درباره‌ی نمایش «صندلی‌ها» به کارگردانی «نجات نجم‌ماجد» – عراق

خبرگزاری فارس، گروه تئاتر: «صندلی‌ها» به کارگردانی «نجات نجم‌ماجد» از گروه تئاتر هوار کرکوک از کشور عراق روز سه شنبه و چهارشنبه نوزدهم و بیستم بهمن‌ماه در سالن سنگلج به‌روی صحنه رفت. این نمایش را از سه جنبه می‌توان بررسی کرد.  اول با دیدگاه دراماتورژی، دوم کارگردانی و سوم عناصر دیگر از قبیل نور، طراحی‌صحنه، بازیگری و… 

    خوب می‌دانیم که سبک نمایشنامه‌های «اوژن یونسکو» ابزورد است. یونسکو در نمایشنامه‌ی «آوزاه خوان طاس»، «مستاجر جدید»، «کرگردن‌ها» و… به‌خوبی در دل ژانر، تلاش کرده تا با دیدگاه نیهیلیستی از بین رفتن اصالت روابط انسانی و عاطفی را در شکل انیمیشن گونه‌ای نشان دهد. یکی از آثار این نمایشنامه‌نویس پوچ‌گرا «صندلی‌ها» است. بعدها برخی صاحب‌نظران معتقد بودند که نباید به این دسته از نویسندگان پوچ‌گرا گفت بلکه آنها در پی نقد فضای مدرنیته هستند که انسان‌ها پس از پایان جنگ‌های جهانی درگیر آن بودند.

 «صندلی‌ها» داستان یک پیرزن و پیرمرد نودوپنج ساله است که با نوشتن نامه‌های متعدد برای امپراطور و دیگران قصد دارند مهمانی بگیرند؛ خودشان صندلی‌ها را چیده‌اند تا میهمانان بیایند و روی صندلی‌ها بنشینند. حال آنکه وقتی مهمان‌ها می‌آیند قابل دیدن نیستند و از سوی دیگر سخنرانی که دعوت کرده‌اند کرولال است. با این اوصاف، این‌دو خود را از پنجره به دریا  می‌اندازند و خودشان را می‌کشند.

 این اثر از یک جنبه به‌شدت به نمایشنامه‌ی «مستاجر جدید» شبیه است. از دیدگاه مفهوم تکثر وسایل «صندلی‌ها» فقط در روند و پروسه‌ی ازدیاد صندلی‌ها شکل می‌گیرد؛ اما در «مستاجر جدید» تمامی وسایل تبدیل به یک هیولا می‌شوند که جایی برای زندگی آدمی نمی‌گذارد. مساله‌ی دیگر ایهام معنایی در صندلی میهمانان برجسته از نویسنده، شاعر، عکاس، ژنرال و… است. حال وقتی مهمانان می‌آیند، اساسا دیده نمی‌شوند و تنها سخنران کرولال دیده می‌شود که آنهم عاجز از بیان مفهوم و منظور است و ژنرال که می‌آید ولی دیده نمی‌شود.

 با این نظر می‌توان گفت که اساسا کل صحنه مملو از صندلی‌های بی‌شمار است و پیرزن و پیرمردی که فقط آنها میهمانان را می‌بینند. دقیقا تصویرسازی میهمانان مهم‌ترین شاخصه‌ی گروتسک و ترس‌آور و درعین‌حال کمیک می‌تواند باشد. همچنین مرگ پیرزن و پیرمرد که قاصر از بیان معنا و هدفی هستند که قصد داشتند آن‌را بیان کنند و نتوانستند. درواقع این دو کاراکتر هر روز بیشتر و بیشتر بی‌معنایی و قاصر بودن از بیان معنا و رسیدن به هدف‌شان در روابط انسانی را نشان می‌دهند. «صندلی‌ها» گروتسک است؛ ایهام و ابهام در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. این ایهام و ابهام همواره در زندگی انسان مدرن وجود دارد؛ تنها تسری دادن ابهام و ایهام و چندگانگی معنایی است که به‌تصویر کشیده می‌شود. گروتسک به آن دسته از کمدی‌هایی گفته می‌شود که در آن مخاطب از وحشت‌، قدرتِ خندیدن ندارد؛ گاه می خندد و گاه وحشت می‌کند و میان خنده و وحشت می‌ماند. ضمن آنکه در گروتسک کاراکترها کاملا کاریکاتورگونه، انیمیشنی و فانتزی هستند. اثرِ فانتزی نیز به اثری گفته می‌شود که اجزایش در جهانِ واقعیت وجود دارد، اما کلِ اثر، در جهان وجود ندارد. «صندلی‌ها» تمام اجزایش در جهان وجود دارد؛ اما کلیتِ آن دیده نمی‌شود. این ویژگی در نمایشنامه‌های نئوکلاسیک هم دیده می‌شود. از آن جمله  نمایش‌نامه‌ی «رویا در شبِ نیمه‌ی تابستان» را می‌توان نام برد. تولید آثار گروتسک و ترفندی که «اوژن یونسکو» کاملا به آن مسلط است نیز از تجربه‌ی ترس و وحشت پس از جنگ‌های جهانی ملهم است. ابتدا ما به پیرزن و پیرمرد می‌خندیم؛ چراکه آنها را از فردیت خود فروتر می‌بینیم. حال‌آن‌که کمی بعد دهشتناکی فاجعه ما را به وحشت می‌اندازد و نمونه‌های مشابه آن را در زندگی خود می‌بینیم. در «صندلی‌ها» ساختارِ ارسطویی وجود ندارد. ساختارِ تک‌پرده‌ای، تک‌ساحتی‌، ابزورد و تخت دارد. شخصیت‌ها در این اثر ایستا و سطحی هستند و بیشتر تیپ هستند تا شخصیت و تنها برخی از شاخصه‌های شخصیت از جمله نام را با خود یدک می‌کشند. اما درعینِ‌حال پیچیده هم هستند. ولی این پیچیدگی مربوط به کاراکتر نیست؛ بلکه مربوط به سیستم روابط غیرمتعارف انسانی آنهاست. زوجی که خالی از هرگونه احساس هستند ولی سال‌های سال درکنار یکدیگر زندگی کرده‌اند و رفتارشان پیچیده است.

اما برای شرقی‌ها همواره درک آثار یونسکو مشکل است و در تصویرسازی آن همواره دچار مشکل هستند. شاید یکی از دلایل اصلی آن تمایل به معنادار بودن نمایش است. از این زاویه، دراماتورژی «صندلی‌ها» توسط «نجات نجم‌ماجد» هم درگیر مساله‌ی معناسازی شده و با این توصیف روال گروتسک  اثر را به تراژدی محض و کمدی آن را هم تبدیل به سوررئالیسم کرده است. از آنجا که فهم بی‌معنایی اثر برای کارگردان کمی مشکل بوده، در نتیجه کارگردان مجبور به استفاده از سبک‌های دیگر شده و در درک و تفهیم ساختار اصلی «صندلی‌ها» موفق نبوده و نتوانسته از عهده‌ی دراماتورژی این اثر برآید.

در بحث کارگردانی که بر مبنای دراماتورژی شکل می‌گیرد. «صندلی‌ها»، یک نمایشنامه‌ی تک‌پرده‌ای و تک اپیزودی است و ساختار ایستایی دارد. اساسا به پرحرفی‌های بی‌معنا میان پیرزن و پیرمرد، نامه‌ها و درنهایت چیدمان صندلی‌هایی که مدام افزایش می‌یابد و تمام‌شدنی نیستند و در پایان به مرگ این دو کاراکتر خلاصه می‌شود. آنچه اهمیت موضوعی دارد مساله‌ی انتظار و ازدیاد و تکثر صندلی‌ها در صحنه است. انتظار برای رسیدن میهمانان و هماهنگی و آمادگی برای حضور مهمانان. در این موقعیت باید نوعی دست‌پاچه‌گی وخودگم‌کردگی و همچنین ازدیاد صندلی‌ها را ببینیم. درحالی‌که اساسا کارگردان چندان که باید اثرش را در این مسیر به اجرا نگذاشته است و فضای ساختاری اثر نوعی از سوررئالیسم و تخیل را نشان می‌دهد. تنها ده صندلی، آن‌هم صندلی‌هایی که قابلیت تصویرسازی‌های خلاقانه به بازیگران نمی‌دهند در صحنه وجود دارد و درعین‌حال بازیگران حرکت‌های بی‌دلیل زیادی دارند درحالی‌که این‌گونه حرکات تند، نشان‌گر تمپوی تند بازیگران و درنهایت باعث ایجاد ریتم تند می‌شود؛ حال آن‌که زمان تقریبی نمایش پنجاه دقیقه است و بعد از سی دقیقه مخاطبان و بازیگران نیز از این تندی خسته می‌شوند و ریتم کلی اثر از بین می‌رود. ضمن آن‌که ساختار چیدمان صندلی‌های انتخاب شده تنها در چند شیوه است یا به‌صورت کلاس درس، یا به‌صورت دورچین، یا به‌صورت دایره وار و بسیار کوچک و یا به‌صورت مربع که این تصویرسازی‌ها هم خسته‌کننده است و بهتر بود از چهارپایه‌های رنگی که فضای فانتزی‌گونه و کمیک ایجاد می‌کنند استفاده می‌شد. همچنین جهت جذابیت و ایجاد وضعیت گروتسک می‌توانست از صندلی‌های بسیار بزرگ و بسیار کوچک نیز استفاده کند. علاوه‌بر آن رنگ صندلی‌ها طوسی است و بیشتر باعث خستگی چشم می‌شود. این عوامل باعث از بین رفتن ریتم اصلی نمایشنامه شده و در نتیجه مفهوم اصلی اثر از بین می‌رود و تنها ذهنیت کارگردان باقی می‌ماند و تماشاگران که سردرگم می‌مانند.

 در بحث عناصر دیگر نمایشی از قبیل بازیگری، نورپردازی، طراحی‌صحنه و… همان‌طورکه گفته شد کارگردان باتوجه به عدم درک دقیق اثر با استفاده از تکنیک‌ها و سبک‌های دیگر باعث گمراهی ذهن مخاطب شده است. بالاخص در بحث نورپردازی که از ابتدا نور آبی رنگ و پارچه‌های آبی تیره کل صحنه را پوشانده است. حال‌آن‌که نور آبی در روند یک تئاتر حداقل چند دقیقه می‌تواند جذاب باشد و مفهومی همچون شب، خیال و توهم و خواب را نشان می‌دهد. برای نمونه در «مکبث» وقتی جادوگران به سراغش می‌آیند، نور آبی مفهوم شب را تداعی می‌کند. اما در اثر ابزوردیستی اساسا بهتراست که صحنه یک نور یک‌دست تخت داشته باشد تا همه‌چیز قابل رویت باشد و از هرگونه ایجاد سایه پرهیز شود. همچنین نور و تونالیته رنگ‌ها به ایجاد فضای کمدی و درعین‌حال فانتزی‌گونگی اثر کمک می‌کنند که متاسفانه به این مقوله نیز توجه نشده و تمام مدت نور آبی صحنه را احاطه کرده است. دوما نور موضعی بیشتر برای مونولوگ و یا سولی‌لوگ به‌کار می‌رود که بدون دلیل مرتب از این نوع نورپردازی هم در «صندلی‌ها» استفاده شده است. در ده دقیقه‌ی آغازین نمایش، پیرزن و پیرمرد در میان صحنه و در انتها‌ی صحنه قرار دارند و تغییر مکان نمی‌دهند؛ این نوع سکون حرکتی باعث سنگینی انتهای صحنه و از بین رفتن تعادل‌سازی شده است. همچنین نورپردازی یک‌دست آبی نیز باعث کم‌رنگ شدن تصویرسازی‌های کارگردان شده و از عوالم دیگر بازیگران و طراحی لباس آنها است. پیرزن یک لباس خواب بلند زنانه به تن و موهایی آشفته دارد؛ درحالی‌که مرد یک لباس تقریبا نظامی پوشیده که اساسا این دو لباس با یکدیگر هم‌خوانی ندارند. ضمن‌آن‌که به‌لحاظ موقعیت دراماتیک هم لباس خواب پیرزن چندان ارتباطی به مهمانی ندارد. همچنین دو کاراکتر دیگر نیز روی صحنه حضور دارند که در لباس دلقک‌ها ظاهر می‌شوند و بیشتر فضا را به کمدی نزدیک می‌کنند و حضورشان در ابتدای نمایش جذاب است؛ اما در میانه و تا پایان اثر هویت گمشده‌ی خود را نشان می‌دهند و تعریف درستی ندارند. در پایان اثر ژنرال قد کوتاه و سخنران لال هرچند بازی طولانی‌ای ندارند اما نسبت به دو بازیگر پیرزن و پیرمرد، بازی یک‌دست و خوبی ارائه می‌کنند و در درک نقش خود  موفق هستند.

نویسنده: مریم جعفری حصارلو (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

انتهای پیام/