به ثمر رسانده است، گلهای استثنایی که بعضی از آنها بسیار مهم و حیاتی بودند. او گل اول را در لیگ قهرمانان برابر یانگ بویز به ثمر رساند، پیش از آن که همه چیز خراب شود و با ۱۰ نفره شدن یونایتد، بازیکنان مجبور به دفاع از همان داشته شوند و او نیز به هدایت تیم از روی نیمکت منطقه فنی روی بیاورد، اتفاقی که ممکن بود تحت هدایت فرگوسن یا مورینیو رخ دهد. گل بعدی او گل پیروزیبخش دقیقه ۹۵ برابر ویارئال در خانه بود، بازی که یونایتد در آن حرفی برای گفتن نداشت. سپس نوبت به گل پیروزیبخش دقیقه ۸۱ برابر آتالانتا در خانه رسید که یونایتد را از شکست ۰-۲ در نیمه اول نجات داد (کامبکهای جذابی در فرگی تایم که باعث شد بسیاری از مفسران این سوال را مطرح کردند که اگر آنها برابر تیمی تراز اول قرار بگیرند چه خواهد شد و اتفاقی که رخ داد شکست ۰-۵ برابر لیورپول بود). در نهایت دبل یک امتیازی در برگامو بود که با والی جذاب او در وقت اضافه به دست آمد و شاید باعث نجات این فصل یونایتد شود.
او در لیگ برتر نیز دو گل برابر نیوکاسل را با گلی دیگر در پیروزی نزدیک برابر وستهام ادامه داد. از آن زمان، این بازیکن در شش بازی دشوار و ناامیدکننده تنها یک گل زده است. نشانههایی از رفتارهای گستاخانه با اعتراض در حرکتش به سمت تونل پس از تساوی خانگی برابر اورتون هم دیده شد، دیداری که او از ابتدا روی نیمکت قرار گرفت (که با اعتراض فرگوسن هم همراه بود که هنوز سایه ترسناکش بر اولدترافورد هست)، به علاوه تکل خشن روی کورتیس جونز و کوین دی بروین در دو شکست تحقیرآمیز برابر رقبای قدیمی در اولدترافورد که میتوانست کارت قرمز را برای او به همراه داشته باشد.
آیا این همان الگویی بود که مفسران نزدیک به یونایتد پس از بازگشت رونالدو از آن صحبت میکردند؟ یا شاید هم درباره کمبود دوندگی قابل توجه او خصوصا در فاز دفاعی حرف میزدند؟ آمار ۵.۱۴ پرسینگ در هر ۹۰ دقیقه متعلق به رونالدوست و پایینترین آمار مربوط به مهاجمان حاضر در لیگ برتر به حساب میآید. این عدد در یک سوم هجومی به ۲.۳۶ میرسد که بار دیگر پایینترین آمار بین تمام مهاجمان است (برای مقایسه باید به این نکته اشاره کرد که آمار تیمو ورنر ۱۱.۹ است).
یونایتد فصل گذشته در رده پنجم بیشترین پرسینگ در یک سوم هجومی در ۹۰ دقیقه قرار داشت. آنها این فصل از این نظر شانزدهم هستند و کمترین میزان تکل بین تمامی تیمها را نیز به خود اختصاص دادهاند. بنابراین آیا این کریستیانوست که یونایتد را جلو میبرد یا یونایتد است که کریستیانو را با خود میکشاند؟ شاید این از نظر بسیاری توهین به مقدسات باشد اما آیا آنها بدون او و با استفاده از ادینسون کاوانی فروتن که جایش در نوک خط حمله را به میسون گرینوود جوان میداد بهتر نبودند؟
ظاهرا رونالدوی منجی دلیل اصلی ضعف ساختاری عمیقی است که روند رو به رشد یونایتد را تحت تاثیر قرار داد. و این پیش از پرداختن به این موضوع است که حضور اغراقآمیز او که یکی از چهرههای شناخته شده صعنت رسانه است، چطور قدرت سولسشر را تحت تاثیر قرار داد، جدای از این که چه تاثیری روی بازیکنان قدرتمند حاضر در زمین مانند کاپیتان هری مگوایر (که عملکردی فوق العاده در تیم ملی انگلیس در یورو و یک ماه گذشته ارائه کرد) و رهبران خط میانی شامل مثلث نمانیا ماتیچ، اسکات مک تومینای و فرد داشته است. بعید به نظر میرسد که مک تومینای بتواند به این بازیکن پرتغالی بگوید «عقب بیا و وظیفه لعنتیات را انجام بده». اصلا چه حرفی میتوان به سی آر سون زد؟
مقصر مشترک در هردوی این مسائل دپارتمان جذب باشگاه در زمینه بازیکن (آیا اصلا سولسشر خواهان حضور رونالدو بود؟) و سرمربی است (آیا بازیکنان به سولسشر و کادرش ایمان داشتند؟). اد وودوارد که قرار است در پایان سال جاری میلادی از این باشگاه جدا شود شاید در بسیاری زمینهها توانمند باشد اما به نظر میرسد که نه تنها هیچ منطق آیندهنگرانهای در انتخاب مربیان پس از فرگوسن وجود نداشته، بلکه ظاهرا آنها بدون در نظر گرفتن تعادل تاکتیکی صرفا مشغول خرید بازیکنان تراز اول خلاق برای تیم بودند. شاید شکست در نتیجهگیری با تیمی شامل رونالدو، گرینوود، کاوانی، جیدون سانچو، مارکوس رشفورد، آنتونی مارسیال، برونو فرناندز، پل پوگبا، دونی فن ده بیک و جسی لینگارد ضعف مربیگری سولسشر به نظر برسد اما آیا یک سرمربی جدید میتواند فورا باعث پیشرفت یونایتد شود؟ آیا سرمربی جدید فردی قدرتمند مانند آنتونیو کونته، سرمربی جدید تاتنهام، است که از نیمکتنشین کردن ستارهها هراسی ندارد یا مردی زیرک و حرفهای مانند توخل است؟
توخل فصل گذشته تقریبا یک شبه سیستمش را به ۳-۴-۳ تغییر داد و به قهرمانی لیگ قهرمانان رسید، هرچند او نیز چند بازیکن بزرگ داشت که فوتبالیستهای بهتری بودند و توانستند نقش هافبک دفاعی را به خوبی ایفا کنند: جورجینیو، متئو کواچیچ و انگولو کانته. سولسشر نیز در هفتههای اخیر به استفاده از دفاع سه نفره روی آورد – حضور هفت مدافع یا بازیکنان با ذهنیت دفاعی در زمین طبیعتا جای کمتری برای استفاده از ستارههای خلاق باقی میگذاشت – و همین باعث پیروزی برابر تاتنهام و شکست نه چندان تحقیرآمیز برابر منچسترسیتی در لیگ شد. مصدومیت رافائل واران در نیمه اول بازی برابر آتالانتا در اروپا منجر به بازگشت به سیستم ۱-۳-۲-۴ شد که هیچ انسجام تاکتیکی و باوری به برنامه بازی در آن وجود نداشت.
اصلیترین وظیفه سرمربی این است که هویتی را در تیم جا بیاندازد. این یعنی کمک به بازیکنان برای این که ساختار پویایی و محیطی تیم را درک کند: این که با و بدون توپ در چه جایی، چه زمانی و چرا بدوند، موقعیتهای هجومی و گلهای بر اساس سیستم تیم را خلق کنند، مشتاق پرسینگ باشند و درک ذاتی از این داشته باشند که چه زمانی باید به دفاع برگردند. این مجموعه مهم و پیچیدهای از راهنماییهاست که اتفاقاتی را در زمین رقم میزند که از نظر ما خود به خود رخ داده است.
نشان زیادی از این موضوع در طول دوران حضور سولسشر روی نیمکت یونایتد خصوصا در اولدترافورد (با تنها ۲۷ پیروزی از ۵۵ بازی در لیگ برتر) دیده نمیشد، جایی که ناتوانی در جا انداختن سیستم بازی به این معناست که تیم نمیتواند خودش را به رقبای ضعیفی که دفاع درعمق و ضدحمله را در دستور کار قرار میدهند تحمیل کند. به خصوص در این فصل، یونایتد در هر دو فاز دفاعی و هجومی غیرمنسجم به نظر میرسید، عبور از خطوطش بسیار آسان بود و بیش از حد به درخشش فردی تکیه داشت. آنها در واقع جمعی از بازیکنان بودند که از خط دفاع برای حمله هجوم میبردند، وینگرها کورکورانه جلو میرفتند، هافبکها به دنبال نفوذکنندگانی بودند که وجود نداشتند و بازیکنان خلق کننده موقعیت فضاها را بسته بودند.
مشکلاتی زیادی از سرخوردگی از مالکان تا خریدهای اشتباه و شیوه مربیگری و برنامههای تاکتیکی وجود دارد و شاید حتی از نبود عزم راسخ در بین بازیکنان نیز بتوان نام برد. با توجه به دیدارهای پیش رو برابر واتفورد و چلسی و پس از آن بازی با آرسنال رو به رشد و کریستال پالاس درخشان، شرایط ممکن است برای هوادارانی که هنوز انتظارات اول فصل را دارند بدتر شود. راه حل چیست؟ چطور میتوان خون تازهای به رگهای یونایتد دمید؟
در میان مدت شاید بتوان به جانشینی سولسشر با مربی بزرگ ثابت شدهای اشاره کرد که واکنشهایش پس از بازی بیشتر از عبارات بیمعنی این مربی نروژی باشد که نشان میدهد تمام آن زمان یادگیری از سر الکس در هنگام نشستن روی نیمکت یونایتد به بیهودگی گذشته و صرفا فهمی سرسری از دی ان ای یونایتد بوده است. آنها همچنین باید برای خرید یک هافبک دفاعی درجه یک اقدام کنند، بازیکنی با درک دفاعی، دامنه پاسکاری بالا و ویژگیهای سازماندهی مانند دکلان رایس که بتواند شرایط تیم را تغییر دهد.
در کوتاه مدت و پیش از آن که این بحران به فروپاشی تبدیل شود، آنها باید سبک بازی را به کار بگیرند که نقاط قوت و ضعف فعلی تیم را لحاظ کند: مانند این که عقب کشیدن رونالدو غیرممکن است و او همیشه بازیکنی عالی است که در محوطه جریمه میماند و این موضوع باعث کاهش قدرت تیم در پرسینگ میشود، علاوه براین انتخاب هفت بازیکن با ذهنیت دفاعی باعث استفاده بیشتر از نقاط قوت تیم نمیشود.
تصمیمات سختگیرانهای باید در قبال بازیکنانی گرفته شود که با این طرح سازگاری ندارند (که نیازمند همراهی دقیق تیم جذب بازیکن است) و این اتفاق باید همین حالا یا در بازه زمانی یک یا دوساله رخ دهد. برای مثال، آرون ون بیساکا با وجود تواناییاش به عنوان مدافع تک به تک، توانایی پا به توپ محدودی دارد؛ اگر حملهای خطرناک و ناگهانی روی دروازه تیم شکل بگیرد، او مایه دردسر است.
با توجه به این که سیستم ۳-۳-۴ با حضور برونو و پوگبا به عنوان دو شماره هشت بدون حضور مهاجمان پرسکننده جواب نمیدهد، سولسشر تو گزینه در دسترس دارد. او میتواند به استفاده از دفاع سه نفره در سیستم ۳-۴-۳ (یا ۲-۱-۴-۳ وابسته به حضور برونو به عنوان بازیکن شماره ۱۰ یا مهاجم کناری) اصرار کند که اجازه حضور دو شماره شش با حضور پوگبا و یک بازیکن دیگر به شکلی را میدهد که به کارگیری آن در ۱-۳-۲-۴ ممکن نیست. با این حال، یونایتد برای انجام این کار باید خروجی وینگ-بک راست را بهبود ببخشد – پستی که ریس جیمز این فصل آمار ۱.۳۸ گل و پاس گل در هر ۹۰ را از آن به ثبت رسانده تا پس از محمد صلاح دوم باشد – که به معنای استفاده از سانچو در این پست در کوتاه مدت و فراهم کردن پوشش دفاعی بیشتر با حضور مک تومینای در سمت راست خط میانی است. چنین کاری مشخصا مطابق میل سانچو نیست اما تنها شیوه محتمل برای تطبیق سه بازیکن خلاق و ماهر یونایتد است: رونالدو، پوگبا و برونو که بهترین بازیکن یونایتد پیش از رقیب هموطنش است.
در غیر این صورت، بهترین گزینه شاید استفاده از سیستم ۱-۴-۱-۴ با به کارگیری مک تومینای در عقب خط میانی، وینگرهایی که دوندگی زیادی دارند و مدافعان کناری را مانند سادیو مانه یا گابریل ژسوس پوشش میدهند و دو شماره ۱۰ پشت رونالدوست که پرس درستی دارند و در زمان نیاز تا خط میانی عقب میکشند. هرچند به هیچ وجه امکان ندارد که این دو شماره ۱۰ پوگبا و برونو باشند. در این صورت سولسشر باید تمامی دشواریها را به جان خریده، این بازیکن فرانسوی را کنار بگذارد – که به جز پنج پاس گل در دو بازی اول چندان درخشان ظاهر نشده – و بازیکنی را به کار بگیرد که در کنار برونو (نفر اول لیگ در اقدامات منجر به شوت و پاسهای کلیدی در لیگ) نفوذ کرده و بدود. بهترین گزینه برای این پست لینگارد یا فن ده بیک هستند.
هرچند در نهایت تصمیمها، درک نقش هر بخش در مجموع تیم، تمایل به سختگیری و کار فداکارانه اهمیت بیشتری از پستها دارند. اگر آنها نتوانند هرچه سریعتر شرایط را به کلی تغییر دهند، خیلی زود همگی به روان درمانی نیاز پیدا میکنند.
نویسنده: اسکات اولیور
منبع: رینگر
ترجمه: مژده لاریجانی
بازگشت یکی از بزرگترین فوتبالیستهای تاریخ، یک فوق ستاره و یکی از نمادهای یونایتد به این تیم رو به رشد منطقی به نظر میرسید، پس چه چیز اشتباه پیش رفت؟