بازخوانی یک ترقی معکوس/ ادامه سیاست‌زدگی و ایران ستیزی در جشنواره فیلم کن

خبرگزاری فارس-گروه سینما: دو شب پیش جشنواره کن با تمام حواشی آن پایان یافت و برگزیده‌ها اعلام شدند. اما یک عکس و یک اتفاق سبب شد تا میان خطوط را دقیق‌تر بخوانیم و پس پشت عکس‌ها را نگاه کنیم، اما نخست لازم است کمی با دقت به گذشته بنگریم.

* آغاز ماجرا

سال پیش زَر امیر ابراهیمی با بازی بسیار ضعیف در فیلمی گل درشت و شیعه ستیز جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را گرفت. آشکار بود که این جایزه را برای تواناییش در بازیگری نگرفته؛ چرا که  بی هیچ پشتوانه بازیگری و فقط به واسطه حواشی مورد توجه قرار گرفت. با این همه سال زندگی در غرب جز بازی در فیلم‌های ضد ایرانی و مجری دسته چندم یک برنامه در بی بی سی فارسی( ایشان در چند قسمت از برنامه تماشا به عنوان جری حاضر بوده است) فعالیت دیگری نداشته، اما بعد‌تر با رفتارهایش در زمان اغتشاشات آشکار شد چرا به گمان خودشان احساس کردند تا کمی هم اعتبار به او دهند.

دو شب پیش در جشنواره کن امیرابراهیمی در حال اهدا جایزه بهترین بازیگر مرد

باید فاصله کن سال پیش تا امسال را بررسی کنیم تا دریابیم در این میانه چه گذشت، تا زَر! در جایگاهی قرار گرفت تا از موضع بازیگری درجه نخست! جایزه اهدا کند:

* تحلیل پروژه امنیتی صهیونیستی با همکاری رادیو فردا

 رادیو فردا چندی پیش خبر ساخته شدن فیلم «جودو بدون عنوان» اثر مشترک زر امیرابراهیمی و کارگردان رژیم صهیونیستی درباره یک جودو کار ایرانی را تیتر یک کرد.

برای درک بهتر موضوع بیاید خبر را یکبار دیگر بخوانیم و به واژه آرایی آن دقت کنیم: فیلم مشترک زر امیرابراهیمی و کارگردان اسرائیلی درباره یک جودو کار ایرانی.
چند نکته که فقط با واژه به واژه خواندن تیتر خبر آشکار می‌شود و جلوه می‌کند:

یک- فیلم مشترک است (پس بیش از یک کارگردان دارد)

دو- زر امیرابراهیمی. چند سالی است با هر چیز که رنگ و بوی شیعی-ایرانی دارد به ستیز برخاسته است.

سه- و کارگردان اسرائیلی. این جا دیگر نام مهم نیست یا جنسیت کارگردان مشترک.گمان نکنید این از بدسلیقگی یا ندانستن نام فیلمساز است، تیتر باید دقیق باشد و معطوف به هدف، پس ۹۹ درصد کسانی که فقط تیتر را می‌خوانند باید نکته مهم در مورد کارگردان مشترک را سریع دریابند نه نامش مهم است و نه اعتبارش فقط و فقط آشکار شدن صهیونیست بودنش کافی است.

چهار- درباره یک جودوکار ایرانی. خوب موضوع فیلم با چینش واژگانی آشکار می‌شود: داستان آن جودوکار وطن فروش است.
تا این جا فقط تیتر خبر را دقیق خواندیم و تحلیل کردیم؛ اما اتفاق دوم در خوانش خبر می‌افتد.

* پروژه قربانی سازی

اغتشاشات در حال فروکش کردن بود، پس نیاز به خون تازه داشتند تا یادآوری کنند که ارباب غربی برای هر شخصی که بیش‌تر دم تکان دهد، استخوان بزرگتری خواهد انداخت. امیر ابراهیمی خدمتش را به جنبش خود خوانده‌شان را پیش از شروع آن، آغاز کرده بود.

در قدم اول چند سال پیش رفت در یکی از برنامه‌های پارسی زبان سعودی گفت: فیلم خصوصی‌اش را خودش و دوست پسرش با هم ساختند! اما (لطف کنید دقیق بخوانید) عامل انتشار آن بازیگری درگذشته است،که دوست پسر خواهر دوست پسرش بوده است.

دو نفر از رابطه نامشروعشان فیلم گرفتند و دوست پسر خواهر یکی‌شان زحمت انتشار آن را کشیده! اما عجیب اینکه ابراهیمی در ادامه خود را قربانی نظام ایران و فرهنگ مردانه شیعی مردم کشور سابقش خواند.

اینچنین تلاش کردند چهره‌ای معصوم از او ساخته شود: که قربانی بوده و بی‌گناه وهمه گناهان بپای نظام است و فرهنگ شیعی-مردانه آن. از این رو بود که پی‌در‌پی برساخت چهره یک قربانی معصوم از امیرابراهیمی بیشتر سرمایه گذاری کردند تا رسیدند به لحظه برداشت.

* داستان فیلمی ناشیانه؛ عنکبوت نامقدس 

رفت در یکی از ایران هراسانه‌ترین فیلم‌های ضد شیعی این سال‌ها(عنکبوت مقدس) بازی کرد. هر چند فیلم کاملا ناشیانه از کار درآمد، اما آن را در کن پذیرفتند و سرانجام یکی از پنج جایزه اصلی را به او دادند. در مصاحبه‌های بعد از فیلم، هر جا که رسید فقط و فقط به نظام تاخت و فرهنگ شیعی مردم(که خود واژه مردانه را بر آن افزود)، تا رسیدن به جنبش زن…و شد یکی از رهبران آن (یکی دیگر از نشانه‌هایی که آشکار می‌کند که سناریوی این جنبش از پیش نوشته شده بود و فقط چشم به راه رخ دادن یک اتفاق (یا ساختن آن) برای آغاز آن بودند).

 در این پروژه آشکارا سیاسی امنیتی، این که امیرابراهیمی هیچ از کارگردانی و سینما نمی‌داند اصلا مهم نیست:در گفت و گویی نشان داد که نمی‌داند «اینسرت»، «کلوزآپ» نیست. تعجبی هم ندارد، امیرابراهیمی همان بازیگر درجه چند سابق است که این بار برای پروپاگاندای غرب ناگهان کارگردان شده است.

در واقع همچنان مهم هیزم ریختن بر آتش خاموش شده آشوب‌ها است. پس یکی از رهبران جنبش خود خوانده باید پا را فراتر بگذارد و از بازیگری به مقام مولف ارتقا یابد تا پروژه معنادارتر شود و ابعاد عمومی‌تری به خود بگیرد. در نتیجه با این که کارگردانی بلد نیست، باید کارگردانی کند! با همراهی یک کارگردان صهیونیست (خوب آشکار است که بلد نیست فیلم بسازد مضحکه می‌شود اگر تنها بسازد).

پس نیاز به گوست دایرکتور(کارگردان در سایه) دارد. با این همه ژست این که فیلم را زن قربانی به تنهایی بسازد، برای جنبش زن… بسیار به چشم آمدنی‌تر است. اما جنبش کم کم داشت کاملا از میان می‌رفت اما از آن جا که موساد-سیا حساب و کتاب را بلدند و در یک واژه چون برخلاف ما «پول مفت» به سلبریتی‌ها نمی‌دهند و برای هر دلار که خرج می‌کنند انتظار بازخورد دارند، روی اسب خسته جنبش زن…کامل سرمایه گذاری نکردند.

با این همه در مغزشویی و تسخیر اذهان به میانجی رسانه ید طولانی‌ای دارند.

پس قصه «مولایی» وطن فروش را تبدیل کردند به یک «زن جودوکار» و این زر.ا را هم گذاشتند کارگردان، برای خبر‌سازی بیشتر و خون تازه دادن به آشوب از یک سو و از سوی دیگر برانگیختن حسادت دیگر رهبران زن!

*پیش از هر پروژه‌ای دو بار فکر می‌کنند

اما این تازه نیمی از ماجراست، آنها پول مفت به کسی نمی‌دهند و پیش از هر پروژه‌ای دوبار فکر می‌کنند.

پس اگر پای اسب خسته جنبش‌شان تا چند ماه آینده شکست چه باید کرد؟ خودشان ضرب المثل دقیقی دارند برای این موقعیت: «اسب لنگ را باید خلاص کرد.»
پس در این صورت می‌روند روی بهره‌گیری از بخش دیگری از پروژه که روی آن امید بسته‌اند: پرنگ کردن این بخش پروژه: نخستین همکاری یک ایرانی با یک اسرائیلی در ساختن یک فیلم سینمایی که داستان آن به گفته سازندگانش این گونه است: جودوکاری ایرانی که نظام مجبورش می‌کند با نماینده رژیم غاصب صهیونیستی نبرد نکند، می‌گریزد و اسرائیل می‌شود پناهش و…

در ادامه روی این مانور داده می‌شود که مردم ایران با دولت-مردم اسرائیل(رژیم صهیونیستی)دوست هستند و فقط نظام ایران با رژیم آن مشکل دارد(رضا پهلوی هم چندی پیش با همین پیام به قدس اشغالی سفر کرد).

آنان که که صحنه آرا این جنبش بودند نیک می‌دانستند تا چند ماه آینده که فیلم ساخته شود، نظام کماکان اقتدار منطقه خواهد بود و سقوط نمی‌کند اما احتمال خاکستر شدن جنبش خود ساخته‌شان هم زیاد است، پس چون نگران تخم مرغ‌هایشان هستند همه را در یک سبد نمی‌گذارند.

خبر بد: دو دوزه کردند تا در هر صورت روی فیلمی که سرمایه گذاری می‌کنند تا چند ماه آینده هر اتفاقی که افتاد، بشود کمینه در راستای اهداف شوم پروپاگاندا و سرمایه‌شان نسوزد.

* ترقی معکوس؛ رسیدن به دست بوسی

اما نکته اصلی این است که در این بازار خودفروشی زر.ا پیشاپیش هم دستمزدش را گرفت و هم بر اعتبار نداشته‌اش افزودند و هم آشکار بود که دستخوش خواهد گرفت ( شب پیش با اهدای جایزه، برای دومین سال پیاپی روی سن کن ایستاد و انعامش هم پرداخت شد) اما نکته قابل توجه آن است که ذهن استعمارگر غربی به کم‌تر از بردگی برای غیر غربیان راضی نمی‌شود.

خود فروشی و وطن فروشی غرب زده، برای ارباب کافی نیست، بلکه باید غرب را پرستید آن هم آشکارا، به عنوان سند عکس زیر را دقیق نگاه کنید.

پایان پیام/