درباره‌ی نمایش «همه‌ی برادران من» / مرثیه‌ای برای تنهایی

خبرگزاری فارس، گروه تئاتر: نمایش «همه‌ی برادران من» نوشته‌ی «رضا گشتاسب» به کارگردانی «داوود پارسا» در چهلمین دوره از جشنواره فجر حاضر است. موضوع این اثر دفاع مقدس و جنگ تحمیلی است. پرداختن به مساله‌ی جنگ ایران و عراق سال‌هاست در حوزه‌ی ادبیات نمایشی، آثار سینمایی و تلویزیونی موضوعی است که مورد توجه بوده و نظام کلان مدیریت فرهنگی تلاش کرده از این مسیر زمینه‌ی آشنایی، تبلیغ و ترویج فرهنگ مقاومت و پایداری برای نسل‌های بعد از جنگ را ایجاد کند و از سوی دیگر، ارزش عمل انسان‌هایی که به‌واسطه‌ی این رویداد جان، مال، خانواده و زندگی‌شان را از دست داده‌اند ارج نهد.

این بخش از تاریخ کشور ما اتفاقا دارای وجوه بسیار دراماتیک است، اما به دلیل تولید آثار شعارزده، سطحی و بعضا به‌دور از واقعیت‌های تاریخی در ابتدای شکل‌گیری مسیرش به دام پروپاگاندا افتاده و هیچ‌گاه نتوانسته آن‌گونه که باید ارتباط عمیقی با نسل‌های بعد از جنگ بگیرد. اساسا وقتی یک جریان تلاش به تبلیغ اغراق‌آمیز و تک‌بعدی از چیزی می‌کند ناخواسته در مسیر نادرست حرکت می‌کند و آنی نمی‌شود که باید بشود. به‌گونه‌ای که نسل جدید جامعه‌ی امروز ما، ناخواسته در دورترین نقطه از درک و ارتباط با آن تاریخ هشت ساله قرار گرفته است و نتیجه‌ی جشنواره‌ها و همایش‌های هنری بسیار در این زمینه تقریبا نافرجام مانده و از آن تعداد بی‌شمار تولیدات با این مضمون تنها تعدادی انگشت‌شمار در ذهن به‌جا مانده است.

حالا پس از گذشت دهه‌ها از آن دورانی که تئاتر دفاع مقدس در به تصویر کشیدن رویدادهای بسیار ساده، قابل پیش‌بینی و بعضا اغراق شده خلاصه می‌شد، نوع دیگری از نگاه به این مضمون کم‌کم دارد شکل می‌گیرد که سعی دارد از مسیر بی‌ثمر گذشته فاصله بگیرد و به‌گونه‌ای تمیز‌تر و واقعی‌تر روایات آن را به تصویر بکشد؛  تصویر واضح‌تری از هشت سال تاریخ این سرزمین و آدم‌هایش.

«همه‌ی برادران من» اجرایی‌ست که می‌خواهد به دام شعارزدگی‌های معمول نیفتد؛ چه در فرم و چه در نوع ارائه‌ی محتوا. تلاش می‌کند خود را از شکل آثار دفاع مقدسی معمول بیرون بکشد و به‌عنوان اثری مستقل نسبت به محتوای خود، الگویی برای ارتباطش با مخاطب را کشف کند.

«رضا گشتاسب» نمایشنامه‌ای با نقطه‌ی شروع کاراکتر نوشته است. کاراکتر آشنایی که از او به‌عنوان قهرمان یاد می‌کنیم؛ شهید «مهدی باکری». درام در اتمسفری غیررئالیستی می‌گذرد. به‌صورت غیرخطی تلاش می‌کند تا گوشه‌هایی از خاطرات و بعضا مستنداتی که درباره‌ی شخصیت باکری وجود دارد را روایت کند. تصویری که از قهرمانش می‌دهد تصویر جدیدی نیست. قهرمان در مسیر هدفش استوار گام برمی‌دارد. بی‌منت خدمت می‌کند و درمقابل گلایه‌هایی که از او می‌شود خم به ابرو نمی‌آورد و حتی در برابر از دست دادن برادرانش صبور است. به عقب‌نشینی اعتقاد ندارد و عقیده‌اش ماندن تا پای جان است و درنهایت تنهاست. تنهایی کاراکتر در اکت‌های پایانی درام با از دست دادن برادرش و هم رزمانش بیشتر می‌شود. تا جایی که دیگران مسیری که او می‌رود را اشتباه می‌دانند. قهرمان نمایش گشتاسب در این مسیر تنهاست.

در واقعیت هم، باکری تا آخرین لحظه می‌ماند. به شهادت می‌رسد و هیچ‌گاه پیکرش پیدا نمی‌شود. قصه‌ی شخصیتی چون «مهدی باکری» دستمایه‌ی دراماتیک و جذابی است که گشتاسب با آگاهی آن را انتخاب کرده است و می‌خواسته در تبدیلش به درام دریچه‌ای نو از این قصه به مخاطب بگشاید.

 گشتاسب با اینکه تلاش کرده از پروپاگاندا دوری کند، اما نهایتا اوست که محتوا را ترجیح می‌دهد. مصادره به مطلوب می‌کند و برای اثبات قهرمانش تلاش می‌کند.

اجرای نمایش «همه‌ی برادران من» به کارگردانی «داوود پارسا» از آن‌دست اجراهایی است که در تناسب با نمایشنامه هم تراز نمی‌شود. اجرا چیزی به نمایشنامه نمی‌افزاید و چند قدمی عقب‌تر گام برمی‌دارد. در اکت آغازین، تلفیق موسیقی، صدای صوت حزن‌انگیز قرآن و بوی عود، اتمسفر مرثیه گونه‌ای را ایجاد می‌کند که از دل نمایشنامه برآمده است. اما این هم‌مسیری با نمایشنامه زیاد ادامه پیدا نمی‌کند و در روند اجرا تا پایان تعمیم نمی‌یابد. هرچند نمایش به‌طور کلی مسیری را برای ایجاد حس یک مرثیه طی می‌کند اما دیگر عناصر میزانسن به‌خصوص بازیگران، با این روند هم‌سو نیستند.

در اجرا همه چیز در سطح می‌ماند. درعین‌حال که همه‌ی عناصر درخدمت آن چیزی است که نویسنده از ابتدا طرح کرده اما بااین‌حال اثر عمق پیدا نمی‌کند.

تمام نمایش انگار در خواب می‌گذرد. در رویا؛ خواب و رویاهای متعددی که از ذهن کاراکتر باکری می‌گذرد. اجرا زمان را می‌شکند و مکان هویت واحد و واقعی ندارد. می‌شود هرکجا باشد، هرکجا که کاراکتر روایتش کند.

صحنه به گونه‌ای طراحی شده که در ساخت فضای غیرواقعی و ایجاد اتمسفر خواب و رویا به اثر کمک کند اما این ایده قدرت‌نیافته و بازیگران به‌عنوان عناصر میزانسن روش مناسبی برای برخورد با این صحنه را اتخاذ نکرده‌اند. درحالی‌که طراحی‌صحنه از فرم رئالیستی بیرون است. بازیگران این مبنا را در برخورد با صحنه نقض می‌کنند.

 رنگ‌های صحنه به‌طور کلی و انتخاب رئالیستی لباس‌ها عناصری هستند که به‌طور کامل از همه‌ی میزانسن صحنه جدا افتاده است. متفاوت است و شاید به‌درستی انتخاب نشده است. درواقع این‌هم از آن نمونه‌های نقضی است که در بنا نهادن قرارداد با مخاطب نامتجانس است.

عدم کیفیت مطلوب بازی‌ها دراستفاده از تکنیک‌های بیانی، به‌کارگیری بدن در خدمت نقش و تمرکز و ارتباط  با یکدیگر از همراهی موثر مخاطب با نمایش می‌کاهد و در مسیر اثرگذاری بر آن موفق پیش نمی‌رود.

هرچند کارگردان در ارائه‌ی ایده‌ی اجرا، کم‌رنگ‌تر از نویسنده ظاهر شده و فرصت استفاده از تمام پتانسیل متن را نیافته است اما آنچه که بیشتر باعث جاماندن تماشاچی از موقعیت‌های نمایشنامه می‌شود در ضعف کیفیت بازی‌ها نهفته است.  

اجرا فرصتی برای متن ایجاد نمی‌کند تا نتیجه‌ی قابل‌توجه و اثرگذاری از آن حاصل شود.

درنهایت، می‌شود این‌طور گفت که نمایش «همه‌ی برادران من» ضمن اینکه تلاش کرده در ارائه‌ی محتوا به‌دنبال فرمی باشد که مخاطب بتواند با آن ارتباط خوبی بگیرد و تاثیر مضمون بر ذهنش بماند اما نمی‌شود قاطعانه گفت که این نمایش از شعارزدگی به‌دور است. هرچند که فاصله بسیار زیادی با آن مدل اجراها در دهه‌های گذشته دارد. اجرای «داوود پارسا» قبل از هرچیز تلاش می‌کند مرثیه‌ای باشد در مدح قهرمانی به نام «مهدی باکری».

نویسنده: مازیار رشید صالحی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

انتهای پیام/