تاریخچه هیجانانگیز ظهور توکنهای غیرقابلتعویض؛ دههزار صورتکی که آغازگر انقلاب NFTها بودند
۱۱ ژوئن ۲۰۱۷، اریک کالدرون، هنرمند اهل هیوستون، وبسایت ردیت را باز کرد و نگاهی گذرا به آخرین پستهای آن انداخت. نظرش به لینک مقالهای که کاربری به نام megamatt2000 پست کرده بود، جلب شد؛ «کریپتوپانکس: آزمایشی در حوزه کلکسیونهای دیجیتال مبتنی بر اتریوم». کالدرون روی لینک کلیک کرد و با مجموعهای دههزارتایی از صورتکهای پیکسلی روبهرو شد.
در این وبسایت توضیح سادهای برای این مجموعه نوشته شده بود؛ «اکثر این صورتکها پسرها و دخترهای پانکی هستند؛ اما چند مدل کمیاب هم بین آنها یافت میشود: میمونها، زامبیها و حتی موجودات فضایی.»
کالدرون شروع به کلیک کردن روی این صورتکهای پانکی کرد. هر صورتک هم او را به صفحه جدیدی منتقل میکرد که مشخصات مربوط به آن، مثلا اکسسوریهایی که به تن داشت و اینکه چند صورتک دیگر اکسسوریهای مشابهای داشتند، شرح داده شده بود.
برای مثال، صورتک مردی با کلاه فدورا، عینک قابشاخی و خط ریش جزو پانکهای رایج است و ارزش چندانی ندارد؛ اما صورتک زامبی با پوست سبزرنگ، موی آشفته قرمز و گوشواره بسیار کمیاب است و چند ماه پیش به قیمت ۱٫۶ هزار اتر معادل ۵٫۳۳ میلیون دلار فروخته شد.
وبسایتی که کالدرون کاملا تصادفی از آن سر درآورده بود، پروژه شرکت مشاور فناوری کوچکی به نام لاروا لبز (Larva Labs) بود که تنها دو روز از راه اندازی آن میگذشت. کالدرون هم روی صورتکها کلیک کرد و کلیک کرد و کلیک کرد و بهشدت مجذوب ایده پشت این صورتکهای پیکسلی شد.
کالدرون که خود هنرمندی است که برای خلق آثارش از الگوریتم و کد استفاده میکند، بلافاصله جادوی پشت پروژه کریپوپانکس لاروا لبز را متوجه شد؛ چون این پروژه هم براساس الگوریتمها شکل گرفته بود و متعلق به نوعی دستهبندی هنری به نام هنر مولد (generative art) است که پیشینه آن حداقل به دهه ۱۹۶۰ و ظهور اولین کامپیوترها برمیگردد.
این یعنی زمانی که هنرمندان برای تولید آثار مولد از کامپیوترهای بزرگ و اشتراکی آزمایشگاههای تحقیقاتی استفاده میکردند و به کمک آنها برنامههای سادهای مبتنی بر اصل تصادفی مینوشتند که نقشهای هندسی ایجاد میکرد و از مرزهای خلاقیت انسانی فراتر میرفت.
مقالهی مرتبط:توکن غیر قابل معاوضه (NFT) چیست و چگونه میتوان آن را خرید
البته این صورتکهای پانکی از لحاظ ظاهری شباهتی به آن طرحهای اولیه نداشتند؛ اما آنها هم به کمک نرمافزاری مبتنی بر الگوریتمهای تصادفی ایجاد شده بودند. کالدرون با دیدن آن صورتکهای پیکسلی و به طرز عجیبی کاریزماتیک، به این نتیجه رسید که این پروژه «نبوغ محض» است.
متنی که آن روزها در وبسایت لاروا لبز نوشته شده بود کاربران را تشویق میکرد یکی از این صورتکها را کاملا رایگان برای خود بردارند. شرایطش تنها این بود که در بلاکچین اتریوم، والت رمزارز و در آن معادل ۱۱ سنت پول برای پرداخت هزینه تراکنش داشته باشند.
کالدرون از بلاکچین سر در میآورد و اخیرا یاد گرفته بود قرارداد هوشمند اتریوم بنویسد که اجازه میداد برای دریافت رمزارز، قوانین خاصی تعیین کند. اولین قرارداد هوشمند اتریومی او هدیهای برای فرزند تازه بهدنیاآمده بهترین دوستش بود.
کالدرون ۱۰ اتر (معادل ۱۳۰ دلار آن زمان) را به این قرارداد هوشمند منتقل کرد و چند خط کد برایش نوشت که اجازه نمیداد این دختر بتواند تا پیش از گذشت ۵۵۰ میلیون ثانیه از عمرش، یعنی زمانی که ۱۸ ساله شد، به آن پول دسترسی داشته باشد. این تجربه که یک برنامهنویس مبتدی میتوانست پول را «هوشمند» کند، برای کالدرون شگفتانگیز بود و این فکر را در سرش انداخت که از قراردادهای هوشمند برای انواع مختلف داراییهای دیجیتال استفاده کند.
اتریوم اجازه میداد یک برنامهنویس مبتدی پول را «هوشمند» کند
پروژه کریپتوپانکس البته شباهتی به هدیهای که کالدرون برای نوزاد دوستش در نظر گرفته بود، نداشت و بیشتر شبیه بازارچهای در فضای سایبری بود. این پروژه متشکل از نرمافزاری بود که آثار هنری دیجیتال تولید میکرد و همچنین قرارداد هوشمندی که زیرساختی برای خرید و فروش این آثار ارائه میداد. این صورتکهای پانکی درواقع توکنهای غیرقابلتعویض و منحصربهفردی بودند که سالها پیش از آنکه اصطلاح NFT سر زبانها بیفتد، در بستر بلاکچین قرار گرفتند.
کالدرون هم برای تصاحب تعدادی از این صورتکها مشتاق بود و در والتش، کمی اتر برای پرداخت هزینه تراکنش داشت؛ اما کمیابترین این صورتکها، یعنی میمونها و آدم فضاییها، به فروش رفته و رنگ پسزمینه آنها از آبی به سبز تغییر کرده بود. کالدرون تصمیم گرفت سراغ زامبیها برود که تنها ۸۸ تا از آنها در این مجموعه ده هزار تایی وجود داشت.
تا چشمش به یک صورتک با چشمان قرمز و پوست سبز میافتاد، شماره آن را برمیداشت و با اجرای عملیات قرارداد هوشمند، آن را تصاحب میکرد. وقتی که دیگر اتری برای انجام تراکنش برایش نمانده بود، صاحب ۳۴ کریپتوپانک زامبی، صورتکی که شبیه همسرش بود و یکی دیگر که او را یاد دوستش میانداخت، شده بود.
خیلی زود، تب کریپتوپانکس از وبسایت لاروا لبز به پلتفرم دیسکورد راه پیدا کرد و کلکیسونرها درباره خریدهای خود با هم شروع به بحث کردند. قیمتها هم به سرعت از ۳ دلار به ۱۰۰ دلار و ۳۰۰ دلار افزایش پیدا میکرد. تنها سه هفته از راهاندازی پروژه کریپتوپانکس گذشته بود که یک صورتک آدم فضایی به قیمت ۲۶۸۰ دلار فروخته شد.
دو ماه بعد، یک شرکت سرمایهگذاری کانادایی به نام Axiom Zen از مدل قرارداد هوشمند کریپتوپانکس برای راهاندازی توکنهای غیرقابلتعویض خود موسوم به کریپتوکیتیز (CryptoKitties) استفاده کرد. کلکسیونرها حالا میتوانستند گربههای رنگارنگ با چشمهای برآمدهای را با هم جفت کنند تا موجودات جدیدی تولید شود.
این موجودات جدید هم باز با هم ترکیب میشدند و به فروش میرسیدند. کریپتوکیتیز با ماهیت بازیمانند و وعده سودآوری بالا، آتش NFTها را شعلهورتر کرد، بهطوریکه در عرض چند روز، قیمت گربههای کریپتویی کمیاب به بیش از ۱۰۰ هزار دلار رسیده بود.
یکی از نشانههای واضح نظام سرمایهداری، همین رویاپردازیهای افرادی است که در ۴۰۰ سال گذشته یا به ثروت بادآوردهای دست پیدا کردند یا تمام سرمایه خود را یکشبه از دست دادند. در مرکز تمام این رویاپردازیها هم اعتقاد به ارزش دارایی نهفته است. برای آنکه رویای کریپتو محقق شود، لازم است مردم باور داشته باشند که وقتی فایلی دیجیتال به بلاکچین متصل میشود، میتوان چیزی را که بینهایت کپیپذیر است، منحصربهفرد کرد.
بااینحال، این باور هنوز بین افراد زیادی جا نیفتاده است و گاهی بازار رمزارزها دچار رکودی میشود که از آن به عنوان «زمستان کریپتویی» یاد میکنند؛ اما اگر خوششانس و قوی باشید، میتوانید این زمستانهای سخت را پشت سر گذاشته و با موج بعدی، به سود زیادی دست پیدا کنید.
بهار ۲۰۲۰، کالدرون پنج صورتک زامبیاش را هر کدام به ارزش ۱۵ هزار دلار فروخت و با این پول بههمراه همسرش خانه دومی در تگزاس ساخت و اسمش را «خانه زامبی» گذاشت. اواخر آن سال و با افزایش نجومی ارزش رمزارزها، کالدرون پلتفرم فروش NFT خودش را راهاندازی کرد.
قدرت کریپتوپانک فراتر از تأمین بودجه ساخت ویلای تفریحی یک خانواده بود. این صورتکهای بامزه و البته گرانقیمت، باعث ظهور جامعه کاربری جدیدی شدند و از خانههای حراج هنرهای زیبا سر درآوردند. در یکی از همین حراجیها، صورتک آدم فضایی که ماسک جراحی داشت، ۱۱٫۷۵ میلیون دلار چکش خورد. ارزش کل فروش کریپتوپانکها، یعنی تمام پولی که مردم تا به امروز برای این صورتکها خرج کردهاند، از ۱٫۵ میلیارد دلار فراتر رفته است.
حتی رپرهای آمریکایی، جی-زی و اسنوپ داگ هم صورتکهای پانکی شبیه خودشان را خریده و از آن به عنوان آواتار توییتر استفاده کردهاند. این صورتکها ماهیت و ارزش هنر را زیر سؤال بردهاند؛ اما آیا میتوانند توضیح دهند که چطور گروهی از مردم همزمان به این باور رسیدهاند که تعدادی تصویر و تکنولوژیای که هنوز بهطور کامل شکل نگرفته، میتواند ارزش چنین مبالغ سرسامآوری را داشته باشند؟
ظهور توکنهای غیرقابلتعویض
جان واتکینسون و مت هال، اعضای تیم دو نفره لاروا لبز، در حین صحبت درباره خاطرات کودکی خود بودند که بهطور تصادفی ایده کریپتوپانکها به ذهنشان رسید. آنها از کودکی همدیگر را نمیشناختند؛ اما شباهتهای زیادی با هم داشتند؛ هر دو در انتاریو بزرگ شدند، کارتهای بازی جمعآوری میکردند و در سن کم به کامپیوتر علاقهمند شدند؛ هال پس از کشف آتاری دوستش و واتکینسون هم پس از بازی با کامپیوتر کمودور ۶۴ یکی از دوستانش.
هر دو همچین فارغالتحصیل علوم کامپیوتر از دانشگاه تورنتو بودند و حین کار روی یک پروژه کلاسی بود که با هم دوست شدند. چند سال بعد از دوران مدرسه، بهطور اتفاقی در خیابان به یکدیگر برخورد کردند و درباره عشق مشترک خود به برنامهنویسی خلاقانه شروع به صحبت کردند. کمی بعد با هم کدنویسی را شروع کردند و اسم تیمشان را لاروا لبز گذاشتند.
این دو برنامهنویس کانادایی در سال ۲۰۱۱ اپلیکیشنی را به نام Androidify برای گوگل طراحی کردند که به کاربران امکان میداد مَسکات سبز اندروید را با تغییر رنگ، لباس و اکسسوریهایش شخصیسازی کنند. موفقیت این اپلیکیشن غافلگیرکننده بود و برای مدتی، طرفداران اندروید از این آواتارها به عنوان عکس پروفایل توییترشان استفاده میکردند.
یک روز بهاری در سال ۲۰۱۷، واتکینسون داشت با هال در مورد علاقه خواهرزادههایش به جمعآوری انواع مختلف اسباببازی حرف میزد و اینکه چقدر این شور و شوق او را یاد سرگرمیهای دوران کودکی خودش میانداخت. برای واتکینسون سؤال بود که چه عاملی میتواند فرد را به همان اندازه جمعآوری اسباببازیهای فیزیکی، در مورد جمعآوری کارتهای بازی دیجیتالی به هیجان بیاورد.
مشکل اصلی این بود که چون از هر کالای دیجیتالی میتواند نسخههای نامحدود و یکسانی وجود داشته باشد، هیچ نسخهای از آن خاص نیست که کسی بخواهد برای جمعآوری آن هیجان داشته باشد. برای اینکه چیزی ارزش کلکسیونی بودن داشته باشد، باید کمیاب باشد. به عنوان مثال، شور و شوق خریداران به جمعآوری عروسکهای «بینی بیبیز» شرکت اسباببازی Ty تنها زمانی بالا گرفت که این شرکت تولید برخی از آنها را متوقف کرد.
برای اینکه چیزی ارزش کلکسیونی بودن داشته باشد، باید کمیاب باشد
با این حساب، چطور میشد یک آیتم دیجیتال را کمیاب کرد؟ هال که در مورد بیت کوین چیزهایی خوانده بود، به این نتیجه رسید که بلاکچین که سابقه تراکنشها را در به ترتیب زمانی در خود نگه میدارد میتواند راهگشا باشد. مردم به این خاطر روی بیت کوین قیمت مشخصی میگذارند چون همه در مورد تعداد بیت کوین در گردش توافق دارند. اگر از بیت کوین تعداد نامحدودی وجود داشت، جمعآوری آن بیارزش میشد. هال متوجه شد جواب سؤال واتکینسون در ایجاد نوعی «کمیابی دیجیتال» نهفته است.
هال به تحقیقات خود ادامه داد و خیلی زود به این نتیجه رسید که بلاک چین اتریوم برای شروع بهتر از بیت کوین است؛ چون برخلاف بیت کوین، دارای زبان برنامهنویسی بسیار کاربردی مخصوص خود بود و میشد از آن برای نوشتن برنامههای ساده، از جمله قراردادهای هوشمند که به افراد اجازه میداد در این پلتفرم کاری فراتر از مبادله رمزارز انجام دهند، استفاده کرد.
درواقع، در بلاک چین اتریوم افراد میتوانستند مالکیت داراییهای خود را ثبت کنند، خدمات بیمه ارائه دهند، یک شرکت غیرمتمرکز تأسیس کنند و البته، داراییهای دیجیتال خود را با یکدیگر مبادله کنند. بدینترتیب، هال و واتکینسون شروع به یادگیری یکی از زبانهای برنامهنویسی اتریوم به نام «سالیدیتی» (Solidity) کردند تا به کمک آن قرارداد هوشمند خود را بنویسند.
آنها متوجه شدند که میتوانند به نمایندگی از هر دارایی دیجیتال برای آن چیزی به نام توکن ایجاد کنند. وقتی شخصی تعدادی توکن میخرید، قرارداد هوشمند موجودیاش را ذخیره و به آدرس شناسایی خریدار متصل میکرد. برای هال و واتکینسون، این ایده تنها بخشی از راهحل بود؛ چون توکنهای اتریوم همگی قابلتعویض بودند، درحالیکه این دو برای آیتمهای دیجیتال کلکسیونی خود نیاز داشتند برای تکتک توکنها هویت مشخصی تعیین کنند.
آنها پس از کمی دستکاری کدها متوجه شدند که بلاکچین میتواند آدرس شناسایی کاربران را به شماره اختصاصی توکنی که خریدند، متصل کند. با همین تغییر جزیی این دو نفر راهی پیدا کردند تا توکنهای قابلتعویض را به توکنهای غیرقابلتعویض تبدیل کنند و این تولد رسمی NFTها بود.
تولد کریپتوپانکها
واتکینسون مدتی بود که داشت روی طراحی مجموعهای از کارتهای دیجیتال کار میکرد که آنقدری جذاب بودند که ارزش جمعآوری داشته باشند. او تعدادی صورتک ساده بههمراه اکسسوریهای مختلف طراحی کرد و سپس سراغ توسعه نرمافزاری برای تولید «هنر مولد» رفت که میتوانست این صورتکها و اکسسوریها را بهطور تصادفی در هزاران ترکیب مختلف و کاملا منحصربهفرد کنار هم بچیند.
طراحی این صورتکها حس و حال پانکی داشت تا به قول او، با روحیه ضدفرهنگ و ضدسیستم هواداران رمزارز سازگار باشد. زمانی که کار مولد تقریبا تمام شد، واتکینسون به هال پیوست تا با همکاری همدیگر مارکتپلیسی برای قرارداد هوشمند خود ایجاد کنند تا مردم بتوانند در این بستر به خرید و فروش این صورتکهای پانکی بپردازند.
بزرگترین مشکل تیم لاروا لبز این بود که چطور این صورتکها را به بلاکچین اتریوم بیاورند. اگر میخواستند تمام این دههزار صورتک را جداگانه آپلود کنند، کارمزد تراکنش سر به فلک میکشید و اگر این صورتکها در بلاکچین نبودند، آیا کسی باور میکرد که با خرید آنها، صاحب واقعیشان است؟
واتکینسون و هال تصمیم گرفتند سراغ راهحلی ناقص بروند؛ به جای اینکه خود تصاویر را به بلاکچین بیاورند، هش مربوط به آنها را در بستر بلاکچین قرار دادند که نوعی فرایند رمزنگاری یکطرفه است و مهندسی معکوس آن هم غیرممکن. آنها تمام ده هزار صورتک را در یک تصویر ترکیب کردند و در الگوریتم هشینگ موسوم به SHA-256 قرار دادند تا برای این تصویر ده هزار صورتکی، یک امضای ۶۴ رقمی ایجاد کند.
هال این شماره را در قرارداد هوشمند خود گنجاند تا اگر کسی سعی کرد تصویر اصلی را دستکاری کند (مثلا صورتک رایج خود را به صورتک کمیاب آدم فضایی تبدیل کند)، به کمک الگوریتم بتوان جعلی بودن این صورت را مشخص کرد. تنها صورتکهای اصلی میتوانستند همان امضای ۶۴ رقمی گنجانده شده در قرارداد هوشمند را ایجاد کنند.
واتکینسون و هال ابتدا هزار صورتک را برای خودشان برداشتند و بعد قرارداد هوشمند را در بلاکچین عرضه کردند و لینک وبسایتشان را در ردیت و توییتر گذاشتند. اوایل استقبال زیادی از پروژه آنها نشد. در پنج روز اول، چند نفر از جمله کالدرون، موفق شدند کمیابترین پانکها را از آن خود کنند؛ اما هنوز تعداد زیادی از صورتکها بدون صاحب مانده بود. تا اینکه در ۱۶ ژوئن، وبسایت تکنولوژی Mashable مطلبی با این عنوان خیرهکننده منتشر کرد: «این پرژوه مبتنی بر اتریوم میتواند طرز نگرش ما را به هنر دیجیتال تغییر دهد».
مقالهی مرتبط:آموزش گامبهگام ساخت و فروش NFT
در عرض ۲۴ ساعت بعد از انتشار این مطلب، همه صورتکها فروش رفتند. یکی از افرادی که این مطلب را دیده بود، به تنهایی ۷۵۸ مورد از این پانکها را برای خودش برداشت.
ظرف چند روز، کلکسیونرها شروع به خرید و فروش این صورتکها کردند؛ اما بلافاصله با یک مشکل جدی مواجه شدند. هنگامی که شخصی سعی میکرد یک صورتک بخرد، باگ فاجعهآمیزی در قرارداد هوشمند باعث میشد هزینه پرداخت شده به جای انتقال از خریدار به فروشنده، مستقیماً به خریدار برگردد. بدینترتیب، خریدار خوشبخت بدون پرداخت هزینه صاحب صورتک شده بود و سر فروشنده کلاه میرفت.
تقریبا ۱۲ نفر با این مشکل روبهرو شدند تا اینکه هال و واتکینسون در وبسایت و توییتر خود اعلام کردند مبادله صورتکها متوقف شود. آنها چند روز بعد یک قرارداد هوشمند جدید نوشتند که در آن تمام مبادلات پیشین لغو شد و بدین ترتیب، اوضاع سروسامان گرفت. لاروا لبز سپس کانالی در دیسکورد ایجاد کرد تا کلکسیونرهایی مثل کالدرون بتوانند درباره جزییات صورتکهایی که جمع کرده بودند، شخصیتهایی که برایشان خلق کرده بودند و پروژههای دیگری مرتبط با مجموعههای دیجیتال با یکدیگر صحبت کنند.
ورود کریپتوپانکهای دیجیتالی به دنیای واقعی
اولین باری که آن بریسگردل پای سخنرانی واتکینسون درباره آثار هنری مبتنی بر بلاکچین در منهتن نشست، مصمم شد با اعضای لاروا لبز ملاقاتی داشته باشد. بریسگردل آن زمان کارشناس عکس در حراجی کریستیز بود و در حدود ۱۰ سالی که در این حراجی حضور داشت، متوجه شده بود که تأیید اصالت یک اثر چقدر کار دشواری است.
افزونبراین، قانع کردن خریدار به کمیاب بودن عکس هم چالشبرانگیز بود؛ چون اگر عکاس هنوز در قید حیات بود، ممکن بود روزی تصمیم بگیرد از آن عکس، نسخههای بیشتری چاپ کند. برای همین، پروژه کریپتوپانکس و بلاکچین راهحل هیجانانگیزی برای هر دو مشکل بودند.
از نظر بریسگردل، پروژه واتکینسون و هال شبیه آثار هنری اندی وارهول، از بنیانگذاران هنر پاپ بود. او این دو نفر را به رویدادی حول محور بلاکچین دعوت کرد که قرار بود در حاشیه حراجی کریستیز در لندن برگزار شود. بدین ترتیب، واتکینسون و هال به لندن رفتند و برای جمعیتی حدود ۳۵۰ نفر در مورد هنر کریپتو صحبت کردند. در حین سخنرانی هال، مجری برنامه از او پرسید: «وقتی مردم یک صورتک کریپتوپانک میخرند، دقیقا صاحب چه چیزی شدهاند؟»
منظور مجری از طرح این سؤال این بود که آیا این تصاویر در بلاکچین قرار داشتند یا خیر. هال از پاسخ صریح طفره رفت؛ چون این صورتکها هنوز در بلاکچین قرار نگرفته بودند؛ فقط هش مربوط به آنها در بلاکچین بود. بااینحال، در پاسخ گفت «با خرید این کریپتوپانکها، شما صاحب آیتمی در بلاکچین خواهید شد و سابقهای از مالکیت آن به نام شما ثبت میشود. شما حق فروش آن را در آینده دارید.»
پس از سخنرانی، نمایشگاهگردانی به نام گئورگ باک از هال و واتکینسون خواست تا در گالری هنری او در زوریخ سوییس، آثار خود را به نمایش بگذارند و آنها هم قبول کردند. این دو برنامهنویس جوان تصمیم گرفتند از ۱۲ صورتکی که مالکیت آنها در اختیار خودشان بود، پرینت بگیرند و بعد آنها را داخل پاکتی بههمراه عبارت عبور اتریوم برای دسترسی به والتی که صورتکهای دیجیتال در آن قرار داشت، برای نمایش در این گالری ارسال کنند. بعد، این پاکتها را با مهری سفارشی بهشکل یکی از این کریپتوپانکها مهروموم کردند، داخل جعبههای محافظ قرار دادند و به سوییس ارسال کردند.
در گالری زوریخ، نُه پرینت از این کریپتوپانکها به نمایش درآمد و سه تای دیگر در انبار گذاشته شد. تا باز شدن نمایشگاه، بیشتر این صورتکها به فروش رفته بودند. چند روز بعد، واتکینسون به نیویورک برگشت و ۱۲ پرینت دیگر از این صورتکها را به نمایشگاه فرستاد و تمام این ۱۲ پرینت نیز فروخته شد؛ اما آیا این دو میتوانستند پیوند بین اثر هنری و بلاکچین را از آنچه بود، محکمتر و سرراستتر کنند؟
آوریل ۲۰۱۹ بود که واتکینسون و هال پروژه هنر مولد Autoglyphs را عرضه کردند؛ اما این بار خود مولد در قرارداد هوشمند گنجانده شده بود. وقتی کسی یکی از این آثار هنری را میخرید، تراکنش بلاکچین مربوط به این خرید، مولد را به کار میانداخت تا طرح منحصربهفرد دیگری در بلاکچین ایجاد کند.
نرمافزار Autoglyphs طوری طراحی شده بود تا ۵۱۲ اثر هنری متشکل از خطوط و دایرههای سیاه و سفید را که شبیه کد QR یا دانه برفی انتزاعی بهشکل مربع کنار هم قرار گرفته بودند، تولید کند. در این آثار هندسی، دیگر خبری از صورت و شخصیتپردازی شبیه صورتکهای کریپتوپانک نبود و ارزش هر کدام از آنها ۰٫۲ اتر، معادل ۳۵ دلار آن زمان بود.
قرارداد هوشمند این پروژه بهگونهای نوشته شده بود که هزینه پرداخت شده برای هر اثر به عنوان کمک مالی مستقیم به آدرس والت سازمان غیرانتفاعی تغییرات اقلیمی فرستاده میشد؛ اما آن زمان، چندان به آینده این پروژه خوشبین نبودند و واتکینسون بعید میدانست دیگر کسی به NFTها اهمیتی بدهد.
البته هنوز برخی از هواداران پروپاقرص کریپوتوپانک بودند که با اشتیاق فراوان آثار هنری این دو را دنبال میکردند و بدین ترتیب، تمام ۵۱۲ اثر Autoglyphs در چند ساعت به فروش رفتند؛ اما باقی دنیا توجهی به این آثار نکردند و در گالری زوریخ، تنها یکی از پرینتهای Autoglyph فروخته شد.
آنچه که هال و واتکینسون از آن بیخبر بودند، تغییر فصل کریپتو بود. در عرض چند ماه، خرید و فروش صورتکها افزایش یافت، قیمت رمزارزها به سرعت برق و باد بالا رفت و زمان به محبوبیت رسیدن NFTها فرا رسید.
کریپتوپانکها؛ فرشتگان نجات هنرمندان حوزه NFT
ژانویه ۲۰۲۱، هنرمندی به نام کلر سیلور متوجه شد کاربران توییتری در حال صحبت دربارهی کریپتوپانکس هستند و برای خرید NFTها مبالغ هنگفتی پرداخت میکنند. دیدن این شور و هیجان او را تشویق کرد در دو پلتفرم Rarible و OpenSea، توکنهای غیرقابلتعویض خودش را ایجاد کند و به فروش بگذارد.
سیلور برای اولین اثر هنرشاش که چند روز بعد تولید کرد، ۵۰ دلار هزینه تراکنش اتریوم پرداخت کرد و آن را به قیمت ۰٫۵ اتر (۶۳۰ دلار) به فروش گذاشت؛ اما کسی آن را نخرید. اینجا بود که یاد چند صورتک پانکی افتاد که چند سال پیش از وبسایت لاروا لبز خریداری کرده بود و متوجه شد افرادی که از این صورتکها به عنوان آواتار خود استفاده میکنند، در بحثهای آنلاین نفوذ بیشتری دارند؛ گویی داشتن این صورتکها ذکاوت یا شم سرمایهگذاری آنها را به دیگران اثبات میکرد.
بهگفته صاحبان کریپتوپانک، آدم به تدریج به هویت دیجیتالیاش تبدیل میشود
یک ماه بعد، سیلور عکس پروفایل توییترش را به صورتک شماره ۱۶۲۹ که دختری با موی صورتی و کلاه مشکی بود، تغییر داد. با این کار هر ماه، هزاران فالوور به پروفایلش اضافه میشد و از کاربران توییتر مرتب برای خرید NFTهایی که تا همین یک ماه پیش کسی به آنها اهمیتی نمیداد، پیام دریافت میکرد. سیلور در مدتی کوتاه توانست با فروش NFTهای خود، حدود ۶ هزار دلار به دست آورد که برای پرداخت اجاره و مخارج خانه تا شش ماه کافی بود. اینجا بود که سیلور فهمید توییتر و دیسکورد فرشتگان نجات او هستند.
تابستان که تمام شد، محبوبیت سیلور در پلتفرمهای آنلاین رو به افزایش بود؛ اما فروش NFTهایش نامنظم بود و گاهی هفتهها بدون فروش حتی یک توکن سپری میشد. در یکی از روزهایی که بهشدت به پول نیاز داشت، یکی از کریپتوپانکهایش را به قیمت ۶۳ هزار دلار فروخت و کمی بعد یکی از آثار خودش نیز به قیمت ۱۸ هزار دلار به فروش رفت. سیلور که حالا ظاهر واقعیاش را بهشکل آواتار کریپتوپانکی اکانت توییترش درآورده بود، احساس میکرد در متاورس زندگی میکند و دنیای فیزیکی دست و پای او را بسته است.
مقالهی مرتبط:متاورس چیست و کی قرار است در آن زندگی کنیم؟
در دنیای فیزیکی باید غذا میخورد، میخوابید و دارو مصرف میکرد. اکثر روز را در خانه میماند و دوستان زیادی هم نداشت که با آنها معاشرت کند؛ اما در دنیای مجازی دوستان زیادی داشت که مثل او صاحبان کریپتوپانک بودند. برای سیلور دنیای واقعی سالها است که دیگر صفایی نداشت.
«از صاحبان کریپتوپانک زیادی شنیده بودم که آدم به تدریج به هویت دیجیتالیاش تبدیل میشود.» سیلور انتظار نداشت این اتفاق برای او بیفتد و نگران بود تبدیل شدن به صورتکش اتفاق رقتانگیزی باشد؛ اما در آخر به این نتیجه رسید که این موضوع اهمیتی ندارد. همین صورتکها بودند که سکوی پرتاب او به سمت موفقیت بودند و با همین صورتکها بود که حالا جامعهای داشت که به آن تعلق داشت.
پلتفرم آرت بلاکس و جادوی دیسکورد
در گوشه دیگری از دنیای کریپتوپانکها، اریک کالدرون، همان قهرمان خوششانس اول داستان که موفق شد پیش از همه صورتکهای کمیاب زامبی را از آن خود کند، چهار سال بود که مشغول جمعآوری این صورتکها و رویاپردازی درباره راهاندازی فروشگاه خود برای تبادل آثار هنری مولد مبتنی بر بلاکچین بود.
کالدرون در سال ۲۰۱۸ چندین صورتک زامبیاش را فروخت تا با پول آن برای تحقق رویایش، برنامهنویس استخدام کند. اواخر نوامبر ۲۰۲۰، کالدرون پلتفرم آرت بلاکس (Art Blocks) را بهعنوان جایی برای فروش آثار مولد هنرمندان راهاندازی کرد؛ اما خیلی زود، این وبسایت به چیزی بیشتر از رویای اولیه کالدرون تبدیل شد.
در پلتفرم آرت بلاکس هر چند روز یا چند هفته یکبار، پروژه هنری مولد جدیدی شبیه Autoglyphs عرضه میشد که هر پروژه، بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ اثر تولید میکرد. درست مثل Autoglyphs، این مولدها در خود قرارداد هوشمند گنجانده شده بودند تا هر بار کسی با پرداخت اتر، یکی از این آثار را میخرید، تراکنش بلاکچین، الگوریتم را فعال میکرد تا اثر جدید و تصادفی دیگری به عنوان هدیهای غافلگیرکننده در والت کریپویی خریدار قرار میگرفت.
بااینحال برخلاف Autoglyphs که به زبان سالیدیتی نوشته و در بلاکچین اجرا میشد، کد پلتفرم آرت بلاکس به زبان جاوا اسکریپت نوشته شده و در مرورگر اجرا میشود؛ ویژگیای که باعث میشود آثار تولید شده در این پلتفرم از لحاظ ظاهری جذابتر باشند و نسبت به پروژه صورتکهای لاروا لبز، به قدرت رایانشی بیشتری نیاز داشته باشند.
تا هشت ماه اول شروع کار پلتفرم آرت بلاکس، کالدرون هر اثر را بیش از هزار دلار قیمتگذاری نکرد تا کاربران قدرت خرید آنها را داشته باشند؛ اما هر بار پروژه جدیدی عرضه میشد، خریداران مشتاق به دیسکورد آرت بلاکس و بلاکچین سرازیر میشدند و تمام آثار باقیمانده را در عرض چند دقیقه میقاپیدند. سرورهای دیسکورد هم تا هفتهها و ماهها بعد از هر خرید پر از بحث و گفتوگو میان افرادی بود که موفق شده بودند زودتر از دیگران این آثار را از آن خود کنند.
کالدرون به این موضوع پی برد که آن حس تأیید اجتماعی که کلکسیونرها در چترومها به دنبالش بودند، به اندازه خود اثر هنری ارزشمند است؛ اینکه بحث و گفتوگو بخش بزرگی از چیزی بود که آرت بلاکس را این چنین اعتیادآور کرده بود. بهگفته کالدرون، هرچه قدر هم که هنر مولد خاص و ارزشمند باشد، بدون کمک دیسکورد به جایی کنونیاش نمیرسید.
هر ماه هزاران کاربر جدید به وسوسه خرید آثار هنری تقریبا مقرونبهصرفه، لذت شکار و حضور در محیط اجتماعی حاضر و آماده، به دیسکورد آرت بلاکس میپیوستند؛ اما صرفا این شور و هیجان نبود که آرت بلاکس را یکشبه به چنین درجه از محبوبیت رساند؛ بلکه وعده رسیدن به سرمایهای بزرگ و بیدردسر بود.
طبق تخمین کالدرون، حدود نیمی از خریداران آرت بلاکس بلافاصله آثارشان را به مارکتپلیس NFT اوپنسی (OpenSea) منتقل میکنند که در آنجا ارزانترین اثر، ۳ هزار دلار ارزش دارد. کالدرون از اینکه هنرمندان با فروش ثانویه هر اثر، ۵ درصد به دست میآوردند، خوشحال بود؛ اما از اینکه قیمتهای پایین این آثار هنگام عرضه اولیه راهی برای به جیب زدن سریع پول شده بود، رضایت خاطر نداشت. حتی بدتر اینکه فاصله زیاد بین قیمت اولیه اثر و قیمت فروشهای بعدی باعث شده بود تعداد زیادی از خریداران با ارتشی از باتها از کاربران انسانی جلو بزنند و زودتر از آنها آثار عرضه شده را با قیمتهای پایینتر خریداری کنند.
این شد که کالدرون تصمیم گرفت ساختار قیمتگذاری آرت بلاکس را تغییر دهد. آگوست آن سال، آرت بلاکس با فرمت حراجی هلندی شروع به فروش آثار کرد که در آن قیمت آثار در بالاترین حد خود شروع میشود و بعد پایین میآید تا سرانجام توسط خریدار، تصاحب شود. البته این تغییر مشکل باتها را بهطور کامل حل نکرد؛ اما کار آنها را برای خرید آثار دشوارتر کرد.
غافگیریهای ارزشمندی بهشکل اردک، غاز و گل لاله
سوم سپتامبر، پروژهای به نام تروسِتس (Trossets) در آرت بلاکس عرضه شد که هنرمند آن، آنا کارراس، مدرس کدنویسی خلاقانه در بارسلونا است. طبق انتظار، حراجی هلندی این مجموعه با روند کندی شروع شد و هر اثر ۱۵ اتر (تقریبا ۶۰ هزار دلار) قیمتگذاری شد. زمانی که قیمت هر اثر به ۵ اتر (۱۹٬۸۰۰ دلار) رسید، مناقصه بالا گرفت و آشوبی به پا شد؛ بهطوریکه بهزودی تمام هزار اثر این مجموعه به فروش رفت.
کل این پروژه حدود ۱۰ میلیون دلار ارزش داشت که با احتساب ۱۰ درصد حق آرت بلاکس و ۲ میلیون دلار اهدایی به دو خیریهای که خود هنرمند انتخاب کرده بود، در پایان و بدون لحاظ کردن مالیات، معادل ۷ میلیون دلار اتر نسیب کارراس شد. سه هفته بعد، کلکسیونرهای تروستس متوجه طرح غافلگیرانهی جالبی در یکی از این آثار شدند. در فضای خالی دور لولههای سبزرنگ مارگونه و دایرههای پراکنده، به نظر میرسید صورت چند بچه اردک نمایان است. کارراس هم با دیدن واکنشهای خریداران به وجد آمد و تأیید کرد در بعضی از تروستها، صورت اردک و پرندههای دیگر نهفته است.
همین توییت کافی بود تا تمام صاحبان تروست را به کندوکاو در آثار خریداری شده بیندازد. یکی از آنها موفق شد دو اردک پیدا کند که نوکهایشان را به هم زده بودند. چند روز بعد، یکی دیگر گفت بعد از ساعتها خیره شدن به یکی از این آثار توانسته طرح یک اژدها، پرنده، فیل، جای پنجه و میکی ماوس ببیند. اثر دیگر هم پر از سفینههای موجودات فضایی بود. خود کارراس هم به یکی از خریداران گفت اثر متعلق به او طرحی از یک پروانه دارد. این اتفاقها کمک کرد قیمت برخی از آثار میزبانی شده در آرت بلاکس بهشدت افزایش یابد و در جدول باارزشترین NFTهای دنیا، به جمع موجودات فضایی، میمونها و زامبیهای کریپتوپانک بپیوندد.
درحالحاضر، یکی از باارزشترین آثار آرت بلاکس، پروژه رینگرز (Ringers) اثر هنرمند و برنامهنویسی به نام دمیتری چرنیاک است که در آن، مولد هزار نسخه مختلف از رشتهای پیچیده شده به دور چینش تصادفی از دایرهها را تولید کرده است.
مدت کوتاهی بعد از آنکه این آثار در بلاکچین قرار گرفت، کلکسیونرهای حاضر در کانال دیسکورد آرت بلاکس چرنایک متوجه شدند یکی از این آثار برجستهتر از بقیه است و پرندهای گردن سفید با بالهای زرد کشیده را تداعی میکند. چرنیاک و دیگر هواداران NFT بلافاصله آن را «غاز» نامیدند. ۲۷ آگوست، اثر غاز به قیمت ۵٫۸ میلیون دلار فروخته شد و کمی بعد، در یک گالری فیزیکی در هنگکنگ به نمایش درآمد.
در مجموعه فیدنتزا، اثر تایلر هابز که از رُبانهای رنگارنگ در اندازههای مختلف تشکیل شده، نیز یکی از اثرها از بقیه برجستهتر بود. در این اثر که به «گل لاله» معروف است، نوارهای رنگی شبیه گلبرگ کنار هم قرار گرفتهاند و طرحی از گل لاله را به تصویر کشیدهاند. یکی از کلکسیونرها به نام punk6529@ که آواتار توییترش یکی از صورتکهای کریپتوپانکی است و بههمیندلیل بیش از ۱۸۰ هزار فالوور دارد، اثر «گل لاله» را به قیمت ۳٫۳ میلیون دلار خرید و اعلام کرد هیچگاه قصد فروش آن را ندارد.
او در توییتی یادآوری کرد که تا به حال چندین بار دنیای کریپتو با حباب اقتصادی گل لاله در دهه ۱۶۳۰ مقایسه شده و نوشت: «ده سال است که دشمنان ما از گل لاله علیه ما استفاده کردهاند. امروز ما با یکی از چشمگیرترین آثار روی بلاکچین، گل لاله را به عنوان نمادی برای رمزارز برمیگزینیم.»
اگر پرداخت این حجم از پول برای خرید چیزی به پیشوپاافتادگی یک فایل JPEG عجیب و احمقانه به نظر میرسد، یادآوری میکنیم که کلکسیونرها تاکنون فضای خالی، گالری تعطیل شده و یک موز چسبیده به دیوار را هم خریدهاند. دنیای هنرهای زیبا هیچگاه با چنین دغدغههایی از پیشروی باز نمانده است. هنرِ مفهومی در عین حال که سرمایه است، میتواند راهی برای متمایز کردن خود به عنوان فردی ثروتمند و آیندهنگر باشد.
وقتی گزارشگری از گالریداری که موز چسبیده به دیوار را به نمایش گذاشته بود، درباره فروش ۱۲۰ هزار دلاری آن پرسید، گفت ارزش هنری این موز به همین است که کسی برای خرید آن پول داده است. بهگفته این گالریدار، کلکسیونرها «برای یک ایده، برای یک گواهی پول میدهند» و خرید آثار رینگر، فیدنتزا یا صورتکهای پانکی هم علاوه بر اینکه سرمایهگذاری هنگفتی است، یک ایده و گواهی و عضویت فوری در جامعه کاربری جدیدی را برای کلکسیونرها به ارمغان میآورد.
هواداران NFT به کریپتوپانکها به چشم عتیقههای دیجیتال نگاه میکنند
این افراد همانطورکه تصمیم گرفتند کلکسیونهای دیجیتالی ارزش جمعآوری دارد، به همین شکل هم به این باور رسیدند که NFTهای آنها پرفروش خواهد بود. این باور البته نوعی ساخت اجتماعی است و ارزش هنر هم همین است. به همین شکل بود که ایو کلن، نقاش فرانسوی توانست هشت نسخه از «منطقه حساسیت تصویری غیرمادی» را که چیزی جز فضای خالی نبود، بفروشد. درواقع، ارزش معیاری است که در تعاملات انسانی ایجاد میشود.
چند ماه پیش، مت هال از اینکه پروژه کریپتوپانکس لاروا لبز به یک خردهفرهنگ تبدیل شده و تاجایی پیش رفته که یک شبکه اجتماعی ایجاد کرده، ابراز شگفتی کرد. افراد از بیرون میبینند که صاحبان این صورتکها اوقات خوشی دارند و میخواهند آنها نیز در این اوقات خوش سهمی داشته باشند؛ و این همان چیزی است که تب رویای NFTها را برافروختهتر میکند. این روزها، هواداران NFT به صورتکهای کریپتوپانک به چشم عتیقههای دیجیتال نگاه میکنند؛ حتی موزه هنرهای معاصر میامی و ابرشرکت چندملیتی ویزا کارت هم یکی از این صورتکها را خریداری کرده است.
ورود رسمی کریپتوپانکها به بلاکچین
پروژه کریپتوپانکس با تمام ارزش و اثرگذاری، هنوز یک نقطهضعف اساسی در طراحی داشت؛ اینکه تصاویر به جای آنکه خودشان در بلاکچین باشند، تنها هش مربوط به آنها در بلاکچین قرار داشت. چند ماه پیش، کالدرون بههمراه یکی از دوستانش با پیشنهادی برای حل این نقطهضعف پیش واتکینسون و هال رفت.
از نظر کالدرون، این صورتکهای پانکی پیکسلها و ریزهکاریهای اضافی زیادی داشتند؛ ازاینرو، به واتکینسون و هال الگوریتمی نشان داد که میتوانست مجموعه تصاویر کرپیتوپانک را فشرده کند و برنامه سبکی برای آنها نوشت که میتوانست دوباره این تصاویر فشرده شده را به اندازه اصلی بازگرداند.
واتکینسون و هال از این ایده بهشدت استقبال کردند و به کمک جامعه کاربری خود توانستند این مشکل را برای همیشه حل کنند. با کمی تغییر در کد این الگوریتم، قرارداد هوشمند جدیدی برای کریپتوپانکس نوشته و منتشر شد و بدینترتیب، این صورتکهای چند میلیون دلاری سرانجام بهطور رسمی به بلاکچین راه پیدا کردند.
روزی که دو برنامهنویس کانادایی پروژه کریپتوپانکس (CryptoPunks) را راهاندازی کردند، روحشان خبر نداشت با این کار جرقه انقلابی مبتنی بر بلاکچین را رقم زدهاند. این داستان هیجانانگیز تولد و دنیاگیری NFTها است.