به‌عمل درآمدن انفجار تدریجی ذهن

خبرگزاری فارس، گروه سینما و تئاتر: «مسعود عقلی» و «مهسا غفوریان» هر دو در سابقه کاری‌شان به‌عنوان نمایشنامه‌نویس و کارگردان و بازیگر حالا دیگر استاد تولید و اجرای اجتماعی‌های رئالیستی شده‌اند. منظورم از گستره‌ تئاتر اجتماعی یک ژانر یا سبک تئاتری نیست، بلکه عمدتاً به آثاری اشاره دارد که در آن‌ها موضوعات اجتماعی و روابط خانوادگی یا دوستی در اولویت است.موضوع‌هایی که اجتماعی دارند منظورم است.

«مهسا غفوریان» را از زمان اجرای «دو بریک به نفع بارسلونا» می‌شناسم و چقدر همکاری او با مسعود عقلی و نگاه مشترک‌شان به موضوع در این نمایش جور درآمده است. «درخشش صبحگاهی سیاره‌ ناهید» از آن دست دارم‌هایی است که معتقدم با «محمد یعقوبی» در ایران مد شد. خوب هم جواب داد. آینه‌ای بود از جامعه‌ به‌روز ایرانی و روابط میان آدم‌ها که پیش‌تر سینمای ایران آن را آغاز کرده بود. یک مقداری هم جوان‌پسند و بامزه بود. زرق و برق سینمایی البته آنقدر نداشت اما توانست با آن رقابت کند و حتی در مواردی از نمونه‌های سینمایی‌اش بهتر هم باشد. 

«مهسا غفوریان» در این یک دهه در مشهد نمونه‌های خودش را در این گستره نوشته است و واقعا هم موفق بوده. شاید این همکاری تازه‌اش با «مسعود عقلی» را هم بتوان به نوعی تازه شدن همان نمونه کارهای قبلی‌اش دانست که حالا به کمک قلم و کارگردانی عقلی از تکرار به تازه‌گی رسیده است. بله، احتمالا این همکاری هم برای مسعود و هم برای مهسا تلاشی برای استفاده از تجربه و مهارت‌های یکدیگر و به قصد تکمیل شدن شیوه‌شان بوده که خوب هم نتیجه داده است. 

درام مسعود و مهسا یک روایت ساده و پیش‌رونده‌ی کلاسیک دارد. لحن‌ش اما مدرن است. درواقع زمینه شکلی کلاسیک درام بر زبانی مدرن سوار شده تا روایت‌گر موضوعی امروزی باشد که مخاطب را با ترفند معیار در جهان خودش غرق کند. شما اول با روابط دوستانه و خانوادگی چند جوان آشنا می‌شوید. خاطره‌ها و رفتارهایی که قرار است کمی سرگرم‌تان کند تا مسعود عقلی تئاترش را آن‌طور که می‌خواهد برایتان به اجرا بگذارد.

حتی درام بدش نمی‌آید با کمی شوخی و خنده حواس‌تان پرت کند تا نفهمید که چگونه دارید وارد پرتگاه زندگی قهرمان داستانش می‌شوید؛ این‌طوری است که تراژدی «درخشش صبحگاهی…» در پایان‌بندی چند دقیقه‌ای‌اش تکان دهنده و تاثیر گذار می‌شود. درخششی‌ها خوب توانسته‌اند داستان و درام را برای رسیدن به این نقطه پایانی آماده کنند. تلاش‌شان برای به‌روزرسانی مفاهیم در جامعه‌ی ایرانی و معادل قر ار دادنش با رویدادی جهانی و در ارتباط با جنگ نیز به‌خوبی منجر به ژرف‌ساختی انسانی و البته کلی‌تر شده است. اما در کنار این‌ها لذت این روایت آرام از ابتدا و رسیدن به آن انفجار پایانی را باید نقطه قوت کاری دانست که هم در نوشته و هم در اجرا خوب می‌داند که باید چکار کند. 

ما همراه با قهرمان داستان با رویدادها و اتفاقات وارد جهانی دگرگونه می‌شویم و هر چه می‌گذرد این آشفتگی‌ها در تصورات قهرمان زن «درخشش…» بیشتر دیده می‌شود. بیشتر احساس می‌شود. و چیزی که در تئاتر مسعود عقلی لذت‌بخش است؛ به عمل درآمدن این انفجار تدریجی است. تماشاگر می‌تواند این آشفتگی را تا مرز انفجار و ارتکاب به عملی دهشتناک در نمایش مسعود عقلی ببیند. این ویژگی در درام «مهسا غفوریان» لذت‌بخش است.

نمایشی شدن آن را مثلاً در صحنه تنهایی زن با پدرش و غذا خوردن‌شان می‌توان نمونه آورد. به عمل در آمدن رویداد ذهن آشفته و بیمار در این صحنه در عین‌حال که عجیب است، واقعی به‌نظر می‌رسد. می‌دانید چرا؟ چون نمایش تا به اینجای کار منطقی درباره‌ بازنمایی ذهن آشفته‌ قهرمانش در ما ایجاد کرده است. که دریافت و همراهی با آن لذت‌بخش است. 

«درخشش…» نمایش خوبی است. آرام پیش می‌رود و باید هم آرام در ذهن و روان مخاطب‌ش تزریق شود تا آن پایان انفجاری‌اش شوکه‌مان کند. اما با همه‌ی محاسن‌اش می‌توانست در آن چهل‌وپنج دقیقه‌ی اولش بهتر روایت شود؛ «درخشش…» تا آمدن مرد عرب و تا آنجا که می‌خواهد دنیایش را با ما آشنا کند بهتر است که چیز بیشتری برای درگیر کردن‌مان با خود داشته باشد. شاید اگر بامزه‌گی‌هایش بیشتر بخنداند. شاید اگر زمزمه‌ رویداد و اتفاقی زودتر در آن جاری شود و… 

یک نکته مهم درباره‌ «درخشش…» وجود دارد که هم به درام آن مربوط می‌شود و هم اجرایش: «مهسا غفوریان»! جاه‌طلبی هنرمندانه مهسا در همه جای «درخشش…» می‌توان دید. او این جاه‌طلبی را از درامی آغاز کرده که نمی‌دانم «مسعود عقلی» آیا به نفع تئاترش و گروهش به مبارزه با آن برخاسته یا نه! جاه‌طلبی‌ای که مهسا خواسته یا ناخواسته به اجرای این تئاتر تحمیل کرده و اتفاقاً همین ویژگی باعث شده تا «درخشش…» نمایش خوبی باشد. اما این نمایش خوب برای نویسنده و کارگردان و بازیگران و گروه اجرایی بیش از هر چیز دیگری در خدمت خودنمایی استعدادهای یک درام‌نویس-بازیگر است. خودنمایی‌ای که با کمی اغراق می‌توان آن را تحسین‌برانگیز تعریف کرد. مهسا را طوری «درخشش…» را نوشته که همه‌چیزش و هر لحظه‌اش وابسته و معطوف به خودش باشد.

خودش هم شخصیتی است که بازی می‌کند و هم مهسا غفوریان بازیگر و هم مهسای نویسنده. او در هیچ جای درامش اجازه نمی‌دهد که شخصیت‌های دیگر ارزش و اعتباری به عنوان یک شخصیت قوی دراماتیک پیدا کنند. حضور همه‌شان وابسته و تحت‌تاثیر حضور شخصیت زنی است که خود او بازی‌اش می‌کند. نه در جهان غصه کسی می‌تواند حتی کوچکترین اندازه‌ای اهمیت و اولویت و محوریت او را تحت‌تاثیر قرار دهد و نه اصلاً جایی برای خودنمایی بازیگری جز خودش در این نمایش باقی مانده است. بنابراین درخشش تحت سلطه نویسنده-بازیگری به‌نام «مهسا غفوریان» است. سلطه‌ی هنرمندانه‌ای که تنها مگر «مسعود عقلی» به‌عنوان کارگردان خواسته باشد از قدرت آن بکاهد؛ که حدس می‌زنم مسعود هم هوشمندانه به این جاه‌طلبی هنرمندانه‌ همکارش اجازه ظهور و بروز داده است. 

«مهسا غفوریان» چند سال پیش در «دو بر یک به نفع بارسلونا» فوق‌العاده بود. حالا هم در «درخشش سیاره ناهید…» می‌درخشد؛ چه به‌عنوان درام‌نویس و چه در مقام یک بازیگر. بازیگری که این شیوه از کار را خوب بلد است اجرا کند؛ چه برسد به «درخشش…» که اصلاً آن را برای خودش و به‌دقت نوشته و هیچکس به‌خوبی خودش نخواهد توانست آن را بازی کند.

نویسنده: مهدی نصیری

انتهای پیام/